genius

/ˈdʒiːnjəs//ˈdʒiːnɪəs/

معنی: استعداد، خوش طبعی، ژنی، دماغ، نابغه، نبوغ
معانی دیگر: هوش سرشار، ذکاوت زیاد، هوشمندی، استعداد زیاد، بسیار باهوش، فرزاد، دارای استعداد سرشار، (در مورد ملت ها و مکان ها و ادوار) خصوصیات، تجلی، ذات، اصل و گوهر، کنه، (اغلب با g بزرگ) روح حافظ شخص یا مکان بخصوصی، هر یک از دو روح خوب و بد که به اعتقاد قدما سرنوشت انسان را تحت تاثیر قرار می دهند، کسی که بر دیگری تاثیری ژرف می گذارد، (عقاید رومیان قدیم) روح محافظ شخص که هنگام تولد او مامور می شود، روح، همزاد، جنی، جن و پری، نبوه، دماه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: genii, geniuses
(1) تعریف: extraordinary power of intellect, esp. as shown in artistic or scientific work.
مترادف: brilliance
متضاد: idiocy, stupidity
مشابه: brightness, creativity, imagination, ingenuity, intellect, intelligence, sagacity, smartness, talent

- It required genius to imagine and design these machines.
[ترجمه منصور] برای تصور و طراحی ماشین ها به نبوغ نیاز است.
|
[ترجمه گوگل] تصور و طراحی این ماشین ها نیاز به نبوغ داشت
[ترجمه ترگمان] این دستگاه به نبوغ نیاز داشت تا این ماشین ها را تصور و طراحی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This painting truly shows the artist's genius.
[ترجمه منصور] این نقاشی واقعا نبوغ هنرمند را نشان می دهد.
|
[ترجمه گوگل] این نقاشی واقعا نبوغ هنرمند را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این نقاشی واقعا نبوغ هنرمند را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who has such power.
متضاد: dunce, idiot, moron
مشابه: ace, intellectual, maestro, master, mastermind, mind, prodigy, sage, savant, talent, virtuoso

- The scientist Albert Einstein is considered a genius.
[ترجمه گوگل] آلبرت انیشتین دانشمند را یک نابغه می دانند
[ترجمه ترگمان] دانشمند آلبرت انیشتین یک نابغه در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: someone who achieves a very high score on a standard intelligence test.
متضاد: moron
مشابه: ace, intellectual, prodigy, savant, scholar

(4) تعریف: the defining or predominant nature of something, someone, or some period.
مترادف: character, core, essence, heart, nature, spirit
مشابه: complexion, gist, kind, sort

- the genius of a nation
[ترجمه مصطفی مرتجی] نبوغ یک ملت
|
[ترجمه گوگل] نابغه یک ملت
[ترجمه ترگمان] نابغه یک ملت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a spirit that guards and protects some person or thing.
مترادف: angel, daemon, familiar
مشابه: spirit

- the genius of this house
[ترجمه مصطفی] خوش طبعی این خانه
|
[ترجمه گوگل] نابغه این خانه
[ترجمه ترگمان] نابغه این خانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his genius was in lexicography
نبوغ او در فرهنگ نگاری بود.

2. mere genius
نبوغ محض

3. shakespeare's genius dims the lustre of other writers
نبوغ شکسپیر درخشندگی نویسندگان دیگر را تار می نمایاند.

4. the genius of elizabethan poetry
ویژگی های اساسی شعر دوره ی الیزابت

5. a stone genius
نابغه ی تمام عیار!

6. her scintillating genius
نبوغ درخشان او

7. he has a genius for poetry
او نبوغ شعر دارد.

8. shakespeare was the genius of that young poet
شکسپیر الهامگر آن شاعر جوان بود.

9. sherry has a genius for getting along with people
شری در مردم داری نبوغ دارد.

10. a man of various genius
مردی دارای نبوغ در چند زمینه

11. from childhood on, her genius flowered
نبوغ او از کودکی گل کرد.

12. he was the evil genius of that unfortunate prince
او برای آن شاهزاده ی تیره بخت ناصح بسیار بدی بود.

13. abbas was a man of genius
عباس مردی نابغه بود.

14. she bears the stamp of genius
نبوغ در ناصیه ی او هویدا است.

15. the fertile mind of a genius
فکر آفریننده ی یک نابغه

16. the wells of his poetic genius had dried up
سرچشمه های نبوغ شعری او خشک شده بودند.

17. hamlet is a child of shakespeare's genius
هملت دستاورد نبوغ شکسپیر است.

18. in their sum, his talents approached genius
استعدادهای او به طور سر جمع سر به نبوغ می زد.

19. a policy which is suited to the genius of a free people
سیاستی که با روحیات یک ملت آزاد سازگار است

20. we went there to do homage to the genius of hafez
برای بزرگداشت نبوغ حافظ به آنجا رفتیم.

21. i yield to no one in my respect for his genius
هیچ کس مثل من برای نبوغ او احترام قائل نیست.

22. Genius is formed in quiet, character in the stream of life.
[ترجمه گوگل]نبوغ در ساکت و شخصیت در جریان زندگی شکل می گیرد
[ترجمه ترگمان]نبوغ در آرامش و شخصیت در جریان زندگی شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Towering genius disdains a beaten path. It seeks regions hitherto unexplored.
[ترجمه گوگل]نابغه بلند مرتبه از مسیر شکسته بیزاری می کند به دنبال مناطقی است که تاکنون کشف نشده است
[ترجمه ترگمان]بر روی یک کوره راه و در حال شکست خوردن سایه افکنده بود آن به دنبال مناطقی است که تا کنون کشف نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. When a true genius appears in the world you may know him by his sign, that the dunces are all in confederacy against him.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک نابغه واقعی در جهان ظاهر می شود، شما ممکن است او را با نشانه اش بشناسید، که دنتس ها همگی علیه او متحد هستند
[ترجمه ترگمان]وقتی یک نابغه واقعی در دنیا ظاهر می شود، شما می توانید او را با امضای او بشناسید، که the در دست او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. His work bears the unmistakable stamp of genius.
[ترجمه گوگل]آثار او دارای مهر بی‌گمان نبوغ است
[ترجمه ترگمان]کار او مهر نبوغ نبوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Genius is nothing but labor and diligence.
[ترجمه گوگل]نبوغ چیزی جز کار و تلاش نیست
[ترجمه ترگمان]نبوغ چیزی جز کار و تلاش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

خوش طبعی (اسم)
vivacity, talent, buoyancy, cleverness, genius, sanguinity

ژنی (اسم)
talent, gift, dowry, genius

دماغ (اسم)
pecker, encephalon, genius

نابغه (اسم)
genius, wizard

نبوغ (اسم)
ingenuity, genius

انگلیسی به انگلیسی

• great mental ability; one with great mental ability, very intelligent or talented person; great natural ability, talent
guardian angel or spirit (roman mythology); one who has much influence over another person; (islamic mythology) jinni
a genius is a highly intelligent, creative, or talented person.
genius is very great ability or skill in something.
genius is also an excellent quality which makes something distinct from everything else; a literary use.

پیشنهاد کاربران

1. بلوغ 2. استعداد. قریحه. ذوق. 3. نابغه 4. استاد. خبره. متخصص 5. خصلت. خصوصیت. ویژگی. ماهیت 6. همزاد. جن
مثال:
the world knew of his genius
جهان ویژگی و ماهیت او را می دانست.
he has a genius for organization
...
[مشاهده متن کامل]

او برای سازماندهی کردن نبوغ و استعداد دارد.
he is a genius
او یک نابغه است.

مبتکر
با استعداد نابغه
a very high level of intelligence, mental skill or ability, wich only a few people have
نابغه ، بااستعداد ، نبوغ
نبوغ . استعداد
Genius is one percent inspiration and ninety - nine percent perspiration
نبوغ n
آدم نابغه n
یک ویژگی عالی که چیز خاصی را از همه چیز متمایز می سازد؛ ( کاربرد ادبی )
نابغه
suit yourself هرجور عشقته
نابغه
کسی که ایکیو خیلی بالا دارد
اگه در نقش اسم به کار بره، معنی نابغه و نبوغ و استعداد میده، اگه در نقش صفت به کار بره، این معنی ها رو میده: هوشمندانه، مبتکرانه، ماهرانه، نابغه، نوآورانه و خلاقانه و غیره
A genius is a very smart person
1 - نبوغ - خلاقیت
2 - نابغه - با استعداد
با استعداد
people that they are very clever
یک نوع مارک در تجهیزات ورودی رایانه مانند ماوس، کیبورد . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس