go against


مخالفت کردن با، اقدام کردن بر علیه

جمله های نمونه

1. Changes are being made here which go against my principles and I cannot agree with them.
[ترجمه گوگل]تغییراتی در اینجا ایجاد می شود که برخلاف اصول من است و من نمی توانم با آنها موافق باشم
[ترجمه ترگمان]تغییراتی در اینجا اعمال می شوند که بر خلاف اصول من عمل می کنند و من نمی توانم با آن ها موافقت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Teenagers often go against the stream.
[ترجمه گوگل]نوجوانان اغلب مخالف جریان هستند
[ترجمه ترگمان]نوجوانان اغلب مخالف جریان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He hasn't the courage to go against the stream of public opinion.
[ترجمه گوگل]او شهامت مخالفت با جریان افکار عمومی را ندارد
[ترجمه ترگمان]او جرات رفتن به جریان افکار عمومی را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This misbehaviour will certainly go against his chances of promotion.
[ترجمه گوگل]این رفتار نادرست مطمئناً برخلاف شانس او ​​برای ارتقاء خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این سو رفتار قطعا به احتمال ترفیع او ادامه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He would not go against his parents' wishes.
[ترجمه گوگل]او بر خلاف میل والدینش عمل نمی کرد
[ترجمه ترگمان]نمی خواست برخلاف میل پدر و مادرش مخالفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I often have to make decisions that go against the grain .
[ترجمه گوگل]من اغلب مجبورم تصمیماتی بگیرم که خلاف اصل باشد
[ترجمه ترگمان]من اغلب باید تصمیماتی بگیرم که بر ضد غله شرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This misbehavior will certainly go against his chances of promotion.
[ترجمه گوگل]این رفتار نادرست مطمئناً برخلاف شانس او ​​برای ارتقاء خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این سو رفتار قطعا به احتمال ترفیع او ادامه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His lawyer hinted that the case might go against him.
[ترجمه گوگل]وکیل او اشاره کرد که این پرونده ممکن است علیه او پیش برود
[ترجمه ترگمان]وکیلش اشاره کرد که ممکن است پرونده بر علیه او ادامه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He doesn't have the courage to go against the tide of public opinion.
[ترجمه گوگل]او شهامت مخالفت با موج افکار عمومی را ندارد
[ترجمه ترگمان]جرات رفتن به مد نظر مردم را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These kinds of price controls go against all the financial principles of the free market liberals.
[ترجمه گوگل]این نوع کنترل های قیمت در تضاد با تمام اصول مالی لیبرال های بازار آزاد است
[ترجمه ترگمان]این نوع کنترل های قیمت با تمام اصول مالی آزادیخواهان بازار آزاد جریان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't go against your father.
[ترجمه گوگل]با پدرت مخالفت نکن
[ترجمه ترگمان]با پدرت مخالفت نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I don't want to go against your will.
[ترجمه پوریا] من نمی خواهم با خواسته تو مخالفت کنم.
|
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم بر خلاف میل شما حرکت کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم با اراده تو مخالفت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was scared to go against her father's wishes.
[ترجمه گوگل]او می‌ترسید که برخلاف میل پدرش برود
[ترجمه ترگمان]او می ترسید که به خواسته های پدرش ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't go against your parents / your parents'wishes.
[ترجمه گوگل]بر خلاف خواسته های پدر و مادر خود حرکت نکنید
[ترجمه ترگمان]با پدر و مادرت و پدر و مادرت مخالفت نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That'll go against the traffic regulations.
[ترجمه گوگل]این برخلاف مقررات راهنمایی و رانندگی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این بر خلاف قوانین ترافیک قرار می گیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• oppose, resist

پیشنهاد کاربران

go against =to disagree, e. g. A leader who always goes against public opinion won't last very long
go against
Go against sb
برعلیه کسی بودن
“We understand that lifting of some sanctions will have to come from a return to the JCPOA, ” the official said. “But that doesn’t mean that we can’t continue to counter Iranian activities that are destabilizing and 🔸go against🔸 our interests or those of our partners. ”
Washington Post@
بر خلاف چیزب حرکت کردن
1.
To oppose or resist something
2.
( of a decision or result )
be unfavourable for someone
شرایط/اوضاع/تصمیم/نتیجه/پیامد/دستآورد
به نفع کسی نبودن
بر وفق مراد کسی نبود
برخلاف چیزی بودن
Go against =disobey =violate
مخالفت کردن ، شکستن فرمان، سرپیچی کردن
He goes against my rules
او از دستور من سرپیچی کرد ، ، او با دستور من مخالفت کرد
مخالف بودن با

بپرس