generalizability


روانشناسى : تعمیم پذیرى

پیشنهاد کاربران

قابل گسترش دادن یا اعمال کردن یک نتیجه، قانون، یا مشاهده به موقعیت ها، افراد، یا نمونه های دیگر.
🔹 به زبان ساده:
وقتی می گوییم "یک نتیجه تعمیم پذیر است" یعنی:
آن نتیجه فقط مخصوص یک مورد خاص نیست، بلکه می توان آن را در شرایط دیگر هم به کار برد یا انتظار داشت که در جاهای دیگر هم درست باشد.
لغات هم خانواده یا مشتق این کلمه ( هر کدوم که باهاش حال میکنید اصلا منظورم هم خانواده یا مشتق هست ) و معانیشون. تقریبا کامله ( نمیدونم شاید واقعا کامل هم باشه ) ولی همینقدرش از کافیه ام اونور تره. معانی هم که سرسری ننوشتم
...
[مشاهده متن کامل]

نقطه ویرگول برای جدا کردن معنای جدیده
تعمیمگری هم که پایین اومده میدونم همچین لغتی نداریم. دهنمو سرو*س نکنید. همینجوری فی البداهه س😎 ولی خدایی میشینه تو ترجمه😅😅
و در آخر اگه توجه کنید میبینید که معانی لغات مثل لیست از فعل به قید مرتب نوشته شده ( منظورم از لحاظ نحویه )
generalized, generalizes, generalizing - تعمیم
general - ژنرال ، جنرال ؛ همگانی
generalist
کسی که به جای تخصص در یک رشته در چند زمینه معلومات کلی دارد، دارای معلومات عمومی
generalization - تعمیم
generalizability - تعمیم پذیری
generality - اکثریت ، عمومیت ؛ اصل ، کلیت
generalizer , generalizers - تعمیمگر
generalized - تعمیم یافته
generalizable - تعمیم پذیر ، قابل تعمیم
general
متدوال ، رایج ، عمومی ، فراگیر ، کلی ؛ جامع ، کلی ؛ عموم ، کامل
3 - ) 2 ) He'll be having general anaesthesia instead of just a local anaesthetic.
او به جای بی حسی موضعی، بیهوشی کامل خواهد داشت

generally - عموماً ، بطور کلی
✅ فعل ( verb ) : generalize
✅️ اسم ( noun ) : general / generality / generalizer / generalizability / generalist / generalization
✅️ صفت ( adjective ) : general / generalizable / generalized
✅️ قید ( adverb ) : generally
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

قابلیت تعمیم دهی
شمولیت
عموم پذیری، جامع پذیری
کلیت دهی ، تعمیم پذیری ( زبانشاسی )