gland

/ˈɡlænd//ɡlænd/

معنی: غده، هر عضو ترشحکننده، دشبل، غده عرقی، حشفه مرد
معانی دیگر: (پزشکی) غده (اندامی که ترشحات خود را به درون بدن می ریزند غده های درون ریز و آنان که ترشحات خود را به خارج از بدن می ریزند غده های برون ریز نامیده می شوند مثلا غده های مولد عرق برون ریزند و غده های مولد هورمون ها درون ریزند)، دشپل، مازوبار، بلوط بار، (مکانیک) آب بند کن (در لوله کشی)، کلاهک آب بندی، لایی گیر، آب بند، گلند (لوله)، بظر زن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: glandless (adj.), glandlike (adj.)
(1) تعریف: any of various organs or cells that produce secretions in a living organism.

(2) تعریف: any of various organs or structures, such as lymph nodes, that resemble glands but do not produce secretions.

جمله های نمونه

1. adrenal gland
غده ی فوق کلیه

2. lacrimal gland
غده ی اشکی

3. pineal gland
غده ی صنوبری

4. salivary gland
غده بزاقی

5. salivary gland
غده ی خدویی

6. Her mother has an underactive adrenal gland.
[ترجمه نادیا] مادراو غده ی آدرنال غیرفعال دارد.
|
[ترجمه Bahar] مادر او دارای غده ی آدرنال غیرفعال است.
|
[ترجمه H❤️F] مادر او دارای غده آدرنالین فعال است
|
[ترجمه گوگل]مادرش غده فوق کلیوی کم کار دارد
[ترجمه ترگمان]مادر او غده آدرنالی underactive دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thyroxine is produced by the thyroid gland.
[ترجمه گوگل]تیروکسین توسط غده تیروئید تولید می شود
[ترجمه ترگمان] Thyroxine در غده تیروئید تولید میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I read about the thymus gland, which produces cells.
[ترجمه مهدی] من درباره ی غده ریوی که سلول ها را تولید می کند خواندم
|
[ترجمه گوگل]من در مورد غده تیموس که سلول تولید می کند مطالعه کردم
[ترجمه ترگمان]در مورد غده تیموس، که سلول ها را تولید می کند، می خوانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As the morning light appears, the gland reduces its output, allowing the body to gradually come back to life.
[ترجمه گوگل]با ظاهر شدن نور صبح، غده خروجی خود را کاهش می دهد و به بدن اجازه می دهد تا به تدریج به زندگی بازگردد
[ترجمه ترگمان]با نمایان شدن نور صبح، غده، خروجی خود را کاهش می دهد و به بدن اجازه می دهد به تدریج به زندگی برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Crow split his enemy's skull to the pineal gland.
[ترجمه گوگل]کلاغ جمجمه دشمنش را به غده صنوبری شکافت
[ترجمه ترگمان]کرو جمجمه دشمن رو به غده صنوبری تقسیم کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are used in medicine for the treatment of cancer and to detect thyroid gland disorders.
[ترجمه گوگل]آنها در پزشکی برای درمان سرطان و برای تشخیص اختلالات غده تیروئید استفاده می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها در پزشکی برای درمان سرطان و تشخیص اختلالات غده تیرویید استفاده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Growth hormone is a protein made in the pituitary gland at the base of the brain.
[ترجمه گوگل]هورمون رشد پروتئینی است که در غده هیپوفیز در پایه مغز ساخته می شود
[ترجمه ترگمان]هورمون رشد نوعی پروتیین است که در غده هیپوفیز در مغز قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They could be cured if they were treated in time with iodine, whole gland, or pure hormone.
[ترجمه گوگل]اگر به موقع با ید، غده کامل یا هورمون خالص درمان شوند، می‌توان آن‌ها را درمان کرد
[ترجمه ترگمان]اگر در زمان با ید با ید، همه غده یا هورمون خالص درمان شوند، شفا خواهند یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This beetle discharges a very hot fluid from a special gland at potential predators.
[ترجمه گوگل]این سوسک مایع بسیار داغی را از یک غده خاص به سمت شکارچیان بالقوه تخلیه می کند
[ترجمه ترگمان]این سوسک مایع بسیار داغ را از یک غده ویژه به شکارچیان بالقوه خالی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غده (اسم)
knot, wen, lump, tumor, node, gland

هر عضو ترشح کننده (اسم)
gland

دشبل (اسم)
tumor, gland, tumour

غده عرقی (اسم)
gland

حشفه مرد (اسم)
gland

تخصصی

[علوم دامی] غدّه
[مهندسی گاز] اب بندکن، لائی گیر، عایق گیر
[زمین شناسی] آب بند

انگلیسی به انگلیسی

• secreting organ or structure (anatomy)
glands are organs in your body that make substances that are vital to your body or that allow substances to pass out of your body.

پیشنهاد کاربران

[پزشکی] غده، زائده، برجستگی: هر عضو ترشح کننده
Pineal gland
غده صنوبری
sweat glands
غدد عرق ◽️
An organ in a person's or animal's body that produces a chemical substance for the body
For example : sweat glands**
غده
غده

بپرس