generalized

/ˈdʒenərəˌlaɪzd//ˈdʒenrəlaɪzd/

معنی: کلی، تعمیم یافته
معانی دیگر: تعمیم یافته، کلی

جمله های نمونه

1. Most of the report consists of generalized observations, unsupported by dates, names and times.
[ترجمه گوگل]بیشتر گزارش شامل مشاهدات کلی است که با تاریخ، نام و زمان پشتیبانی نمی شود
[ترجمه ترگمان]بیشتر این گزارش شامل مشاهدات کلی، پشتیبانی نشده از تاریخ، نام و زمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Darwin generalized from many facts to reach his idea about the origin of man.
[ترجمه گوگل]داروین از بسیاری از حقایق تعمیم داد تا به ایده خود در مورد منشأ انسان برسد
[ترجمه ترگمان]داروین از بسیاری از حقایق برای رسیدن به ایده خود در مورد منشا انسانی استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Use of this drug is now fairly generalized.
[ترجمه گوگل]استفاده از این دارو در حال حاضر نسبتاً تعمیم یافته است
[ترجمه ترگمان]استفاده از این دارو اکنون نسبتا فراگیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He spoke of generalized corruption in the government.
[ترجمه گوگل]او از فساد عمومی در دولت صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]او از فساد تعمیم یافته در دولت سخن گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She experienced an increase in generalized aches and pains.
[ترجمه گوگل]او افزایش درد و درد عمومی را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]او افزایش درد و درد عمومی را تجربه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Isolated showers will give way to more generalized rain later in the day.
[ترجمه گوگل]رگبارهای منفرد در اواخر روز جای خود را به بارندگی عمومی تر خواهد داد
[ترجمه ترگمان]بارش های Isolated به بارش بیشتر در روز ادامه خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These conclusions cannot be generalized to the whole country.
[ترجمه گوگل]این نتایج را نمی توان به کل کشور تعمیم داد
[ترجمه ترگمان]این نتایج را نمی توان به کل کشور تعمیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They generalized the use of a new invention.
[ترجمه گوگل]آنها استفاده از یک اختراع جدید را تعمیم دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها استفاده از اختراع جدید را تعمیم دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Helmholtz generalized what others had suggested, or had established in one context.
[ترجمه گوگل]هلمهولتز آنچه را که دیگران پیشنهاد کرده بودند یا در یک زمینه ایجاد کرده بودند، تعمیم داد
[ترجمه ترگمان]هلمهولتز آنچه را که دیگران پیشنهاد کرده بودند، یا در یک زمینه، تعمیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Clearly this definition can be generalized in order to compare a number of different systems and thus provide a useful comparative measure.
[ترجمه گوگل]واضح است که این تعریف را می توان به منظور مقایسه تعدادی از سیستم های مختلف تعمیم داد و بنابراین یک معیار مقایسه ای مفید ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]واضح است که این تعریف می تواند به منظور مقایسه تعدادی از سیستم های مختلف تعمیم داده شود و در نتیجه یک اندازه تطبیقی مفید ارایه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The advent of generalized floating in early 1973 meant that there was no longer any requirement to keep the snake in the tunnel.
[ترجمه گوگل]ظهور شناور عمومی در اوایل سال 1973 به این معنی بود که دیگر هیچ الزامی برای نگه داشتن مار در تونل وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]ظهور شناور عمومی در اوایل سال ۱۹۷۳ به این معنا بود که دیگر نیازی به نگهداری از مار در تونل وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The first of these measured generalized interest in politics, the others measured interest in politics at particular times.
[ترجمه گوگل]اولین مورد از این موارد علاقه تعمیم یافته به سیاست را اندازه گیری می کند، دیگران علاقه به سیاست را در زمان های خاص اندازه گیری می کنند
[ترجمه ترگمان]اولی که توجه عمومی را به سیاست جلب کرد، دیگران به طور خاص به سیاست علاقه نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There are other kinds of generalized seizures that are basically inhibitory, like briefly turning off a switch.
[ترجمه گوگل]انواع دیگری از تشنج عمومی وجود دارد که اساساً مهارکننده هستند، مانند خاموش کردن کوتاه یک سوئیچ
[ترجمه ترگمان]انواع دیگری از تشنج عمومی وجود دارند که اساسا بازدارنده هستند، مانند خاموش کردن فوری یک کلید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is also effective in primary generalized grand mal seizures.
[ترجمه گوگل]همچنین در تشنج های بزرگ ژنرالیزه اولیه موثر است
[ترجمه ترگمان]آن هم چنین در مورد صرع در مرکز عمومی عمومی موثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There may be a generalized constitutional upset with fever, headache, loss of appetite and weight, and joint pains.
[ترجمه گوگل]ممکن است یک ناراحتی عمومی با تب، سردرد، کاهش اشتها و وزن و درد مفاصل وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است یک قانون اساسی تعمیم یافته با تب، سردرد، از دست دادن اشتها و وزن و درد مفاصل وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کلی (صفت)
material, total, general, universal, generic, generalized

تعمیم یافته (صفت)
generalized

تخصصی

[برق و الکترونیک] تعمیم یافته
[ریاضیات] توسعه یافته، تعمیم یافته، هامانیده

انگلیسی به انگلیسی

• made general, applied in a general manner
generalized means relating to a large number or variety of people, things, or situations.

پیشنهاد کاربران

۱. عمومی. همگانی ۲. کلی ۳. رایج. شایع. ۴. گسترده
مثال:
Use of this drug is now fairly generalized.
الان استفاده از این دارو نسبتا رایج و شایع است.
لغات هم خانواده یا مشتق این کلمه ( هر کدوم که باهاش حال میکنید اصلا منظورم هم خانواده یا مشتق هست ) و معانیشون. تقریبا کامله ( نمیدونم شاید واقعا کامل هم باشه ) ولی همینقدرش از کافیه ام اونور تره. معانی هم که سرسری ننوشتم
...
[مشاهده متن کامل]

نقطه ویرگول برای جدا کردن معنای جدیده
تعمیمگری هم که پایین اومده میدونم همچین لغتی نداریم. دهنمو سرو*س نکنید. همینجوری فی البداهه س😎 ولی خدایی میشینه تو ترجمه😅😅
و در آخر اگه توجه کنید میبینید که معانی لغات مثل لیست از فعل به قید مرتب نوشته شده ( منظورم از لحاظ نحویه )
generalized, generalizes, generalizing - تعمیم
general - ژنرال ، جنرال ؛ همگانی
generalist
کسی که به جای تخصص در یک رشته در چند زمینه معلومات کلی دارد، دارای معلومات عمومی
generalization - تعمیم
generalizability - تعمیم پذیری
generality - اکثریت ، عمومیت ؛ اصل ، کلیت
generalizer , generalizers - تعمیمگر
generalized - تعمیم یافته
generalizable - تعمیم پذیر ، قابل تعمیم
general
متدوال ، رایج ، عمومی ، فراگیر ، کلی ؛ جامع ، کلی ؛ عموم ، کامل
3 - ) 2 ) He'll be having general anaesthesia instead of just a local anaesthetic.
او به جای بی حسی موضعی، بیهوشی کامل خواهد داشت

generally - عموماً ، بطور کلی
✅ فعل ( verb ) : generalize
✅️ اسم ( noun ) : general / generality / generalizer / generalizability / generalist / generalization
✅️ صفت ( adjective ) : general / generalizable / generalized
✅️ قید ( adverb ) : generally
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

لغات هم خانواده یا مشتق این کلمه ( هر کدوم که باهاش حال میکنید اصلا منظورم هم خانواده یا مشتق هست ) و معانیشون. تقریبا کامله ( نمیدونم شاید واقعا کامل هم باشه ) ولی همینقدرش از کافیه ام اونور تره. معانی هم که سرسری ننوشتم
...
[مشاهده متن کامل]

نقطه ویرگول برای جدا کردن معنای جدیده
تعمیمگری هم که پایین اومده میدونم همچین لغتی نداریم. دهنمو سرو*س نکنید. همینجوری فی البداهه س😎 ولی خدایی میشینه تو ترجمه😅😅
generalized, generalizes, generalizing - تعمیم
general - ژنرال ، جنرال ؛ همگانی
generalist
کسی که به جای تخصص در یک رشته در چند زمینه معلومات کلی دارد، دارای معلومات عمومی
generalization - تعمیم
generalizability - تعمیم پذیری
generality - اکثریت ، عمومیت ؛ اصل ، کلیت
generalizer , generalizers - تعمیمگر
generalized - تعمیم یافته
generalizable - تعمیم پذیر ، قابل تعمیم
general
متدوال ، رایج ، عمومی ، فراگیر ، کلی ؛ جامع ، کلی ؛ عموم ، کامل
3 - ) 2 ) He'll be having general anaesthesia instead of just a local anaesthetic.
او به جای بی حسی موضعی، بیهوشی کامل خواهد داشت

generally - عموماً ، بطور کلی
✅ فعل ( verb ) : generalize
✅️ اسم ( noun ) : general / generality / generalizer / generalizability / generalist / generalization
✅️ صفت ( adjective ) : general / generalizable / generalized
✅️ قید ( adverb ) : generally
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

1 معمول، متداول، رایج، شایع، فراگیر، جامع، عام
2 مبهم، نامعلوم، نامشخص، گنگ، نامعین
بیماری صرع
عمومی، غیر شخصی
عمومی
انتشاری، منتشر شده. .

بپرس