معنی: خوش خوراک، خوراک شناس، علاقمند بغذای خوبمعانی دیگر: آدم خوش خوراک، آدم خوش غذا (gastronomer و gastronomist هم می گویند)، سلیقه در غذا
بررسی کلمه
اسم ( noun )مشتقات: gastronomer (n.), gastronomist (n.)
• : تعریف: a connoisseur of fine cuisine; gourmet. • مشابه: epicure, gourmet
جمله های نمونه
1. The first clue is by the famous Italian gastronome Giuseppe Maffioli.
[ترجمه گوگل]اولین سرنخ توسط جوزپه مافیولی، خوراکشناس معروف ایتالیایی است [ترجمه ترگمان]اولین سرنخ توسط the Giuseppe ایتالیایی معروف است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Being a gastronome, my uncle is well acquainted with the best restaurants in the city.
[ترجمه گوگل]عموی من به عنوان یک غذاخوری، با بهترین رستوران های شهر به خوبی آشناست [ترجمه ترگمان]عمویم با بهترین رستوران ها در شهر آشنایی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. An environmentalist who is not a gastronome is boring.
[ترجمه گوگل]دوستدار محیط زیست که اهل غذا نیست، خسته کننده است [ترجمه ترگمان]یک متخصص محیط زیست که a نیست خسته کننده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. "Years precipitate the mottled" taste is really quite good, carrying their stories of old objects but also of the gastronome.
[ترجمه گوگل]طعم "سالها لکهدار را رسوب میکنند" واقعاً خوب است و داستانهای آنها از اشیاء قدیمی و همچنین طعمهای خوراکی را به همراه دارد [ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \" \" \" \"مزه\" خالدار \"واقعا\" \"بسیار خوب است، که داستان های آن ها از اشیا قدیمی را حمل می کند، بلکه از\" gastronome \" نیز استفاده می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. In addition, but for like aurora borealis of visitors, the winter of the gastronome Iceland is.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، اما برای بازدیدکنندگان مانند شفق قطبی، زمستان ایسلند خوش خوراک است [ترجمه ترگمان]علاوه بر این، اما برای like borealis از بازدید کنندگان، زمستان of ایسلند است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید