صفت ( adjective )
مشتقات: futilely (adv.), futileness (n.)
مشتقات: futilely (adv.), futileness (n.)
• (1) تعریف: unlikely to produce or incapable of producing a desired result; ineffective; useless.
• مترادف: abortive, bootless, idle, ineffective, nugatory, otiose, unavailing, useless, vain
• متضاد: effective, successful
• مشابه: feeble, fruitless, hopeless, impotent, insufficient, pointless, void
• مترادف: abortive, bootless, idle, ineffective, nugatory, otiose, unavailing, useless, vain
• متضاد: effective, successful
• مشابه: feeble, fruitless, hopeless, impotent, insufficient, pointless, void
- Their efforts to save the ship were futile and they were forced to abandon it.
[ترجمه گوگل] تلاش آنها برای نجات کشتی بی نتیجه بود و مجبور شدند آن را رها کنند
[ترجمه ترگمان] تلاش های آن ها برای نجات کشتی بی هوده بود و آن ها مجبور به ترک آن شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تلاش های آن ها برای نجات کشتی بی هوده بود و آن ها مجبور به ترک آن شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hoped she would forgive him, but his apology was futile.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که او را ببخشد، اما عذرخواهی او بیهوده بود
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که او را ببخشد، اما عذرخواهی بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که او را ببخشد، اما عذرخواهی بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: unimportant; trivial.
• مترادف: inconsequential, insignificant, negligible, nugatory, petty, piddling, slight, trifling, trivial, vain
• مشابه: frivolous, worthless
• مترادف: inconsequential, insignificant, negligible, nugatory, petty, piddling, slight, trifling, trivial, vain
• مشابه: frivolous, worthless