gross

/ɡroʊs//ɡrəʊs/

معنی: توده، جمع کل، قراص، درشت بافت، شرم اور، بزرگ، زشت، درشت، انبوه، وحشی، بی تربیت، ستبر، زمخت، زمخت کردن، جمع کردن، بزرگ کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن
معانی دیگر: (به خاطر بدی) چشمگیر، فاحش، بسیار بد، رکیک، قبیح، نابهنجار، ناخالص، سرجمع، درآمد کل داشتن، (جمعا ... مقدار) کسب کردن، (تداعی منفی) خرس گنده، زمخت و گردن کلفت، پرجثه، خیکی، نتراشیده نخراشیده، بی شاخ و دم، غلیظ، متراکم، عاری از جزئیات ظریف (مثلا در مورد پارچه یا نقاشی)، درشت باف، (از نظر افکار و رفتار) فرومایه، پست، خشن، بی فرهنگ، (قدیمی) واضح، آشکار، دوازده دوجین، قراصه، (گیاه) پرپشت، فاسد، هرزه، عمده، ضخیم، وزن سرجمع چیزی باظرف وغیره درمقابل net یعنی وزن خالص

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: grosser, grossest
(1) تعریف: unmitigated or without qualifications such as deductions; total; absolute. (Cf. net
مترادف: inclusive, total
مشابه: aggregate, complete, unmitigated

- Their decision about your eligibility is based on your gross income.
[ترجمه گوگل] تصمیم آنها در مورد واجد شرایط بودن شما بر اساس درآمد ناخالص شما است
[ترجمه ترگمان] تصمیم آن ها در مورد صلاحیت شما براساس درآمد ناخالص تان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company has to report its gross profits.
[ترجمه گوگل] شرکت باید سود ناخالص خود را گزارش کند
[ترجمه ترگمان] شرکت باید سود ناخالص خود را گزارش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking specifics; general; broad.
مترادف: broad, general
متضاد: delicate, detailed
مشابه: comprehensive, sweeping, wide

- We can only give a gross summary of the situation at this time.
[ترجمه گوگل] در حال حاضر فقط می‌توانیم یک خلاصه کلی از وضعیت ارائه دهیم
[ترجمه ترگمان] ما تنها می توانیم خلاصه ای از وضعیت را در این زمان به دست آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: flagrant or egregious.
مترادف: blatant, egregious, flagrant, glaring
متضاد: petty, trivial
مشابه: arrant, grievous, obvious, outrageous, unmitigated

- He made a gross error in judgment.
[ترجمه گوگل] او در قضاوت اشتباه فاحشی کرد
[ترجمه ترگمان] او اشتباه بزرگی مرتکب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soldiers committed gross atrocities.
[ترجمه گوگل] سربازان مرتکب جنایات فاحشی شدند
[ترجمه ترگمان] سربازان atrocities را مرتکب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: vulgar or indecent; not refined or educated.
مترادف: coarse, crass, indecent, indelicate, vulgar
متضاد: refined
مشابه: boorish, crude, disgusting, distasteful, earthy, offensive, rank, rude

- Gross language will not be permitted.
[ترجمه گوگل] زبان ناخالص مجاز نخواهد بود
[ترجمه ترگمان] تولید ناخالص ملی مجاز نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: thick, large, or fat.
مترادف: corpulent, fat, large, obese, thick
متضاد: dainty, slender
مشابه: heavy, hulking, overweight, ponderous, portly, stout

- The mastodons were gross creatures who resembled elephants.
[ترجمه گوگل] ماستودون ها موجودات درشتی بودند که شبیه فیل ها بودند
[ترجمه ترگمان] The مخلوقات زشتی بودند که به فیل شباهت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (informal) disgusting; repulsive.

- It was so gross when the alien monster's head fell off!
[ترجمه گوگل] وقتی سر هیولای بیگانه افتاد، خیلی بد بود!
[ترجمه ترگمان] وقتی سر هیولای بیگانه به زمین افتاد، آن قدر نفرت انگیز بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: gross, grosses
(1) تعریف: a unit of quantity equal to twelve dozen or 144.

- The order is for a gross of light bulbs.
[ترجمه گوگل] سفارش برای یک لامپ ناخالص است
[ترجمه ترگمان] این سفارش برای استفاده از لامپ های کم مصرف صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a total amount or whole, esp. income or receipts before any deductions such as taxes or expenses.
مشابه: income, receipts, total

- Your gross is five hundred dollars. (Cf. net2.).
[ترجمه گوگل] درآمد شما پانصد دلار است (ر ک net2 )
[ترجمه ترگمان] ناخالص شما پانصد دلار است (Cf)(net۲)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grosses, grossing, grossed
مشتقات: grossly (adv.), grossness (n.)
• : تعریف: to earn or make a profit of (an amount before any deductions).
مترادف: clear, earn
مشابه: make

- I grossed thirty thousand dollars last year. (Cf. net2.).
[ترجمه گوگل] من سال گذشته سی هزار دلار درآمد داشتم (ر ک net2 )
[ترجمه ترگمان] سال گذشته سی هزار دلار فروش داشتم (Cf)(net۲)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. gross and net income
درآمد خالص و ناخالص

2. gross income
درآمد ناخالص

3. gross language
حرف های زشت

4. gross weight
وزن ناخالص

5. a gross mistake
اشتباه فاحش

6. his gross earthy egoism
خودپسندی بی ادبانه ی او

7. to gross out
(خودمانی) مشمئز کردن،(با حرف یا صحنه یا رفتار رکیک) آزردن

8. in the gross
1- به طور عمده (به ویژه در مورد کالا)،به مقدار زیاد،عمده فروشی 2- به طور کلی (by the gross هم می گویند)

9. the deduction of taxes from gross earnings
کسر مالیات از درآمد ناخالص

10. The company were guilty of gross negligence.
[ترجمه گوگل]این شرکت مرتکب سهل انگاری شدید شد
[ترجمه ترگمان]این شرکت به سهل انگاری فاحش متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company described reports of environmental disaster as gross exaggeration.
[ترجمه گوگل]این شرکت گزارش های مربوط به فاجعه زیست محیطی را اغراق فاحش توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]این شرکت گزارش ها فاجعه زیست محیطی را اغراق آمیز توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I consider his remark a gross impertinence.
[ترجمه گوگل]من اظهارات او را یک جسارت فاحش می دانم
[ترجمه ترگمان]به نظر من، این حرف گستاخانه و گستاخانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was sacked last year for gross misconduct.
[ترجمه گوگل]او سال گذشته به دلیل سوء رفتار فاحش اخراج شد
[ترجمه ترگمان]سال گذشته او بخاطر رفتار ناشایست اخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's not just fat. He's positively gross!
[ترجمه گوگل]او فقط چاق نیست او به طور مثبت ناخالص است!
[ترجمه ترگمان]اون فقط چاق نیست !! !! !! !! !! !! !! !! !!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I think it would be a gross distortion of reality to say that they were motivated by self-interest.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم تحریف فاحش واقعیت خواهد بود اگر بگوییم که آنها با انگیزه منافع شخصی بوده اند
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم این یک اعوجاج فاحش از واقعیت باشد تا بگوید که آن ها با علاقه به خود انگیزه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Investments showed a gross profit of 26%.
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری ها سود ناخالص 26 درصدی را نشان دادند
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری سود ناخالص ۲۶ درصد را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. These phone calls are a gross invasion of privacy.
[ترجمه گوگل]این تماس های تلفنی تجاوز فاحش به حریم خصوصی است
[ترجمه ترگمان]این تماس های تلفنی نوعی تهاجم بزرگ به حریم خصوصی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Gross feeder likes gross food.
[ترجمه گوگل]فیدر ناخالص غذای ناخالص را دوست دارد
[ترجمه ترگمان]گروس Gross غذای ناخالص را دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

جمع کل (اسم)
gross, total, sum total, entirety

قراص (اسم)
gross

درشت بافت (اسم)
gross

شرم اور (صفت)
vile, indecent, gross, petulant, shameful, inglorious

بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

درشت (صفت)
rough, abrupt, harsh, coarse, large, gross, hulking, sturdy, brutish, gruff, coarse-grained, crass

انبوه (صفت)
gross, luxuriant, aggregate, dense, thick, bushy, voluminous, collective, rank, multitudinous, thick-set, floccose

وحشی (صفت)
gross, unshaped, unshapen, anthropophagous, wild, savage, ferocious, barbaric, brutal, saracen, barbarous, feral, gothic, uncivil, undaunted, ferae naturae, ferine, hare-brained, uncivilized, rambunctious, ungovernable, manlike, ruttish, truculent, wilding

بی تربیت (صفت)
gross, randy, barbarous, impolite, uncivil, bearish, churlish, caddish, chuffy, half-bred, underbred, ill-bred, ill-mannered, lowbred

ستبر (صفت)
gross, sturdy, big, thick, stout, robust, burly, stalwart, elephantine, robustious

زمخت (صفت)
hard, raucous, rough, coarse, gross, rude, tough, incult, rugged, impolite, churlish, blowsy, blowzy, crude, clumsy, heavyset, hoarse, crass

زمخت کردن (فعل)
rough, gross, coarsen

جمع کردن (فعل)
gross, total, add, collect, stack up, aggregate, eke, roll up, gather, tot, sum, call up, agglomerate, convene, flock, cluster, floc, furl, constrict, purse, immobilize

بزرگ کردن (فعل)
gross, aggrandize, enlarge, magnify, maximize, heave, amplify, nurture, dilate, distend, extend

کلفت کردن (فعل)
gross, thicken, inspissate

بصورت سود ناویژه بدست اوردن (فعل)
gross

تخصصی

[حسابداری] ناخالص
[صنعت] ناخالص
[ریاضیات] ناخالص، درشت، فاحش، مواد اولیه ی پلاستیکی، دوازده دوجین، معادل 144 عدد
[یوگا] در حالت بیداری تجربه ای از سطوح درشت

انگلیسی به انگلیسی

• 12 dozen, 144
make or earn a total of (before taxes and other expenses)
large; coarse, crude, vulgar; disgusting, offensive; obese, fat
inclusive, complete, total; general; without deductions
you use gross to describe something which is unacceptable or unpleasant and which is very great in amount or degree.
speech or behaviour that is gross shows lack of taste, or is very rude.
something that is gross is very large and ugly.
gross is used to describe a total amount of something, after all relevant amounts have been added but before any deductions have been made.
gross describes the total weight of something, including its container.
if a person or something such as a business grosses a particular amount of money, that is the total amount of money they earn before any deductions have been made.
a gross is a group of 144 things.

پیشنهاد کاربران

Gross
1. حال بهم زن/چندش اور
2. ناخالص
Adj
Grossly
به شدت ( به طور حال بهم زنی/ به طور چندش اوری )
Adv
ناخالص ( حسابداری )
اگر در رابطه با آناتومی باشد می توان آن را به شکل کلی ترجمه کرد
مثلاً آناتومی کلی قلب
یعنی پرداختن به کلیات و نه جزئیات
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : gross
✅️ اسم ( noun ) : gross / grossness
✅️ صفت ( adjective ) : gross
✅️ قید ( adverb ) : gross / grossly
ناخوشایند، غیر قابل قبول
آشکار ( پزشکی )
1 - egregious
1 - نفرت انگیز 2 - حال بهم زن3 - مشمئز کننده4 - چندش اور5 - خیلی ناخوشایند . مترادف[disgusting]
معنی کلمه gross یعنی زشت، چندش آور.
آزمایش یا بررسی بدون میکروسکوپ
چندش اور
Sickening=gross=disgusting
دو کلمه ی gross و grows که حالت سوم شخص grow هست رو توجه کنید :
نحوه تلفظ :
Grows
Growz
ساختار، بافت
اگر برای طعم و مزه به کار برود معنای ناخوشایند، بد مزه یا چندش آور هم میدهد
نا کارآمد
( اسم )
تعداد ۱۴۴ تا از چیزی، مثال:
two gross of candles
( قید )
بصورت ناخالص، مثال:
earn �20, 000/$30, 000 etc gross

دامپزشکی و علوم دامی
ماکروسکوپی و قابل مشاهده
چون adj حال و حالتی بیان می کنه
بی تربیت و بی نزاکت
در مورد طعم و مزه میتوان گفت مزه افتضاح و حال به همزن
حال بهم زن
شدید
چندش آور
great
افزایش دادن.
ناخالص.
کل، کلی
بی نزاکت، بی تربیت
ناخالص
ناخالص
Gross domestic product
‏Gross examination
در بررسی نمونه هایی که موقع اندوسکوپی گرفته میشه هم به صورت ماکروسکوپی و هم میکروسکوپی همکاران اسیب شناس ( پاتولوژیست ) بافتهای بدن رو که برای ازمایش بهشون تحویل میدهند بررسی میکنن ١ ) بررسی ( ازمایش ) ( معاینه ) خود نمونه به صورت بزرگ ودرشت است مثلا همون نمونه معده رو ظاهرش رو توصیف می کنن که مثلا چه اندازه ای داره ، چه رنگی و سایر توضیحات در مورد نمونه که به این gross examination می گویند و بعد بافتها را برش داده و اگر لازم باشه رنگ می کنن و زیر میکروسکوپ بررسی ( معاینه ) = examمی کنند که بررسی میکروسکوپیک نامیده می شود
...
[مشاهده متن کامل]

برای واژه ترکیبی " Gross examination " معادل" آزمایش کلی" پیشنهاد مینمایم .
برای واژه " Gross" علاوه بر مطالب اعلام شده معانی سخیف، درشت، زشت، رکیک ، نا سنجیده ، خلاف اخلاق ، بی تربیتی، بی ادبانه ، نا هنجار و فارغ از نزاکت هم ارائه میگردد.
حال بهم زن - چندش
ناهنجار - ناهماهنگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس