gentle

/ˈdʒentl̩//ˈdʒentl̩/

معنی: مهربان، ارام، ملایم، لطیف، نجیب، بامروت، ظریف، با تربیت، اهسته، لین، ملایم کردن، رام کردن، ارام کردن
معانی دیگر: وابسته به اعیان و اشراف، نجیب زاده، بزرگ زاده، از طبقه ممتاز، اشرافی، آقازاده، (قدیمی) اعیان، میرزا، بزرگ منش، ملایم رفتار، خوش رفتار، با گذشت، رام، بی آزار و اذیت، با ملاحظه، راد، رادمنش، پاکزاد، پاک گهر، آزاده، تدریجی، نوازش کردن، (با دست به سر کشیدن) آرام کردن یا التیام دادن، (چهارپا) رام و مطیع کردن یا شدن، با نزاکت و ادب، پرتواضع، فهمیده و مودب، (نادر) ملایم کردن، خوشایند کردن، (مهجور) به مقام جنتلمنی ارتقا دادن، اعیان کردن، در زمره ی اشراف درآوردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: gentler, gentlest
(1) تعریف: possessing a kind or generous disposition; tender; sweet.
مترادف: amiable, benevolent, benign, humane, kind, mild, sweet, tender
متضاد: ferocious, rough, stern
مشابه: affable, bighearted, considerate, gracious, largehearted, merciful, thoughtful

- My mother was a gentle woman who cared for those in need.
[ترجمه Ali] مادر من، خانم مهربان و نجیبی بود، او کسی بود که به مردم نیازمند توجه و عنایت داشت.
|
[ترجمه گوگل] مادرم زنی مهربان بود که از نیازمندان مراقبت می کرد
[ترجمه ترگمان] مادرم زن نجیبی بود که به کسانی که نیاز داشتند مراقبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: without harshness, aggressiveness, or violence.
مترادف: balmy, mild, moderate, smooth, soft
متضاد: abusive, acidulous, biting, brutal, ferocious, fierce, furious, hard, harsh, heavy, jarring, rough, severe, sharp, strident, vicious, violent
مشابه: bland, easy, halcyon, light, mellow, peaceful

- A gentle breeze blew through the leaves.
[ترجمه سیونه] نسیمی ملایم، میان برگ ها وزید.
|
[ترجمه گوگل] نسیم ملایمی از لابه لای برگ ها می وزید
[ترجمه ترگمان] نسیمی ملایم از میان برگ ها می وزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cleanser is very gentle to the skin.
[ترجمه گوگل] این پاک کننده برای پوست بسیار ملایم است
[ترجمه ترگمان] تمیز کننده به پوست شما خیلی ملایم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His mother told him to be gentle with the kitten.
[ترجمه گوگل] مادرش به او گفت که با بچه گربه مهربان باشد
[ترجمه ترگمان] مادرش به او گفت که با بچه گربه مهربان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: gradual or mild; not steep or abrupt.
مترادف: gradual, mild
متضاد: abrupt, sharp, steep
مشابه: bland, moderate, slight

- We easily hiked up the gentle slope.
[ترجمه گوگل] به راحتی از شیب ملایم بالا رفتیم
[ترجمه ترگمان] به راحتی از شیب ملایم بالا می رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of animals, easily managed or controlled.
مترادف: docile, manageable, tractable
مشابه: broken, domestic, meek, tame

- He gave the child a gentle horse to ride.
[ترجمه گوگل] او به کودک اسب مهربانی داد تا سوار شود
[ترجمه ترگمان] به بچه اسب مهربانی داد و سوار اسب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: of high birth or good family (often used in combination).
مترادف: thoroughbred, well-born, well-bred
مشابه: aristocratic, genteel, highborn, noble, patrician, respectable

- He could tell by her manners that she was a woman of gentle birth.
[ترجمه گوگل] او از روی رفتارش می‌توانست بفهمد که او زنی ملایم است
[ترجمه ترگمان] از رفتارش معلوم بود که او زنی از نژاد gentle است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had no choice but to marry a gentlewoman.
[ترجمه گوگل] او چاره ای جز ازدواج با یک زن جوان نداشت
[ترجمه ترگمان] او چاره ای نداشت جز اینکه با یک خانم متشخص ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gentles, gentling, gentled
مشتقات: gently (adv.), gentleness (n.)
(1) تعریف: to make calm or gentle.
مترادف: appease, lull, mollify, pacify, quiet, smooth, soothe, still, tranquilize
مشابه: melt

(2) تعریف: to make tame.
مترادف: domesticate, tame
مشابه: break, dominate, master, subdue

جمله های نمونه

1. gentle persuation
ترغیب از راه مهربانی

2. gentle reader!
خواننده ی مهربان !

3. a gentle disposition
طینت پاک

4. a gentle dog
سگ مهربان

5. a gentle knight
سلحشور با اصل و نسب

6. a gentle rain dropped
باران ملایمی می بارید.

7. a gentle rebuke
گوشمالی ملایم

8. a gentle slope
شیب ملایم

9. a gentle stream
نهر ملایم (دارای جریان آهسته)

10. the gentle eyes of my teacher
چشم های پرمهر معلم من

11. the gentle craft (or art)
1- ماهیگیری 2- (مهجور) کفاشی

12. the gentle sex
زن،جنس لطیف

13. a man of gentle birch
یک مرد نجیب زاده

14. do not go gentle into that good night. . .
(توماس) بدون مقاومت به آن تاریکی خوش ظاهر وارد مشو. . .

15. he has a gentle touch
دستش ملایمت دارد

16. i heard a gentle knock on the door
صدای ضربه ی ملایمی را بر در شنیدم.

17. some cows never gentle
بعضی گاوها هرگز رام نمی شوند.

18. this soap is gentle to the skin
این صابون پوست را آزار نمی دهد.

19. arianne gave my hand a gentle squeeze
آرین دستم را به نرمی فشار داد.

20. they converted the natives by gentle means
آنان با روشی مسالمت آمیز بومیان را به دین خود درآوردند.

21. a wild horse that nobody could gentle
یک اسب وحشی که هیچ کس نمی توانست آن را رام کند

22. the old man was grouchy and we had to gentle him constantly
پیرمرد بدخلق بود و ما مجبور بودیم دائما از او استمالت کنیم.

23. I had to use a little gentle persuasion to get her to agree.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم کمی متقاعد کنم تا او را قبول کند
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه کم تشویق کنم تا راضیش کنم باه ام موافق باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. You use your gentle eyes, killed who want to forget you.
[ترجمه گوگل]از چشمان مهربانت استفاده می کنی، کشته هایی که می خواهند فراموشت کنند
[ترجمه ترگمان]تو از چشمه ای لطیف خود استفاده می کنی و کسی را که می خواهد تو را فراموش کند، کشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He's very gentle with his kids.
[ترجمه گوگل]او با بچه هایش بسیار مهربان است
[ترجمه ترگمان]اون با بچه هاش خیلی مهربونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. She agreed to come, after a little gentle persuasion.
[ترجمه گوگل]بعد از کمی متقاعد کردن ملایم قبول کرد که بیاید
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی فکر کردن، موافقت کرد که بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Bianguai people suddenly started a gentle love, love when people understand the deterioration of the niggling over.
[ترجمه گوگل]مردم Bianguai به طور ناگهانی شروع به عشق ملایم، عشق زمانی که مردم درک بدتر شدن از niggling بیش از
[ترجمه ترگمان]مردم Bianguai ناگهان عشق ملایمی را شروع کردند، عشق وقتی که مردم وخامت و تباهی niggling را درک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He gave his daughter a gentle kiss on the forehead.
[ترجمه گوگل]بوسه ملایمی بر پیشانی دخترش زد
[ترجمه ترگمان]با مهربانی پیشانی دخترش را بوسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. After a little gentle persuasion, he agreed to come.
[ترجمه گوگل]بعد از کمی متقاعد کردن، قبول کرد که بیاید
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی فکر کردن، موافقت کرد که بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

ارام (صفت)
calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

ملایم (صفت)
good-tempered, easy, calm, quiet, moderate, gentle, meek, soft, peaceful, downy, smooth, benign, mild, bland, clement, sedate, lenient, good-natured, temperate, peaceable

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

نجیب (صفت)
nice, genteel, gentle, meek, noble, decent, bland, sobersided

بامروت (صفت)
humane, just, brave, bold, gentle, honest

ظریف (صفت)
fine, delicate, gentle, graceful, subtile, elegant, chi-chi, witty, jocular, chichi, joky, minikin, precieux

با تربیت (صفت)
gentle, mannerly, highbred, well-bred

اهسته (صفت)
light, quiet, gentle, slow, lagging, low, indistinct, languid, gradual, slow-footed, lentamente

لین (صفت)
gentle, soft

ملایم کردن (فعل)
moderate, temper, gentle, sweeten, soften, dulcify

رام کردن (فعل)
master, gentle, bridle, domesticate, subdue, daunt

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

انگلیسی به انگلیسی

• aristocrat, person of noble birth (archaic)
kind; soft; moderate; easy-going; noble, aristocratic
make quiet, make gentle; stroke; ennoble, refine (archaic)
a gentle person is kind, mild, and pleasantly calm.
if someone's voice or expression is gentle, it is calm, quiet, and kind.
gentle movements are even and calm.
gentle scenery has soft shapes and colours that people find pleasant and relaxing.
gentle jokes or hints are kind and not intended to hurt people.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Kind
🔘 Compassionate
🔘 Caring
🔘 Gentle
🔘 Considerate
🔘 Benevolent
🔘 Generous
🔘 Thoughtful
🔘 Humane
🔘 Amiable
✅ Definition:
👉 Showing care and concern for others.
1. مهربان. رئوف. دل رحم 2. ارام. ملایم 3. معتدل 4. خوشایند. دلنشین. آرام بخش 5. مواظب. با ملاحظه. با احتیاط
مثال:
a gentle introduction to the life of the school
یک آشناسازی دلنشین و خوشایند نسبت به دوران زندگی مدرسه
Gentle shampoo
شامپوی ملایم
Can you suggest a gentle shampoo for colored hair?
میشه یک شامپوی ملایم برای موهای رنگ شده پیشنهاد بدید؟
A gentle landscape
منظره ی دلنواز
Gentle yoga
یوگای سبک
easygoing, good with kids and others
ملایم
مثال: She had a gentle voice that put everyone at ease.
او صدای ملایمی داشت که همه را آسوده می کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
معمولی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : gentleness
✅️ صفت ( adjective ) : gentle
✅️ قید ( adverb ) : gently
توسری خور ، ذلیل
معتدل/ میانه رو
متساهل
غیرمفرط
لطیف
آدم حسابی ( عامیانه )
[Weather]
a gentle​ breeze blows in​ off the sea
1.
سر به زیر
آرام و بی آزار
با ادب و نزاکت
خوش رفتار و کمی خجالتی
ساکت
فروتن
. . . آزارش به مورچه هم نمیرسه!
دلسوز و مهربان
2.
نرم و لطیف و ملایم
خوشایند
There is no gentle way to destroy
pleasant

مهربان
آرام
نجیب
آرام، مهربان، نجیب
محترم قهرمان آرام
آرام = ملایم
ملایم = موافق و مناسب طبع، خوشایند
خوشایند = دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلخواه
دلپذیر = دل نشین
نرم خو و مهربان خصوصا نسبت به ضعیف تر
Someone who is gentle is kind and calm
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس