garnishment

/ˈɡɑːrnɪʃmənt//ˈɡɑːnɪʃmənt/

معنی: ارایش، تامین خواسته، تزئین، احضار شخص ثالی
معانی دیگر: تزیین، آرایش، مزین سازی، حکم تامین مدعابه، احضار شخص ثالک، حکم توقیف

جمله های نمونه

1. In 199 a wage garnishment was filed against him stemming from a diamond sale gone sour.
[ترجمه گوگل]در سال 199، یک ضمانت حقوقی علیه او تشکیل شد که ناشی از فروش الماس ترش بود
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۹ میلیون دلار در مقابل وی ثبت شد که ناشی از فروش الماس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He paid off the diamond debt before any garnishment.
[ترجمه گوگل]او بدهی الماس را قبل از هر تزیینی پرداخت کرد
[ترجمه ترگمان]اون به هر کسی که بخواد پول قرض بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If your defaulted debt is subject to wage garnishment, you may not be able to consolidate.
[ترجمه گوگل]اگر بدهی معوق شما مشمول پرداخت دستمزد باشد، ممکن است نتوانید آن را تجمیع کنید
[ترجمه ترگمان]اگر بدهی به صورت پیش فرض مشمول پرداخت دست مزد نباشد، ممکن است قادر به تحکیم آن نباشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Whether not to constitute garnishment exempt rights of the witness in China reflects conflicts between social public profits and individual ones.
[ترجمه گوگل]این که آیا حقوق معاف از گارانتی برای شاهد در چین ایجاد نمی شود، منعکس کننده تعارضات بین سود عمومی اجتماعی و سود فردی است
[ترجمه ترگمان]چه برای تشکیل دادن حقوق معاف از مالیات از شاهد در چین، نشان دهنده اختلاف بین منافع عمومی اجتماعی و افراد فردی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Judicial lien mainly contains attachment lien, garnishment lien and judgment lien.
[ترجمه گوگل]حق التزام قضایی عمدتاً شامل حق ضمیمه، حق التزام و حق حكمی است
[ترجمه ترگمان]حق حبس قضایی به طور عمده شامل حبس، حبس، حبس و حبس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Writ of garnishment - An order of the court whereby property, money, or credits in the possession of another person may be seized and applied to pay a debtor's debt.
[ترجمه گوگل]حکم جلب - حکم دادگاه که به موجب آن اموال، پول یا اعتبارات در اختیار شخص دیگری توقیف و برای پرداخت بدهی بدهکار اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]کتاب of - حکم دادگاه که به موجب آن اموال، پول یا اعتبارات در اختیار شخص دیگری قرار گیرد، ممکن است توقیف شود و برای پرداخت بدهی بدهکار بکار رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She finally bought the cake with the most beautiful garnishment.
[ترجمه گوگل]او بالاخره کیکی را با زیباترین تزیین خرید
[ترجمه ترگمان]سرانجام کیک را با most beautiful خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The stakes are high, including the risk of default, ruined credit, lost opportunities to attend graduate school or buy a home, or even wage garnishment.
[ترجمه گوگل]خطرات زیاد است، از جمله خطر نکول، اعتبار از بین رفته، فرصت های از دست رفته برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد یا خرید خانه، یا حتی دستمزد
[ترجمه ترگمان]ریسک بالا است، از جمله خطر عدم پرداخت بدهی، اعتبار خراب، فرصت های از دست رفته برای شرکت در مدرسه فارغ التحصیلان یا خرید یک خانه یا حتی دست مزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She finally buy the cake with the most beautiful garnishment.
[ترجمه گوگل]او بالاخره کیکی را با زیباترین تزیین خرید
[ترجمه ترگمان]او بالاخره کیک را با the beautiful خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارایش (اسم)
order, arrangement, muster, attire, garnish, ornament, array, embellishment, formation, toilet, dressing, polish, inflorescence, decor, purfle, toilette, habiliment, fig, finery, garnishment, ornamentation, toiletry, mounting

تامین خواسته (اسم)
garnishment

تزئین (اسم)
garnishment, ornamentation

احضار شخص ثالی (اسم)
garnishment

انگلیسی به انگلیسی

• decoration and adornment of food; legal confiscation of property or funds

پیشنهاد کاربران

[حقوق]
توقیف اموال مدیون
مثال : garnishment of wages
توقیف حقوق

بپرس