get a fix

پیشنهاد کاربران

۱. دریافت مواد مخدر ( اصطلاح عامیانه ) :
- معادل فارسی: "دوز گرفتن"، "مواد کشیدن"
- مثال:
- He left to get a fix.
( رفت که یک دوز مواد بگیره. )
۲. درک کردن / فهمیدن ( یک مسئله پیچیده ) :
...
[مشاهده متن کامل]

- معادل فارسی: "سر درآوردن از"، "فهمیدن"
- مثال:
- I need to get a fix on this problem.
( باید از این مسئله سر دربیارم. )
۳. تعیین موقعیت ( مربوط به مکان یابی ) :
- معادل فارسی: "موقعیت یابی کردن"، "مختصات را پیدا کردن"
- مثال:
- The pilot got a fix on the airport.
( خلبان موقعیت فرودگاه را مشخص کرد. )
نکته:
معنی این اصطلاح کاملاً به context جمله بستگی دارد. در گفتار روزمره معمولاً به معنای دریافت مواد مخدر استفاده می شود، اما در موقعیت های رسمی تر ممکن است معانی دیگر داشته باشد.
deepseek

مثال؛
I need to get a fix before I start experiencing withdrawal symptoms.
A person struggling with addiction might say, “I can’t function until I get my fix. ”
In a support group, someone might share, “I’ve been clean for six months, but sometimes I still have the urge to get a fix. ”
دست پیدا کردن به مقداری مواد مخدر ( مثل هروئین )
به دست آوردن موقعیت دقیق چیزی یا کسی
We just got a fix on Hamid
ما همین الان موقعیت مکانی دقیق حمید رو پیدا کریم