اسم ( noun )
• (1) تعریف: a space or opening made by or as if by breaking or separating.
• مترادف: aperture, breach, chasm, crack, opening, space, void
• مشابه: blank, fissure, gape, interval, notch, rent, rift, separation
• مترادف: aperture, breach, chasm, crack, opening, space, void
• مشابه: blank, fissure, gape, interval, notch, rent, rift, separation
- We watched the game through a gap in the fence.
[ترجمه گوگل] ما بازی را از شکافی در حصار تماشا کردیم
[ترجمه ترگمان] بازی را از شکاف پرچین تماشا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازی را از شکاف پرچین تماشا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The settlers passed through the mountain gap.
[ترجمه گوگل] مهاجران از شکاف کوه عبور کردند
[ترجمه ترگمان] مهاجران از شکاف کوهستان گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مهاجران از شکاف کوهستان گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a space in something that is otherwise continuous or homogeneous.
• مترادف: lacuna, void
• مشابه: blank, hiatus, hole, interval, lack, lactation, opening
• مترادف: lacuna, void
• مشابه: blank, hiatus, hole, interval, lack, lactation, opening
- The police spotted a gap in her alibi.
[ترجمه گوگل] پلیس شکافی را در حقایق او مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس یه شکاف تو عذرش پیدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس یه شکاف تو عذرش پیدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a large difference or disparity.
• مترادف: difference, disparity
• مشابه: chasm, divergence, gulf, inequality
• مترادف: difference, disparity
• مشابه: chasm, divergence, gulf, inequality
- The gap between the rich and the poor continues to widen.
[ترجمه گوگل] شکاف بین فقیر و غنی همچنان در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان] شکاف بین فقرا و فقرا به گسترش خود ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شکاف بین فقرا و فقرا به گسترش خود ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She felt that a gap had developed between herself and her friend over the summer.
[ترجمه گوگل] او احساس کرد که در طول تابستان بین او و دوستش شکاف ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان] احساس می کرد که شکافی بین خودش و دوستش در تابستان گسترش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احساس می کرد که شکافی بین خودش و دوستش در تابستان گسترش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gaps, gapping, gapped
حالات: gaps, gapping, gapped
• : تعریف: to cause a gap to appear in.
• مشابه: open, rend, rift, rive
• مشابه: open, rend, rift, rive
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: gapless (adj.)
مشتقات: gapless (adj.)
• : تعریف: to move apart or open; form or reveal a gap.
• مشابه: gape, yawn
• مشابه: gape, yawn