95 1622 100 1 giggling واژه giggling در جمله های نمونه 1. the children were giggling and mouthingبچهها داشتند هرهر میخندیدند و شکلک در میآوردند.2. i tickled her and she burst out gigglingاو را قلقلک دادم و زد زیر خنده. معنی کلمه giggling به انگلیسی giggling• tittering, foolish, high-pitched, ridiculous (of laughter) giggling my butt off• i am laughing a lot, gmbo (internet chat slang) giggling out loud• laughing audibly, chuckling out loud giggling را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران امید امیدی هرِوکِر کردن معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها شهریار بهرامی اقدم > at scale عباس اکبری پسند > first line supervisor ^_^ > یک غازی English User > clumsy Figure > push and shove مجید > snowplow ممد > water sports mailisa > دژاسو نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمد حاتمی نژادموسیعلی باقریعلی حقی بستان آبادDark Light سارافرجپورFigureنادیا فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته یک غازی فارس نام کره ای لرکی لر خونابه خوردن حسنا چادر