fuzz

/ˈfəz//fʌz/

معنی: کرک، ریش تازه جوان، گیج کردن، ریش ریش شدن، کرکی شدن، کرکی کردن، پرزدارکردن
معانی دیگر: پرز، (در دستگاه های صوتی و رادیو و غیره) تداخل صداها، دژآوا (fuzz tone هم می گویند)، دژآوا کردن یا شدن، کرک دار کردن، کرک پوش کردن، پرزپوش کردن یا شدن، پرزدار کردن یا شدن، مست کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: fuzz
• : تعریف: loose, light, fluffy matter such as fibers or hairs.

جمله های نمونه

1. the fuzz on a peach
کرک روی هلو

2. they singe an animal's hair or a fabic's fuzz by passing it over a flame
پشم حیوان یا پرز پارچه را با رد کردن از روی شعله می سوزانند.

3. He's got that bit of adolescent fuzz on his upper lip.
[ترجمه araban2] کمی پرز نوجوانی در پشت لب او قرار گرفته است
|
[ترجمه گوگل]او آن قدری از وزهای نوجوانی را روی لب بالایی خود دارد
[ترجمه ترگمان]او آن بیت of را که روی لب بالایی اش داشت به دست اورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When Jack was born he had a fuzz of black hair on his head.
[ترجمه araban2] هنگامی که جک متولد شد، پرزهایی از موهای سیاه را روی سر خود داشت.
|
[ترجمه گوگل]وقتی جک به دنیا آمد، موهای سیاهی روی سرش داشت
[ترجمه ترگمان]وقتی جک به دنیا آمد، سرش پر از موهای سیاه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A peach skin is covered with fuzz.
[ترجمه araban2] پوست هلو با پرز پوشیده شده است.
|
[ترجمه گوگل]پوست هلو با فوز پوشیده شده است
[ترجمه ترگمان]پوست هلو پوشیده از مور مور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What you tell the fuzz to get them to leave you alone?
[ترجمه گوگل]چه چیزی به fuzz می گویید تا آنها شما را تنها بگذارند؟
[ترجمه ترگمان]چیزی که به پلیس میگی مجبورشون کنه که تو رو تنها بذارن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All his friends kept their baby fuzz, thought it made them look sophisticated.
[ترجمه گوگل]همه دوستانش بچه‌شان را گیج نگه می‌داشتند، فکر می‌کردند که این باعث می‌شود پیچیده به نظر برسند
[ترجمه ترگمان]همه دوستانش به هم بافته شده بودند و فکر می کردند که این کار باعث شده که آن ها خیلی پیچیده به نظر برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You wouldn't believe all the dust and fuzz that gathers behind the computer.
[ترجمه گوگل]این همه گرد و غبار و غباری که پشت کامپیوتر جمع می شود را باور نمی کنید
[ترجمه ترگمان]تو باور نمی کنی که همه گرد و غبار که پشت کامپیوتر جمع می شوند را باور کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Watch out! It's the fuzz.
[ترجمه گوگل]مواظب باش! این فاز است
[ترجمه ترگمان]! مراقب باش این مور مور مور مور کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Count on the fuzz to fuck up.
[ترجمه گوگل]روی لعنتی حساب کن
[ترجمه ترگمان] \"کنت\" که قراره مست کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There's some green fuzz growing on the leftovers in the fridge.
[ترجمه گوگل]روی بقایای باقی مانده در یخچال مقداری پف سبز رشد می کند
[ترجمه ترگمان]یک سری مور سبز در یخچال بزرگ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My bare face rubbed against the soft fuzz of her robe.
[ترجمه گوگل]صورت برهنه ام به خز نرم ردای او مالیده شد
[ترجمه ترگمان]چهره عریان من در حالی که موهای نرم لباسش را به هم می مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Soon the screen was obliterated by the fuzz of burning light behind Ari's eyes.
[ترجمه گوگل]به زودی صفحه توسط وزش نور سوزان پشت چشمان آری محو شد
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که پرده از زیر چشمان آ ره محو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And the article treated the sample with maximum Fuzz Similar Extent arithmetic to recognize it.
[ترجمه گوگل]و مقاله نمونه را با حداکثر محاسبات Fuzz Similar Extent برای تشخیص آن بررسی کرد
[ترجمه ترگمان]و این مقاله نمونه را با حداکثر تعداد arithmetic برای تشخیص آن مورد آزمایش قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کرک (اسم)
pile, fluff, down, wool, pubes, lint, fuzz

ریش تازه جوان (اسم)
fuzz

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

ریش ریش شدن (فعل)
fuzz

کرکی شدن (فعل)
fuzz

کرکی کردن (فعل)
fuzz

پرزدار کردن (فعل)
fuzz

تخصصی

[نساجی] کرک - پرز - خاب - پشم شتر یا لاما - پرز روی نخ یا سطح پارچه
[پلیمر] پرز،کُرک

انگلیسی به انگلیسی

• cotton, fluff, lint; police, cop (slang)
cover with fuzz, become fuzzy
fuzz is a mass of short curly hairs or threads.

پیشنهاد کاربران

نقاشی صنعتی: تجمع بیش از حد رنگ اسپری شده در اطراف کلاهک هوای یک تفنگ اسپری
البته این واژه در معنای عامیانه اش تا دهه 1960استفاده میشد معادل همون " آژان" تو فارسی
police, cop ( Slang )
اصطلاح عامیانه/ پلیس، کارآگاه
معنای عامیانه: پلیس، مامور
Fuzz input: دژداد: داده ای که برای دژآزمون تولید می شود.
Fuzz test: دژآزمون؛ در محدوده آزمون و اشکال زدایی نوعی آزمون است که به طور خودکار داده های تصادفی تولید می کند تا نرم افزار تحت آزمون را وادار کند رفتار معیوب خود را نشان دهد. این آزمون معمولا در محدوده امنیت نرم افزار به کار می رود و اغلب اشکال های مقدماتی را کشف می نماید.

بپرس