generality

/ˌdʒenəˈræləti//ˌdʒenəˈrælɪti/

معنی: عمومیت، عموم، اصل کلی، اظهار عمومی، نکته کلی
معانی دیگر: اکثریت، کلیت، تعمیم، همگانی بودن، همه جاگیری، شمول، کلی بافی، کلی گویی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: generalities
(1) تعریف: an indefinite or unspecific statement.
متضاد: specific

- She speaks only in generalities.
[ترجمه گوگل] او فقط کلیات صحبت می کند
[ترجمه ترگمان] او فقط در generalities حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a general law or principle.

(3) تعریف: the state of being general.
متضاد: particularity, specificity

جمله های نمونه

1. the generality of the taxpayers
اکثر مالیات دهندگان

2. Nothing happens without a cause " is a generality.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز بدون علت اتفاق نمی افتد" یک کلیت است
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز بدون دلیل رخ نمی دهد \" عمومیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An account of such generality is of little value.
[ترجمه گوگل]شرح چنین کلیتی ارزش کمی دارد
[ترجمه ترگمان]شرحی از چنین generality ارزش چندانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The generality of Swedes are blond.
[ترجمه گوگل]عموم سوئدی ها بلوند هستند
[ترجمه ترگمان]The سوئدی ها بور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This view is held by the generality of leading scholars.
[ترجمه گوگل]این دیدگاه را عموم علمای برجسته دارند
[ترجمه ترگمان]این دیدگاه توسط عموم علمای برجسته برگزار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Temporary workers are considerably younger than the generality of workers.
[ترجمه گوگل]کارگران موقت به طور قابل توجهی جوان‌تر از عموم کارگران هستند
[ترجمه ترگمان]کارگران موقتی نسبت به کلی کارگران جوان تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stately homes Much of the generality of what has been said about important religious buildings and castles is true about stately homes.
[ترجمه گوگل]خانه های باشکوه بسیاری از کلیاتی که در مورد بناها و قلعه های مذهبی مهم گفته شده در مورد خانه های مجلل صادق است
[ترجمه ترگمان]خانه های باشکوه به طور کلی از کلیت آنچه در مورد ساختمان های مهم مذهبی و قلاع گفته شده است، در مورد خانه های با شکوه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Both share one major drawback: generality.
[ترجمه گوگل]هر دو یک اشکال عمده دارند: عمومیت
[ترجمه ترگمان]هر دو دارای یک عیب اصلی هستند: کلیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Another problem that remains unresolved is the generality of the connection between psychosis and creativity.
[ترجمه گوگل]مشکل دیگری که حل نشده باقی مانده است، عمومیت ارتباط بین روان پریشی و خلاقیت است
[ترجمه ترگمان]مشکل دیگری که حل نشده باقی می ماند عمومیت رابطه بین جنون و خلاقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The generality of conclusions from well controlled experiments can often be tested by comparative studies.
[ترجمه گوگل]کلیت نتایج حاصل از آزمایشات به خوبی کنترل شده را اغلب می توان با مطالعات مقایسه ای آزمایش کرد
[ترجمه ترگمان]تعمیم نتایج حاصل از آزمایش ها کنترل شده، اغلب می تواند با مطالعات تطبیقی مورد آزمایش قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is important to show the generality of the problem.
[ترجمه گوگل]نشان دادن کلیت مسئله مهم است
[ترجمه ترگمان]مهم است که کلیت مساله را نشان دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The generality and flexibility of such a procedure are a very attractive feature of the technology.
[ترجمه گوگل]عمومیت و انعطاف پذیری چنین رویه ای از ویژگی های بسیار جذاب این فناوری است
[ترجمه ترگمان]کلیت و انعطاف پذیری چنین رویه ای یک ویژگی بسیار جذاب از فن آوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If treatment was applied to the generality of elderly people with hypertension these conflicting trial results suggest four possible outcomes.
[ترجمه گوگل]اگر درمان برای عموم افراد مسن مبتلا به فشار خون بالا اعمال شود، این نتایج کارآزمایی متناقض چهار پیامد احتمالی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]اگر درمان برای تعمیم افراد مسن با فشار خون بالا به کار رود، نتایج آزمایش ها متناقض چهار پیامد ممکن را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. However, the generality of this is uncertain.
[ترجمه گوگل]با این حال، کلیت این امر نامشخص است
[ترجمه ترگمان]با این حال، کلیت این مساله نامشخص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But the generality and power can vary from the local and tentative to the universal and highly probable.
[ترجمه گوگل]اما کلیت و قدرت می تواند از محلی و آزمایشی تا جهانی و بسیار محتمل متفاوت باشد
[ترجمه ترگمان]اما کلیت و قدرت می تواند از لحاظ محلی و با احتمال زیاد متفاوت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمومیت (اسم)
universality, popularity, commonness, generality, publicity

عموم (اسم)
universality, community, public, generality

اصل کلی (اسم)
generality, theory

اظهار عمومی (اسم)
generality

نکته کلی (اسم)
generality

تخصصی

[کامپیوتر] عمومیت
[ریاضیات] عمومیت، هامانی، کلیت

انگلیسی به انگلیسی

• statement which is unspecific or lacking in detail; general law, general principal; quality of being general; majority
a generality is a statement that is not very detailed; a formal word.

پیشنهاد کاربران

لغات هم خانواده یا مشتق این کلمه ( هر کدوم که باهاش حال میکنید اصلا منظورم هم خانواده یا مشتق هست ) و معانیشون. تقریبا کامله ( نمیدونم شاید واقعا کامل هم باشه ) ولی همینقدرش از کافیه ام اونور تره. معانی هم که سرسری ننوشتم
...
[مشاهده متن کامل]

نقطه ویرگول برای جدا کردن معنای جدیده
تعمیمگری هم که پایین اومده میدونم همچین لغتی نداریم. دهنمو سرو*س نکنید. همینجوری فی البداهه س😎 ولی خدایی میشینه تو ترجمه😅😅
و در آخر اگه توجه کنید میبینید که معانی لغات مثل لیست از فعل به قید مرتب نوشته شده ( منظورم از لحاظ نحویه )
generalized, generalizes, generalizing - تعمیم
general - ژنرال ، جنرال ؛ همگانی
generalist
کسی که به جای تخصص در یک رشته در چند زمینه معلومات کلی دارد، دارای معلومات عمومی
generalization - تعمیم
generalizability - تعمیم پذیری
generality - اکثریت ، عمومیت ؛ اصل ، کلیت
generalizer , generalizers - تعمیمگر
generalized - تعمیم یافته
generalizable - تعمیم پذیر ، قابل تعمیم
general
متدوال ، رایج ، عمومی ، فراگیر ، کلی ؛ جامع ، کلی ؛ عموم ، کامل
3 - ) 2 ) He'll be having general anaesthesia instead of just a local anaesthetic.
او به جای بی حسی موضعی، بیهوشی کامل خواهد داشت

generally - عموماً ، بطور کلی
✅ فعل ( verb ) : generalize
✅️ اسم ( noun ) : general / generality / generalizer / generalizability / generalist / generalization
✅️ صفت ( adjective ) : general / generalizable / generalized
✅️ قید ( adverb ) : generally
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

تعمیم دهی
1 -
A statement without details and sometimes without much meaning
کلی گویی، کلی بافی
The candidate’s speech was full of generalities and never focused on the issues
2 -
the majority
اکثریت
His service was better than that offered by the generality of doctors
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/generality
دارای امکانات عموی زیاد
1. کلیت
2. اکثریت، عموم
شمول، فراگیری، تمامیت

بپرس