صفت ( adjective )
حالات: gentler, gentlest
حالات: gentler, gentlest
• (1) تعریف: possessing a kind or generous disposition; tender; sweet.
• مترادف: amiable, benevolent, benign, humane, kind, mild, sweet, tender
• متضاد: ferocious, rough, stern
• مشابه: affable, bighearted, considerate, gracious, largehearted, merciful, thoughtful
• مترادف: amiable, benevolent, benign, humane, kind, mild, sweet, tender
• متضاد: ferocious, rough, stern
• مشابه: affable, bighearted, considerate, gracious, largehearted, merciful, thoughtful
- My mother was a gentle woman who cared for those in need.
[ترجمه Ali] مادر من، خانم مهربان و نجیبی بود، او کسی بود که به مردم نیازمند توجه و عنایت داشت.|
[ترجمه گوگل] مادرم زنی مهربان بود که از نیازمندان مراقبت می کرد[ترجمه ترگمان] مادرم زن نجیبی بود که به کسانی که نیاز داشتند مراقبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: without harshness, aggressiveness, or violence.
• مترادف: balmy, mild, moderate, smooth, soft
• متضاد: abusive, acidulous, biting, brutal, ferocious, fierce, furious, hard, harsh, heavy, jarring, rough, severe, sharp, strident, vicious, violent
• مشابه: bland, easy, halcyon, light, mellow, peaceful
• مترادف: balmy, mild, moderate, smooth, soft
• متضاد: abusive, acidulous, biting, brutal, ferocious, fierce, furious, hard, harsh, heavy, jarring, rough, severe, sharp, strident, vicious, violent
• مشابه: bland, easy, halcyon, light, mellow, peaceful
- A gentle breeze blew through the leaves.
[ترجمه سیونه] نسیمی ملایم، میان برگ ها وزید.|
[ترجمه گوگل] نسیم ملایمی از لابه لای برگ ها می وزید[ترجمه ترگمان] نسیمی ملایم از میان برگ ها می وزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cleanser is very gentle to the skin.
[ترجمه گوگل] این پاک کننده برای پوست بسیار ملایم است
[ترجمه ترگمان] تمیز کننده به پوست شما خیلی ملایم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تمیز کننده به پوست شما خیلی ملایم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His mother told him to be gentle with the kitten.
[ترجمه گوگل] مادرش به او گفت که با بچه گربه مهربان باشد
[ترجمه ترگمان] مادرش به او گفت که با بچه گربه مهربان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادرش به او گفت که با بچه گربه مهربان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: gradual or mild; not steep or abrupt.
• مترادف: gradual, mild
• متضاد: abrupt, sharp, steep
• مشابه: bland, moderate, slight
• مترادف: gradual, mild
• متضاد: abrupt, sharp, steep
• مشابه: bland, moderate, slight
- We easily hiked up the gentle slope.
[ترجمه گوگل] به راحتی از شیب ملایم بالا رفتیم
[ترجمه ترگمان] به راحتی از شیب ملایم بالا می رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به راحتی از شیب ملایم بالا می رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of animals, easily managed or controlled.
• مترادف: docile, manageable, tractable
• مشابه: broken, domestic, meek, tame
• مترادف: docile, manageable, tractable
• مشابه: broken, domestic, meek, tame
- He gave the child a gentle horse to ride.
[ترجمه گوگل] او به کودک اسب مهربانی داد تا سوار شود
[ترجمه ترگمان] به بچه اسب مهربانی داد و سوار اسب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به بچه اسب مهربانی داد و سوار اسب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: of high birth or good family (often used in combination).
• مترادف: thoroughbred, well-born, well-bred
• مشابه: aristocratic, genteel, highborn, noble, patrician, respectable
• مترادف: thoroughbred, well-born, well-bred
• مشابه: aristocratic, genteel, highborn, noble, patrician, respectable
- He could tell by her manners that she was a woman of gentle birth.
[ترجمه گوگل] او از روی رفتارش میتوانست بفهمد که او زنی ملایم است
[ترجمه ترگمان] از رفتارش معلوم بود که او زنی از نژاد gentle است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از رفتارش معلوم بود که او زنی از نژاد gentle است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had no choice but to marry a gentlewoman.
[ترجمه گوگل] او چاره ای جز ازدواج با یک زن جوان نداشت
[ترجمه ترگمان] او چاره ای نداشت جز اینکه با یک خانم متشخص ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او چاره ای نداشت جز اینکه با یک خانم متشخص ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gentles, gentling, gentled
مشتقات: gently (adv.), gentleness (n.)
حالات: gentles, gentling, gentled
مشتقات: gently (adv.), gentleness (n.)
• (1) تعریف: to make calm or gentle.
• مترادف: appease, lull, mollify, pacify, quiet, smooth, soothe, still, tranquilize
• مشابه: melt
• مترادف: appease, lull, mollify, pacify, quiet, smooth, soothe, still, tranquilize
• مشابه: melt
• (2) تعریف: to make tame.
• مترادف: domesticate, tame
• مشابه: break, dominate, master, subdue
• مترادف: domesticate, tame
• مشابه: break, dominate, master, subdue