generalizable

انگلیسی به انگلیسی

• may be generalized; can be brought under a general rule; can be reduced to a general format of statement (also generalisable)

پیشنهاد کاربران

لغات هم خانواده یا مشتق این کلمه ( هر کدوم که باهاش حال میکنید اصلا منظورم هم خانواده یا مشتق هست ) و معانیشون. تقریبا کامله ( نمیدونم شاید واقعا کامل هم باشه ) ولی همینقدرش از کافیه ام اونور تره. معانی هم که سرسری ننوشتم
...
[مشاهده متن کامل]

نقطه ویرگول برای جدا کردن معنای جدیده
تعمیمگری هم که پایین اومده میدونم همچین لغتی نداریم. دهنمو سرو*س نکنید. همینجوری فی البداهه س😎 ولی خدایی میشینه تو ترجمه😅😅
generalized, generalizes, generalizing - تعمیم
general - ژنرال ، جنرال ؛ همگانی
generalist
کسی که به جای تخصص در یک رشته در چند زمینه معلومات کلی دارد، دارای معلومات عمومی
generalization - تعمیم
generalizability - تعمیم پذیری
generality - اکثریت ، عمومیت ؛ اصل ، کلیت
generalizer , generalizers - تعمیمگر
generalized - تعمیم یافته
generalizable - تعمیم پذیر ، قابل تعمیم
general
متدوال ، رایج ، عمومی ، فراگیر ، کلی ؛ جامع ، کلی ؛ عموم ، کامل
3 - ) 2 ) He'll be having general anaesthesia instead of just a local anaesthetic.
او به جای بی حسی موضعی، بیهوشی کامل خواهد داشت

generally - عموماً ، بطور کلی
✅ فعل ( verb ) : generalize
✅️ اسم ( noun ) : general / generality / generalizer / generalizability / generalist / generalization
✅️ صفت ( adjective ) : general / generalizable / generalized
✅️ قید ( adverb ) : generally
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

فرارونده ، تسری پذیر
تعمیم پذیر
عمومیت دادن
فراگیر کردن
قابل تعمیم

بپرس