gauge

/ˈɡeɪdʒ//ɡeɪdʒ/

معنی: درجه، وثیقه، اندازه، پیمانه، معیار، مقیاس، گرو، اندازه گیر، وسیله اندازهگیری، مصرف سنج، پیمانه کردن، اندازه گرفتن، گرو گذاشتن، شرط بستن، ازمایش کردن
معانی دیگر: (راه آهن) فاصله ی بین ریل ها، فاصله ی بین دو چرخ عقب (یا جلو) وسایط نقلیه، وسیله ی اندازه گیری، سنجه، آلت سنجش، محک، (سلاح گرم) کالیبر، قطر داخلی لوله ی تفنگ، (در مورد سیم و صفحه ی فلزی) ضخامت، کلفتی، (در مورد منسوجات بافته شده) میزان ریز بافتی، تعداد گره (در هر 1/5 اینچ مربع)، (کشتیرانی) موقعیت کشتی نسبت به باد و همچنین کشتی دیگر، (بنایی) مقدار گچ که برای زود سفت شدن ساروج به آن افزوده می شود، ملات سه گرگه، ملات حرامزاده، (برای زود سفت شدن ساروج) گچ افزودن، (با درجه یا پیمانه و غیره) اندازه گرفتن، سنجیدن، برآورد کردن، داوری کردن، حدس زدن، به اندازه ی مطلوب درآوردن، (بنایی) سنگ یا آجر را با تراشیدن یا با ساباندن به شکل مورد دلخواه در آوردن، ضخامت ورق فلزی یا قطر سیم و غیره

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gages, gauges, gaging, gauging, gaged, gauged
(1) تعریف: to make an estimate of or a judgment concerning; judge.
مشابه: appraise, calculate, evaluate, judge, reckon

- The speaker incorrectly gauged the reactions of his audience.
[ترجمه گوگل] سخنران به اشتباه واکنش مخاطبان خود را سنجید
[ترجمه ترگمان] سخنران به اشتباه واکنش های مخاطبان خود را مورد سنجش قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It is impossible to gauge the size of an iceberg by looking at the part that is above water.
[ترجمه گوگل] اندازه یک کوه یخ را با نگاه کردن به قسمتی که بالای آب قرار دارد غیرممکن است
[ترجمه ترگمان] اندازه گیری اندازه یک کوه یخی با نگاه کردن به قسمتی که بالای آب است غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The engineers gauged the bridge to be safe.
[ترجمه گوگل] مهندسان پل را ایمن ارزیابی کردند
[ترجمه ترگمان] مهندسین این پل را مورد سنجش قرار دادند تا بی خطر باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to measure exactly the size, amount, or contents of.
مشابه: measure

- This instrument is used to gauge the speed of the rotation.
[ترجمه گوگل] این ابزار برای اندازه گیری سرعت چرخش استفاده می شود
[ترجمه ترگمان] این ابزار برای اندازه گیری سرعت چرخش مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: gaugeable (adj.)
(1) تعریف: an accepted scale for measuring.

(2) تعریف: a device used to make a measurement.
مشابه: instrument

- a pressure gauge
[ترجمه گوگل] یک فشار سنج
[ترجمه ترگمان] فشار سنج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a procedure or criterion for making a judgment.
مشابه: criterion

- a gauge of ability
[ترجمه گوگل] سنج توانایی
[ترجمه ترگمان] یک اندازه توانایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the size, range, or extent of something.

(5) تعریف: a standard of measuring, as for the distance between railroad tracks, the thickness of wire, or the inner diameter of shotgun barrels.

جمله های نمونه

1. gauge glass
لوله ی آبنما،لوله ی شیشه ای ارتفاع نما

2. gauge of wire
قطر سیم،ضخامت سیم،نمره ی سیم

3. gauge valve
شیر نمونه گیری،شیر سنجش

4. narrow gauge railway
خط آهن دارای ریل های نزدیک به هم،خط آهن باریک

5. strain gauge
کشش سنج

6. Use a thermometer to gauge the temperature.
[ترجمه Vkook.@rmy] از یک دماسنج برای اندازه گیری دما استفاده کنید.
|
[ترجمه گوگل]برای اندازه گیری دما از دماسنج استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از یک دماسنج برای اندازه گیری دما استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The petrol gauge is still on full.
[ترجمه گوگل]گیج بنزین هنوز پر است
[ترجمه ترگمان]میزان بنزین هنوز هم پر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A petrol gauge shows the amount of petrol left in a car.
[ترجمه گوگل]نشانگر بنزین میزان بنزین باقی مانده در خودرو را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]یک سطح بنزین مقدار بنزین باقی مانده در یک خودرو را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What gauge of wire should we use for this job?
[ترجمه گوگل]برای این کار از چه گیج سیمی استفاده کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چه نوع سیم باید برای این کار استفاده شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The instrument can gauge a distance with the push of a button.
[ترجمه گوگل]این ابزار می تواند با فشار یک دکمه فاصله را اندازه گیری کند
[ترجمه ترگمان]ابزار می تواند فاصله را با فشار یک دکمه اندازه گیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The gauge must be giving a faulty reading.
[ترجمه گوگل]گیج باید خوانش معیوب داشته باشد
[ترجمه ترگمان] اون دستگاه حتما داره یه مطالعه ناقص انجام میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The tests will give parents a gauge of how their children are doing.
[ترجمه گوگل]این آزمایش‌ها به والدین نشان می‌دهد که فرزندانشان چگونه هستند
[ترجمه ترگمان]این تست ها به والدین یک اندازه از نحوه انجام این کار را می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The temperature gauge indicated that it was boiling.
[ترجمه گوگل]دماسنج نشان می داد که در حال جوشیدن است
[ترجمه ترگمان]درجه حرارت هوا حاکی از جوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Is a person's behaviour under stress a reliable gauge of his character?
[ترجمه گوگل]آیا رفتار یک فرد تحت استرس معیار قابل اعتمادی برای شخصیت اوست؟
[ترجمه ترگمان]آیا رفتار یک فرد تحت فشار یک درجه مطمئن از شخصیت او است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درجه (اسم)
measure, length, point, gage, gauge, mark, alloy, degree, grade, rating, scale, quantum, proportion, peg, gradation, thermometer, thermometre, pitch, stair, step

وثیقه (اسم)
surety, earnest, gage, gauge, assurance, security, guarantee, guaranty, pledge, caution, premium, pawn, hostage

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

پیمانه (اسم)
modulus, measure, mete, gauge, module, bushel, yardstick

معیار (اسم)
test, criterion, touchstone, canon, gauge, scale, standard, yardstick, paragon

مقیاس (اسم)
measure, criterion, gauge, scale, yardstick, meter, indicator

گرو (اسم)
surety, gage, gauge, security, deposit, stake, pledge, pawn, mortgage, encumbrance, hostage

اندازه گیر (اسم)
gage, gauge, meter

وسیله اندازه گیری (اسم)
gage, gauge, meter, metre

مصرف سنج (اسم)
gauge, meter

پیمانه کردن (فعل)
measure, gauge

اندازه گرفتن (فعل)
measure, stack up, span, admeasure, mete, gage, gauge

گرو گذاشتن (فعل)
gage, gauge, engage, pledge, pawn, mortgage, hypothecate, impawn

شرط بستن (فعل)
gage, gauge, bet

ازمایش کردن (فعل)
test, gauge, approve, assay, experiment, quiz

تخصصی

[شیمی] اندازه گیر
[سینما] اندازه - قطع فیلم [نسبت ابعاد قاب فیلم ] - قطع فیلم - اندازه فیلم - قطع
[عمران و معماری] اندازه گیر - سنج - اندازه گیری - اندازه گرفتن - سنجشگر - سنجنده - سنجیدن
[مهندسی گاز] درجه، اندازه، مقیاس، اندازه گرفتن
[زمین شناسی] اندازه گیر، درجه، اندازه، پیمانه، مقیاس، معیار، آزمایش کردن، اندازه گرفتن
[صنعت] معیار، پیمانه، سنجه، گیج
[نساجی] گیج - گیج ماشین - ظرفیت ماشین - تعداد سوزن های در واحد طول ماشین بافندگی حلقوی - فاصله بین دوکها در ماشین رینگ یا دولا تاب - ساختمان پارچه - قدرت نخ - ظرافت پارچه - نمره سوزن کشبافی - فیلر
[ریاضیات] پیمانه
[معدن] عرض راه آهن (ترابری)
[آمار] پیمانه
[آب و خاک] اندازه گیر (آب، باران )

انگلیسی به انگلیسی

• standard of measure; device for measuring (pressure, amount, distance, etc.); standard by which something is judged, criterion; extent
measure; evaluate, determine; estimate
if you gauge an amount or quantity, you measure or calculate it, often by means of a device.
a gauge is a device that shows the amount of something.
if you gauge people's feelings, actions, or intentions in a particular situation, you carefully consider and judge them.
a gauge is also a fact that can be used to judge a situation.

پیشنهاد کاربران

شاخص
سنجش گر
اندازه نما ، اندازه سَنج ، نشانگر اندازه ، نشانگر اندازه ای
نشانگر
واحد قطر لوله شات گان
گیج یا سنجه وسیله ای است که برای اندازه گیری کمیت یا کیفیت چیزی استفاده می شود. سنجه ها در کاربردهای بسیار متنوعی از جمله مهندسی، تولید و علم استفاده می شوند.
To make a judgment about something, usually people's feelings/ assess
قضاوت درباره چیزی، بویژه احساسات مردم، پیمایش کردن، رصد کردن، ارزیابی کردن
A poll was conducted to gauge consumers' attitudes
...
[مشاهده متن کامل]

My fear is that Putin is gauging options to attack the West, should he wish to escalate, without triggering a Nato military response

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/gauge?q=gauging
تیر شاتگان
I'm riding shotgun tryna get a gauge
Kings never die - EMINEM
● اندازه گیری کردن، وسیله اندازه گیری
● سنجیدن، برانداز کردن
gauge ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: بودگاه 1
تعریف: موقعیت یک شناور نسبت به شناور دیگر
قطر سیم گیتار
برآورد کردن
گِیج ( واحد اندازه گیری قطر سرسوزن سرنگ تزریق )
وسیله اندازه گیری
تجزیه و تحلیل کردن
Broad - gauge
( راه آهن ) ریل پهن
گاباری و فضای حرکت آزاد وسیله
سنجیدن و ارزیابی
سازه
عرض خط ( راه آهن )
سنجیدن
اندازه نما
سَنجه ، سنجش نما
an instrument for measuring the amount or level of sth

آمپر ( در خودرو ) مثل: fuel gauge
ارزیابی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس