fuzzed

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
نشئه / گیج / مات و مبهوت / قاطی / احساس سبکی
در زبان محاوره ای:
فاز برداشته، گیجه، یه کم قاطی کرده، حالش سبکه، انگار تو ابره
🔸 تعریف ها:
1. ( نشئه – مصرفی ) :
احساس سرخوشی، سبکی یا گیجی ناشی از مصرف الکل یا مواد مخدر
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: Are we fuzzed?
ما فاز برداشتیم؟
2. ( گیجی – ذهنی ) :
وقتی کسی نمی تونه درست فکر کنه یا چیزها رو به خاطر بیاره
مثال: I’m so fuzzed I can’t remember my last name.
اون قدر گیجم که اسمم یادم نمیاد.
3. ( ترکیبی – مست و نشئه ) :
حالت بین مستی و نشئگی، معمولاً با حس خوشی و فراموشی همراه
مثال: Let’s get fuzzed tonight.
بزن بریم امشب فاز برداریم.
4. ( منفی – آسیب دیده ) :
در برخی موارد، اشاره به خراب شدن یا آسیب دیدن چیزی ( مثلاً دیسک بازی یا سیستم )
مثال: I bought a scratched disk and got fuzzed.
یه دیسک خط خورده خریدم و سیستمم ترکید.
🔸 مترادف ها:
high – stoned – faded – buzzed – dazed – spaced out