gap

/ˈɡæp//ɡæp/

معنی: وقفه، شق، دهنه، رخنه، شکاف، درز، جای باز، اختلاف زیاد، شکافدار کردن
معانی دیگر: (از نظر زمان یا بعد) وقفه، انقطاع، جای خالی، از قلم افتادگی، فاصله، فرق فاحش، تفاوت، کمیابی، (در نرده یا دیوار) شکاف، بریدگی، سوراخ عبور، دهانه، رجوع شود به: spark gap، (در دیوار یا نرده) سوراخ ایجاد کردن، راه عبور باز کردن، (دیوار را) شکافتن، (از وسط دیوار) نقب زدن، از هم باز شدن، وا رفتن، گشوده شدن، (مکانیک) فاصله ی پلاتین اتومبیل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a space or opening made by or as if by breaking or separating.
مترادف: aperture, breach, chasm, crack, opening, space, void
مشابه: blank, fissure, gape, interval, notch, rent, rift, separation

- We watched the game through a gap in the fence.
[ترجمه گوگل] ما بازی را از شکافی در حصار تماشا کردیم
[ترجمه ترگمان] بازی را از شکاف پرچین تماشا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The settlers passed through the mountain gap.
[ترجمه گوگل] مهاجران از شکاف کوه عبور کردند
[ترجمه ترگمان] مهاجران از شکاف کوهستان گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a space in something that is otherwise continuous or homogeneous.
مترادف: lacuna, void
مشابه: blank, hiatus, hole, interval, lack, lactation, opening

- The police spotted a gap in her alibi.
[ترجمه گوگل] پلیس شکافی را در حقایق او مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس یه شکاف تو عذرش پیدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a large difference or disparity.
مترادف: difference, disparity
مشابه: chasm, divergence, gulf, inequality

- The gap between the rich and the poor continues to widen.
[ترجمه گوگل] شکاف بین فقیر و غنی همچنان در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان] شکاف بین فقرا و فقرا به گسترش خود ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She felt that a gap had developed between herself and her friend over the summer.
[ترجمه گوگل] او احساس کرد که در طول تابستان بین او و دوستش شکاف ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان] احساس می کرد که شکافی بین خودش و دوستش در تابستان گسترش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gaps, gapping, gapped
• : تعریف: to cause a gap to appear in.
مشابه: open, rend, rift, rive
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: gapless (adj.)
• : تعریف: to move apart or open; form or reveal a gap.
مشابه: gape, yawn

جمله های نمونه

1. a gap appeared in the ranks of the enemy's army
در صفوف قشون دشمن شکاف پیدا شد.

2. the gap between exports and imports
تفاوت (یا عدم توازن) بین صادرات و واردات

3. the gap between his two front teeth
فاصله ی میان دو دندان جلو او

4. a yawning gap
شکاف پهناور

5. the generation gap
شکاف بین نسل ها

6. the wide gap between intrinsic feelings and the way they are expressed
شکاف عمیق میان احساسات درونی و چگونگی بیان آنها

7. bridge a gap
فاصله ای را پر کردن،نیازی را برآوردن

8. there is a gap between the two words
بین دو لغت جای خالی وجود دارد.

9. to lessen the gap between the poor and the rich
کم کردن فاصله ی بین فقرا و ثروتمندان

10. The children squeezed through a gap in the wall.
[ترجمه گوگل]بچه ها از شکافی که در دیوار بود فشار دادند
[ترجمه ترگمان]بچه ها از شکاف دیوار فشرده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I went around the world in my gap year.
[ترجمه جواد کیهان] Gap اینجا به معنی فاصله بین دو زمان است زمان پایان تحصیل در ترم قبل و ادامه تحصیلدار ترم بعد
|
[ترجمه گوگل]من در سال شکافم دور دنیا رفتم
[ترجمه ترگمان]من سال گذشته دور دنیا رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A ray of sunshine shone through a gap in the clouds.
[ترجمه گوگل]پرتوی از آفتاب از میان شکافی در ابرها می درخشید
[ترجمه ترگمان]شعاعی از نور خورشید در میان ابرها می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There should be a six-inch gap at the bottom.
[ترجمه گوگل]باید یک شکاف شش اینچی در پایین وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]باید یک شکاف ۶ اینچی در پایین وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I stood waiting for a gap in the oncoming traffic.
[ترجمه جواد کیهان] اینجا هم gap به معنی فضای خالیه
|
[ترجمه گوگل]منتظر شکافی در ترافیک روبرو ایستادم
[ترجمه ترگمان]منتظر یک شکاف در ترافیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The neighbors' dog got in through a gap in the hedge.
[ترجمه گوگل]سگ همسایه از شکاف پرچین وارد شد
[ترجمه ترگمان]سگ همسایه از شکاف پرچین عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She spent her gap year hitchhiking around the world.
[ترجمه گوگل]او سال تعطیلی خود را در سراسر جهان با اتوتوپ گذراند
[ترجمه ترگمان]او سال her را در سراسر جهان سپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The gap between rich and poor has widened considerably.
[ترجمه گوگل]شکاف بین فقیر و غنی به طور قابل توجهی افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]شکاف بین فقرا و فقرا به طور قابل توجهی گسترش پیدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The road goes through a gap in/between the hills.
[ترجمه گوگل]جاده از شکافی در/بین تپه ها عبور می کند
[ترجمه ترگمان]جاده از شکافی در \/ بین تپه ها عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The gap in the fence was just wide enough for the sheep to get through.
[ترجمه گوگل]شکاف در حصار به اندازه‌ای بود که گوسفندها بتوانند از آن عبور کنند
[ترجمه ترگمان]شکاف دیوار به قدری عریض بود که گوسفندها از آن عبور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The sheep got into the field through a gap in the hedge.
[ترجمه گوگل]گوسفند از شکافی در پرچین وارد مزرعه شد
[ترجمه ترگمان]گوسفندها از شکافی در حصار وارد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There was only a narrow gap between the bed and the wall.
[ترجمه گوگل]فقط یک شکاف باریک بین تخت و دیوار وجود داشت
[ترجمه ترگمان]فقط یک شکاف باریک بین تخت و دیوار وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Leave a gap between your car and the next.
[ترجمه گوگل]بین ماشین خود و ماشین بعدی فاصله بگذارید
[ترجمه ترگمان]فاصله بین خودروی خود و بعدی را کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وقفه (اسم)
suspension, abeyance, break, pause, interval, hiatus, standstill, cease, paralysis, stick, gap, station, timeout, caesura, chasm, jib, deadlock, desuetude

شق (اسم)
alternative, possibility, gap, prick

دهنه (اسم)
bit, gap, line, muzzle, harness, jet

رخنه (اسم)
crack, breach, gap, hole, split, flaw, chink

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

درز (اسم)
gap, peephole, flaw, seam, slit, chine, suture, fissure, crevice, commissure, interstice

جای باز (اسم)
gap

اختلاف زیاد (اسم)
gap

شکافدار کردن (فعل)
gap, gash

تخصصی

[عمران و معماری] شکاف - فاصله - درز - شکست - رخنه - بادخور
[کامپیوتر] شکاف - فاصله - فضای حافظه ی مغناطیسی میان دو رکورد ( فاصله ی میان دو رکورد )، یا دو بلوک از اطلاعات ( فاصله ی میان بلوک ) .
[برق و الکترونیک] gallium phosphide-فسفید گالیم ماده مرکب دوتایی نیمه رسانا که برای ساخت دیودهای نور افشان با نور سبز یا قرمز در محدوده ی طول موج 690 تا 790 نانومتر استفاده می شود . - شکاف، فاصله ( هوایی )
[نساجی] فضای باز - فاصله دهانه شیطانک رینگ - دهانه
[ریاضیات] فضای خالی، شکاف، فاصله ی بین دو لبه ی خالی، فاصله، درز، رخنه، شکست، درز
[] آبکند، گدوک، گردنة باریک
[آب و خاک] فضای خالی، شکاف، سطحی بین محدوده دو حوزه آبخیز مج

انگلیسی به انگلیسی

• american corporation headquartered in california, operator of three major chains of retail clothing stores (gap, banana republic, and old navy)
opening, breach; hiatus; space; great difference, disparity
a gap is a space between two things or a hole in something solid.
a gap is also a period of time when you are not involved in a particular activity.
if there is something missing from a situation which prevents it from being satisfactory or complete, you can also say that there is a gap.
a gap is also a great difference between two things, people, or ideas.

پیشنهاد کاربران

مشکل
خلاء
شکاف
مثال: There is a large gap between the rich and the poor in this society.
در این جامعه شکاف بزرگی بین ثروتمندان و فقرا وجود دارد.
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی �گوپgop, کپ kap در لری بویراحمدی، که در اینجا تبدیل رایج گاف به کاف راداریم� به معنی دهان است. این واژه کهن نیزمانند بسیاری از واژگان دیگر وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی،
...
[مشاهده متن کامل]
. . ) شده وبه صورت�گپgap�در زبان انگلیسی به معنی دهنه، دهانه، رخنه، شکاف، درز، شکافدار کردن، شکاف در نرده یا دیوار، وقفه از نظر زمان یا بعد، سوراخ عبور، راه عبوربازکردن، جای باز وخالی، فاصله واختلاف زیادو. . . که همه این معانی عمیقا باهم مرتبط هستند. در انگلیسی با�gapeگیپ� و�جیبjib� همریشه است رجوع شود به هر دوی آنها. بسیاری از کلمات اینگونه درست شده اند یعنی در ابتدا الگویی بوده وبا توجه به، شکل، نوع کار و ویژگی وخصوصیت آنها، کلمات جدیدتری ومرتبط با آن ساخته میشود همیشه ودر طول زمان اینگونه بوده است. مثل ساختمان فک وآرواره که شامل فک زبرین وزیرین است وارتباط آن با گیره، دمگیره، گاز انبر، رجوع شود به jaw. فرهنگستان عزیز پشتیبانی کند لطفا، سپاسگزارم. . . در ثبت این واژگان چندین هزارساله، ریشه دار، ناشناخته وتا الان خفته. . .

شکاف قیمت
واژه مصوب: واشد ( حمل و نقل )
محو کردن, فاصله زیاد انداختن, پشت سر رد کردن
Lamborghini was gapped by BMW M4
لامبورگینی تو گرد و خاک پشت بی ام وه محو شد
برای تفاوت سنی هم به کار میره مثلا میگن
they have 2 year gap : انها دوسال تفاوت سنی دارند
A gap in the market: an opportunity to create a new product, which has not been produced by other companies
توی بازیا وقتی به کسی میگن gap ینی نسبت به رقیبش خییییلی ضعیف هست
نقص، عیب، کمبود
Empty space between two things
Mind the gap یعنی مواظب شکافی که از قطار پیاده میشین و ممکن پاتون بره زیر قطار باشین
gap
خلل
به اختلاف قیمتی زیاد در یک تایم فریم، گپ میگویند.
مثلاً قیمت بسته شدن معاملات دلار امشب برابر 30, 000 تومان است ولی فردا اولین معامله دلار در قیمت 30, 500 تومان انجام میشود؛ که میگویند: بازار امروز دلار با یک گپ 500 تومانی باز شد / شکاف قیمتی
نام یک پیامرسان ایرانی
کمبود
در جایی مثل Knowledge Gap مترادف با lack به معنای کمبود یا نبود دانش به کار می رود
شکاف ، فاصله ، اختلاف ، جدایی
gap ( رمزشناسی )
واژه مصوب: ریسۀ صفر
تعریف: صفرهای متوالی در یک دنبالۀ دودویی که بیت پیش و پس از آن یک باشد
Gap 1 ( G1 ) در چرخه سلولی نخسین مرحله اینترفاز است
روانشناسی:شکاف مثل شکاف سیناپسی
فاصله
شکاف
سکوت، خلأ
خط / شکاف / فاصله / . . .
فروشگاه بزرگ لباس ( انگلیسی محاوره )
فاصله
جدا شده
Gap به معنی شکاف مثل شکاف دیوار یا شکاف بین زمین
اختلاف
خلا
مکث
کاستی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس