garnish

/ˈɡɑːrnɪʃ//ˈɡɑːnɪʃ/

معنی: ارایش، تزئین کردن، چاشنی زدن به، چاشنی زدن، ارایش دادن
معانی دیگر: (خوراک را مثلا با قرار دادن سبزی در کنار بشقاب) تزئین کردن، مزین کردن، آذین کردن، آراستن، مخلفات، چاشنی، (در قدیم) باج سبیل (که توسط زندانیان کهنه کار از زندانیان تازه وارد اخذ می شد)، (حقوق) تامین مدعا به کردن، تامین خواسته کردن، چاشنی زدن بخوراک

جمله های نمونه

1. Garnish the fish with wedges of lemon.
[ترجمه یعقوبی] ماهی را با قطعات مثلثی شکل از لیمو تزیین کنید
|
[ترجمه گوگل]ماهی را با تکه های لیمو تزئین کنید
[ترجمه ترگمان]ماهی را با برش های لیمو مخلوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Garnish the fish with some fresh parsley and a squeeze of lemon.
[ترجمه شان] ماهی را کمی جعفری تازه، و آب لیمو ترش، تزیین کنید ( چاشنی دار کنید ) .
|
[ترجمه گوگل]ماهی را با مقداری جعفری تازه و کمی لیمو تزیین کنید
[ترجمه ترگمان]ماهی را با کمی جعفری و یک لیمو ترش مخلوط کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Garnish with peeled, seeded and diced tomatoes.
[ترجمه گوگل]با گوجه‌فرنگی‌های پوست‌گرفته، دانه‌ریز و خرد شده تزئین کنید
[ترجمه ترگمان]garnish با پوست پوست کنده شده، بذر و گوجه فرنگی خرد شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Garnish with mint sprigs.
[ترجمه گوگل]با شاخه های نعنا تزیین کنید
[ترجمه ترگمان]Garnish با یک عالم نعناع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A garnish helps to enhance the appearance of any dish.
[ترجمه گوگل]چاشنی به زیبایی ظاهر هر ظرفی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]یک چاشنی به شما کمک می کند ظاهر هر غذایی را افزایش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Garnish the dish with parsley before serving.
[ترجمه گوگل]قبل از سرو روی ظرف را با جعفری تزئین کنید
[ترجمه ترگمان]ظرف را قبل از خدمت به جعفری garnish
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Garnish each dish with a slice of lemon.
[ترجمه گوگل]هر ظرف را با یک تکه لیمو تزئین کنید
[ترجمه ترگمان]هر بشقاب را با یک تکه از لیمو ترش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Garnish the chicken with almonds.
[ترجمه گوگل]مرغ را با بادام تزئین کنید
[ترجمه ترگمان] جوجه رو با بادوم - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Keep some olives to one side for garnish.
[ترجمه گوگل]مقداری زیتون را برای تزیین در یک طرف نگه دارید
[ترجمه ترگمان]برای آراستن خود کمی زیتون به یک طرف نگاه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Garnish with lemon wedges.
[ترجمه گوگل]با تکه های لیمو تزئین کنید
[ترجمه ترگمان]با wedges لیمو ترش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reserve some watercress for garnish.
[ترجمه گوگل]مقداری شاهی را برای تزئین نگه دارید
[ترجمه ترگمان]رزرو کردن یه مقدار رنگ آبی برای چاشنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Garnish with a little chopped spring onion.
[ترجمه گوگل]با کمی پیاز خرد شده تزئین کنید
[ترجمه ترگمان]Garnish با یک تکه پیاز داغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sandwiches came with a rather limp salad garnish.
[ترجمه گوگل]ساندویچ ها با چاشنی سالاد نسبتاً ضعیفی همراه بودند
[ترجمه ترگمان]ساندویچ با چاشنی مخصوص سالاد به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Garnish the dish with sprigs of parsley.
[ترجمه گوگل]روی ظرف را با شاخه های جعفری تزئین کنید
[ترجمه ترگمان]یک عالم جعفری با یک عالم جعفری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارایش (اسم)
order, arrangement, muster, attire, garnish, ornament, array, embellishment, formation, toilet, dressing, polish, inflorescence, decor, purfle, toilette, habiliment, fig, finery, garnishment, ornamentation, toiletry, mounting

تزئین کردن (فعل)
decorate, garnish, bedight, ornament, prank

چاشنی زدن به (فعل)
garnish, flavour, flavor, sauce

چاشنی زدن (فعل)
garnish, season

ارایش دادن (فعل)
adorn, decorate, beautify, embellish, garnish, lard, plume, purfle

تخصصی

[حقوق] توقیف اموال مدیون (نزد شخص ثالث)، اخطار یا احضار کردن

انگلیسی به انگلیسی

• decorative addition to a dish of food or to a drink
decorate, adorn; embellish a dish of food; legally confiscate property or funds
a garnish is a small amount of food that you use to decorate cooked or prepared food.
to garnish food means to decorate it with small amounts of a different food.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To decorate or embellish, especially food 🍃
🔍 مترادف: Adorn
✅ مثال: The chef garnished the dish with fresh herbs to enhance its presentation.
۱. ( غذا ) تزئین کردن ۲. مخلفات
مثال:
leave a few mushrooms for garnish and slice the remainder
یک تعدادی از قارچها را برای تزئین غذا بگذار و بقیه را ورقه ورقه ببر.
پارچه سفید، علامت محل عبور سیم مسلح کردن، توقیف کردن، ارایش دادن، چاشنی زدن ( بخوراک ) ، چاشنی زدن به، ارایش، علوم نظامی: ارایش دادن
مزین کردن، نقش رنگارنگ، رنگ و روغن ( غذا دار ) ، زیاد کردن، زینت، تجمل
تامین خواسته ( حقوقی )
[مقدار کم غذایی] که. .
برای طعم دادن یا تزئین غذای اصلی به کار برده می شه، مثل استفاده از :جعفری، لیمو، نعنا، پنیر و انواع مغز ها ( گردو و. . ) .
احضار کردن برای دادگاه، توقیف اموال مدیون
garnish ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: دورچین
تعریف: تکه‏های کوچکی از مواد خوراکی که برای تزیین دور ظرف غذا به کار می‏رود
خوراک آرایی ، آرایش خوراکی ، آرایش خورد و خوراک ، آرایش غذا
تزیین غذا
تزئین غذا
تزءین غذا . قرار دادن غذا در ظرف و یا بشقاب به شکلی هنرمندانه و زیبا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس