• : تعریف: a practicing physician who does not specialize in any specific field of medicine but treats a variety of medical problems.
جمله های نمونه
1. The general practitioner diagnosed the illness of the baby as pneumonia.
[ترجمه Hana] پزشک عمومی بیماری کودک را ذات الریه تشخیص داد.
|
[ترجمه گوگل]پزشک عمومی بیماری نوزاد را ذات الریه تشخیص داد [ترجمه ترگمان]پزشک عمومی بیماری کودک را به عنوان ذات الریه تشخیص داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The general practitioner is a first port of call for people with all manner of distressing circumstances.
[ترجمه گوگل]پزشک عمومی اولین نقطه تماس برای افرادی با هر نوع شرایط ناراحت کننده است [ترجمه ترگمان]پزشک عمومی نخستین بندر خصوصی است که با همه گونه شرایط آشفته به مردم خبر می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. If no further contact can be made the general practitioner should be informed.
[ترجمه گوگل]اگر امکان تماس بیشتر وجود ندارد، باید به پزشک عمومی اطلاع داده شود [ترجمه ترگمان]اگر ارتباط بیشتری با پزشک عمومی صورت نگیرد، پزشک عمومی باید مطلع شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The importance of collaborating with the patient's general practitioner is emphasized.
[ترجمه گوگل]بر اهمیت همکاری با پزشک عمومی بیمار تاکید می شود [ترجمه ترگمان]اهمیت هم کاری با پزشک عمومی بیمار مورد تاکید است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Audit of general practitioner services is generally regarded as desirable, but funding is scarce.
[ترجمه گوگل]حسابرسی خدمات پزشک عمومی به طور کلی مطلوب تلقی می شود، اما بودجه کمیاب است [ترجمه ترگمان]خدمات عمومی به طور کلی مطلوب تلقی می شود، اما بودجه کم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He then discussed this with the general practitioner and gradual reduction of the antidepressant was initiated.
[ترجمه گوگل]سپس این موضوع را با پزشک عمومی در میان گذاشت و کاهش تدریجی داروی ضد افسردگی آغاز شد [ترجمه ترگمان]او سپس درباره این موضوع با پزشک عمومی صحبت کرد و کاهش تدریجی افسردگی آغاز شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The district nurse is attached to the general practitioner surgery or health centre.
[ترجمه گوگل]پرستار منطقه به مرکز جراحی یا مرکز بهداشتی پزشک عمومی وابسته است [ترجمه ترگمان]پرستار بخش به بخش جراحی یا مرکز بهداشتی مراجعه کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She had seen her general practitioner a week after the separation and he had prescribed a tranquillizer.
[ترجمه گوگل]یک هفته بعد از جدایی به پزشک عمومی مراجعه کرده بود و او یک مسکن تجویز کرده بود [ترجمه ترگمان]یک هفته پس از جدایی، یک پزشک عمومی او را دیده بود و او یک tranquillizer تجویز کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. An effective general practitioner must have counselling skills to elicit important diagnostic information and manage consultations appropriately.
[ترجمه گوگل]یک پزشک عمومی موثر باید مهارت های مشاوره ای برای استخراج اطلاعات مهم تشخیصی و مدیریت مناسب مشاوره ها داشته باشد [ترجمه ترگمان]یک پزشک عمومی کارآمد باید مهارت های مشاوره داشته باشد تا اطلاعات تشخیصی مهم را استخراج کرده و مشاوره را به طور مناسب مدیریت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The general practitioner contract of April 1990 served to encourage the adoption of this model of care.
[ترجمه گوگل]قرارداد پزشک عمومی در آوریل 1990 به تشویق پذیرش این مدل از مراقبت کمک کرد [ترجمه ترگمان]قرارداد کلی شاغل در آوریل ۱۹۹۰ برای تشویق استفاده از این مدل مراقبت مورد استفاده قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The general practitioner has a potentially important role in the prevention of attempted suicide.
[ترجمه گوگل]پزشک عمومی نقش بالقوه مهمی در پیشگیری از اقدام به خودکشی دارد [ترجمه ترگمان]پزشک عمومی نقش بالقوه مهمی در پیش گیری از تلاش برای خودکشی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The general practitioner may wish to provide his own aftercare for some patients.
[ترجمه Kiana] پزشک عمومی ممکن است بخواهد مراقبت های بعدی خود را برای برخی از بیماران فراهم کند.
|
[ترجمه گوگل]ممکن است پزشک عمومی بخواهد مراقبت های بعدی خود را برای برخی از بیماران ارائه دهد [ترجمه ترگمان]پزشک عمومی ممکن است بخواهد aftercare خود را برای برخی از بیماران تامین کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Her general practitioner was agreeable to this plan.
[ترجمه گوگل]پزشک عمومی او با این طرح موافق بود [ترجمه ترگمان]پزشک عمومی او برای این نقشه مطبوع بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The plan was discussed with Pamela's general practitioner, who was in full agreement.
[ترجمه گوگل]این طرح با پزشک عمومی پاملا که کاملا موافق بود در میان گذاشته شد [ترجمه ترگمان]این طرح با پزشک عمومی پاملا (پاملا s)که به طور کامل به توافق رسیده بود، مورد بحث قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• medical practitioner who treats general medical problems in patients of all ages, family doctor
پیشنهاد کاربران
پزشک عمومی Family doctor
General practitioner ( GP ) , doctor , physician have same meaning It means the medical student that has graduated from the college and he/she is not specialist
general practitioner ( مدیریت سلامت ) واژه مصوب: پزشک عمومی تعریف: پزشکی که مراقبت های عمومی پزشکی را بر عهده دارد و در زمینۀ خاصی تخصص ندارد
Family doctor
local doctor هم گفته می شود Local doctors are also known as general practitioners, GPs. They look after the health of people in their community and deal with patients' different health problems