geomorphic


معنی: زمینی، مانند کرهزمین، شبیه بزمین
معانی دیگر: (وابسته به یا شبیه کره ی زمین و پستی و بلندی های آن) زمین گونه، مثل کره ی زمین

جمله های نمونه

1. A number of geomorphic studies have focused on weathering profiles developed on granite under humid tropical and subtropical climates.
[ترجمه گوگل]تعدادی از مطالعات ژئومورفیک بر پروفیل های هوازدگی توسعه یافته بر روی گرانیت در آب و هوای گرمسیری و نیمه گرمسیری مرطوب متمرکز شده اند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از مطالعات geomorphic بر پروفایل های هوازدگی در گرانیت تحت شرایط مرطوب استوایی و نیمه استوایی متمرکز شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The geomorphic model plays a key role in the quantitative studies of geo - science and GIS.
[ترجمه گوگل]مدل ژئومورفیک نقش کلیدی در مطالعات کمی علوم زمین و GIS ایفا می کند
[ترجمه ترگمان]مدل ریختی نقش کلیدی در مطالعات کمی علوم زمین و GIS بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A geomorphic instantaneous unit hydrograph model is developed based on linear dynamic wave.
[ترجمه گوگل]یک مدل هیدروگراف واحد لحظه ای ژئومورفیک بر اساس موج دینامیکی خطی توسعه یافته است
[ترجمه ترگمان]یک مدل هیدروگراف واحد لحظه ای geomorphic براساس موج پویای خطی توسعه داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the inner shelf, the main geomorphic types have the accumulational plain, shoreface terrace, ancient costal line, ancient stream channel, mamelon and pit-and-pots.
[ترجمه گوگل]در قفسه داخلی، انواع ژئومورفیک اصلی دارای دشت انباشته، تراس ساحلی، خط ساحلی باستانی، کانال نهر باستانی، ماملون و گودال و گلدان هستند
[ترجمه ترگمان]در قفسه داخلی، انواع geomorphic اصلی دارای دشت accumulational، terrace shoreface، خط ساحلی باستانی، مجرای سرریز باستانی، mamelon و pit هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Karst geomorphic is a key factor to the formation and development of geological disasters.
[ترجمه گوگل]ژئومورفیک کارست یک عامل کلیدی در شکل گیری و توسعه بلایای زمین شناسی است
[ترجمه ترگمان]زمین ریختی یکی از عوامل کلیدی برای شکل گیری و توسعه بلایای زمین شناسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The course stresses field investigation of geomorphic phenomena and the writing of scientific reports.
[ترجمه گوگل]این دوره بر بررسی میدانی پدیده های ژئومورفیک و نوشتن گزارش های علمی تاکید دارد
[ترجمه ترگمان]این دوره بر بررسی می دانی پدیده های ریختی و نوشتن گزارش های علمی تاکید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For preserving the original geomorphic characteristics, the designer arranged the relief carefully.
[ترجمه گوگل]برای حفظ ویژگی های ژئومورفیک اصلی، طراح نقش برجسته را به دقت چیده است
[ترجمه ترگمان]برای حفظ ویژگی های ریختی اصلی، طراح با دقت عمل را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Various typical geomorphic features of glarosion, glacial deposition, rare glacial moraine coast and glacial moraine fans in east are well developed in Laoshan Mountain.
[ترجمه گوگل]ویژگی‌های مختلف ژئومورفیک معمولی از glarosion، رسوب یخبندان، سواحل مورن یخچالی نادر و فن‌های مورین یخچالی در شرق به خوبی در کوه لائوشان توسعه یافته‌اند
[ترجمه ترگمان]ویژگی های کلی ریختی معمولی of، رسوب glacial، سواحل moraine نادر و طرفداران moraine glacial در شرق به خوبی در کوه Laoshan توسعه یافته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And collective effects of endogenetic and exogenic forces such as geologic structure, volcanic activity and sea level change controlled the origin and evolvement of the sub-order geomorphic types.
[ترجمه گوگل]و اثرات جمعی نیروهای درون زا و برون زا مانند ساختار زمین شناسی، فعالیت آتشفشانی و تغییر سطح دریا منشاء و تکامل انواع ژئومورفیک زیر راسته را کنترل کرد
[ترجمه ترگمان]اثرات جمعی of و exogenic مانند ساختار زمین شناسی، فعالیت آتشفشانی و تغییر سطح دریا، مبدا و evolvement انواع geomorphic را کنترل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Granite geomorphological a ndscape occupies an important position among the geomorphic types.
[ترجمه گوگل]منظر ژئومورفولوژیکی گرانیت جایگاه مهمی در میان انواع ژئومورفیک دارد
[ترجمه ترگمان]؟ ژئومورفولوژی ndscape جایگاه مهمی را در بین انواع geomorphic به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the piedmont zone the terrace and pediment surface jointly formed a geomorphic surface; they were contiguous in space with comparable elevation.
[ترجمه گوگل]در منطقه پیمونت، سطح تراس و پدیمان به طور مشترک یک سطح ژئومورفیک را تشکیل می دهند آنها در فضا با ارتفاع قابل مقایسه به هم پیوسته بودند
[ترجمه ترگمان]در ناحیه piedmont، تراس و سطح پایه به طور مشترک یک سطح زمین ریختی تشکیل دادند؛ آن ها در فضا با ارتفاع قابل مقایسه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Earthquake liquefaction, caused by coseismic shakes, is controlled by soil conditions which are the results of geomorphic processes.
[ترجمه گوگل]روانگرایی زلزله، ناشی از لرزش های زمین لرزه، توسط شرایط خاک که نتایج فرآیندهای ژئومورفیک است، کنترل می شود
[ترجمه ترگمان]روانگرایی زلزله، که از coseismic shakes ناشی می شود، با شرایط خاکی که نتایج فرآیندهای ریختی است، کنترل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How to dynamically display the development is one of the difficulties of the geomorphic model study.
[ترجمه گوگل]نحوه نمایش پویا توسعه یکی از مشکلات مطالعه مدل ژئومورفیک است
[ترجمه ترگمان]چگونگی نمایش پویای آن، یکی از مشکلات مطالعه مدل ریختی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Anhui province is situated on the third step of east China, where the terrain is complex and the geomorphic type is parti-colored.
[ترجمه گوگل]استان آنهویی در سومین پله شرق چین واقع شده است، جایی که زمین پیچیده و نوع ژئومورفیک آن رنگی است
[ترجمه ترگمان]استان Anhui در سومین مرحله شرق چین قرار دارد که در آن زمین پیچیده بوده و زمین ریختی به رنگ الوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زمینی (صفت)
agrarian, earthly, terrestrial, territorial, earthy, geocentric, geomorphic, sublunar, sublunary, tellurian, telluric, tellurous, terrene

مانند کره زمین (صفت)
geomorphic

شبیه به زمین (صفت)
geomorphic

انگلیسی به انگلیسی

• resembling the shape of the earth; of geomorphology, of the study of the origin and configuration of land formations on the earth's surface

پیشنهاد کاربران

بپرس