fusty

/ˈfʌsti//ˈfʌsti/

معنی: کهنه، بو گرفته، کفک زده، قدیمی مسلک
معانی دیگر: (هرچیزی که بوی نم و کهنگی بدهد) بوی ناگرفته، زهم دار، مرطوب و کپک زده، کهنه پرست، مال عهد بوق، محافظه کار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: fustier, fustiest
مشتقات: fustily (adv.), fustiness (n.)
(1) تعریف: full of or smelling like mold or mildew.
مشابه: moldy, musty

- a fusty old basement
[ترجمه گوگل] یک زیرزمین قدیمی شیک
[ترجمه ترگمان] یه زیرزمین قدیمی قدیمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: old-fashioned or conservative.
مشابه: musty

- fusty ideas
[ترجمه گوگل] ایده های مزخرف
[ترجمه ترگمان] ایده های fusty
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fusty old clothes that had been stored in the basement for several years
لباس های قدیمی و بوی نم گرفته که سال ها در زیرزمین انبار شده بودند

2. a fusty blanket
پتوی مرطوب و بد بو

3. an old politician with fusty ideas
سیاست باز پیر با عقاید پوسیده

4. This room smells a bit fusty - I think I'll just open a window.
[ترجمه گوگل]این اتاق کمی بوی تند می دهد - فکر می کنم فقط یک پنجره را باز کنم
[ترجمه ترگمان]این اتاق بوی عجیبی دارد - فکر می کنم فقط یک پنجره باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This blanket smells a bit fusty.
[ترجمه گوگل]این پتو کمی بوی تند می دهد
[ترجمه ترگمان]این پتو کمی بوی بد می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fusty old establishment refused to recognise the demand for popular music.
[ترجمه گوگل]مؤسسه قديمي هيجان انگيز حاضر به تشخيص تقاضا براي موسيقي عامه پسند نشد
[ترجمه ترگمان]موسسه قدیمی fusty از پذیرش تقاضا برای موسیقی مردمی خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Rupert's father belongs to some fusty old gentleman's club in London where they don't allow women in.
[ترجمه گوگل]پدر روپرت متعلق به یک باشگاه پیرمرد نجیب زاده در لندن است که در آن به زنان اجازه ورود نمی دهند
[ترجمه ترگمان]پدر روپرت متعلق به یه باشگاه قدیمی و قدیمی در لندن است که به زن ها اجازه ورود نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So, the artists' shell remains intact, the fusty public image undisturbed.
[ترجمه گوگل]بنابراین، پوسته هنرمندان دست نخورده باقی می‌ماند، تصویر عمومی خشمگینی که مخدوش نشده است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، پوسته هنرمندان دست نخورده باقی می ماند، تصویر عمومی fusty دست نخورده باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All the old fusty stuff had to be blown away, of course, so we might be nearer to nature.
[ترجمه گوگل]البته باید همه چیزهای تند و تیز قدیمی دور ریخته می شد تا شاید به طبیعت نزدیک تر شویم
[ترجمه ترگمان]گذشته از این همه چیزهای قدیمی و قدیمی از بین رفته بود، و البته ممکن بود به طبیعت نزدیک تر باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A number of young economists, impatient with such fusty arguments, began searching for new models.
[ترجمه گوگل]تعدادی از اقتصاددانان جوان که در برابر چنین استدلال های زمخت بی تاب بودند، شروع به جستجوی مدل های جدید کردند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از اقتصاددانان جوان که از چنین بحث هایی حوصله اش سر رفته بودند، شروع به گشتن به دنبال مدل های جدید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His fusty works is a kind of rotten beauty, or a kind of beauty of death, but the sticky fur works is a kind of horrific beauty.
[ترجمه گوگل]آثار خزدار او نوعی زیبایی پوسیده یا نوعی زیبایی مرگ است، اما آثار خز چسبنده نوعی زیبایی وحشتناک است
[ترجمه ترگمان]آثار His نوعی زیبایی پوسیده، یا نوعی زیبایی از مرگ است، اما آثار خز چسبنده نوعی زیبایی وحشتناک به شمار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Venerable but not fusty, privileged but not showy, secure its sense of excellence, but not arrogant, Oxford is, in a word, civilized.
[ترجمه گوگل]ارجمند، اما نه شیطون، ممتاز، اما نه خودنمایی، احساس برتری خود را ایمن می کند، اما مغرور نیست، آکسفورد، در یک کلام، متمدن است
[ترجمه ترگمان]محترم، مقدس، نه قدیمی، بلکه مغرور، بلکه مغرور هم نیست، اما نه متکبر، در یک کلمه، متمدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Under Mr Blair, fusty old Britain has become an international exemplar of openness.
[ترجمه گوگل]در دوران آقای بلر، بریتانیای پیر پر هیاهو به یک نمونه بین المللی از صراحت تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]تحت نفوذ آقای بلر، بریتانیا تبدیل به یک نمونه بین المللی از باز بودن شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The audience is also puzzled by those fusty and arid proclaims, critics and satires, which pretend to be the forever essence of female artists.
[ترجمه گوگل]تماشاگران نیز متحیر از آن اعلان‌ها، منتقدان و طنزهای خشك و بی‌رحمانه‌ای هستند كه وانمود می‌كنند جوهره همیشگی هنرمندان زن هستند
[ترجمه ترگمان]تماشاگران نیز از این fusty و arid، منتقدان و هجو، که وانمود می کنند که جوهر همیشگی هنرمندان زن هستند، گیج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

بو گرفته (صفت)
high, rancid, fusty

کفک زده (صفت)
fusty

قدیمی مسلک (صفت)
fusty, square-toed

انگلیسی به انگلیسی

• smelling of mildew, having a musty smell, stuffy; old-fashioned, conservative
something that is fusty is old-fashioned in attitudes or ideas; used showing disapproval.
something that smells fusty has a stale, unpleasant smell because it is old or neglected.

پیشنهاد کاربران

۱. وقتی یه چیزی بوی نم و کهنگی میده بهش میگن fusty
۲. همچنین درمورد استایل یا دیدگاه به معنی قدیمی و دمده هست

بپرس