اسم ( noun )
• (1) تعریف: excessive nervous activity or needless attention.
• مترادف: ado, dither, fidgeting, flutter, nitpicking, pother, stir, to-do
• مشابه: bluster, bustle, commotion, flurry, fret, furor, hustle, lather, stew, tumult
• مترادف: ado, dither, fidgeting, flutter, nitpicking, pother, stir, to-do
• مشابه: bluster, bustle, commotion, flurry, fret, furor, hustle, lather, stew, tumult
- As far as I'm concerned, there is way too much fuss over this wedding.
[ترجمه گوگل] تا جایی که به من مربوط می شود، سر و صدای زیادی در مورد این عروسی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] تا آنجا که به من مربوط می شود، در این عروسی بیش از حد سر و صدا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تا آنجا که به من مربوط می شود، در این عروسی بیش از حد سر و صدا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an argument, complaint, or dispute, esp. over something unimportant.
• مترادف: bicker, commotion, row, ruckus, rumpus, spat, squabble, tiff
• مشابه: coil, dispute, grouch, grouse, grumble, quarrel, racket, set-to, to-do, tumult
• مترادف: bicker, commotion, row, ruckus, rumpus, spat, squabble, tiff
• مشابه: coil, dispute, grouch, grouse, grumble, quarrel, racket, set-to, to-do, tumult
- Don't make a fuss over such a trivial thing.
[ترجمه فاطمه عبدی] درباره چیزی به این کوچیکی اینقد مته به خشخاش نذار.|
[ترجمه گوگل] سر همچین چیزهای پیش پا افتاده ای سر و صدا نکنید[ترجمه ترگمان] این قدر سر و صدا نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can you explain to me what this fuss between the two of you is all about?
[ترجمه گوگل] میشه برام توضیح بدی این هیاهو بین شما دوتا سر چیه؟
[ترجمه ترگمان] میتونی برام توضیح بدی که این هیاهو بین شما دوتا چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میتونی برام توضیح بدی که این هیاهو بین شما دوتا چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fusses, fussing, fussed
حالات: fusses, fussing, fussed
• (1) تعریف: to pay excessive attention to unimportant things.
• مترادف: fiddle, fidget, niggle, pother
• مشابه: nitpick, putter, stew, tinker
• مترادف: fiddle, fidget, niggle, pother
• مشابه: nitpick, putter, stew, tinker
- She fusses over her hair every morning.
[ترجمه فاطمه عبدی] هر روز درباره موهایش نق می زند.|
[ترجمه گوگل] او هر روز صبح روی موهایش غوغا می کند[ترجمه ترگمان] هر روز صبح با ذوق و شوق از روی موهایش بلند می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to complain, esp. peevishly.
• مترادف: fret, whine
• مشابه: beef, bellyache, bitch, carp, cavil, complain, crab, gripe, grouch, grouse, grumble, kick, niggle, quibble, repine, squawk, stew
• مترادف: fret, whine
• مشابه: beef, bellyache, bitch, carp, cavil, complain, crab, gripe, grouch, grouse, grumble, kick, niggle, quibble, repine, squawk, stew
- The baby fussed and cried all afternoon.
[ترجمه حمید] بچه نق زد و تمام بعد از ظهر رو گریه کرد|
[ترجمه گوگل] بچه تمام بعدازظهر گریه کرد[ترجمه ترگمان] بچه شروع به صحبت کرد و تمام بعد از ظهر به گریه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's always fussing about the price of things.
[ترجمه گوگل] او همیشه در مورد قیمت چیزها سر و صدا می کند
[ترجمه ترگمان] اون همیشه در مورد قیمت چیزا غر میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون همیشه در مورد قیمت چیزا غر میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: fusser (n.)
مشتقات: fusser (n.)
• : تعریف: to disturb with trifles; bother.
• مترادف: bother, gripe, pester, pother, worry
• مشابه: annoy, nag, perturb, rattle
• مترادف: bother, gripe, pester, pother, worry
• مشابه: annoy, nag, perturb, rattle
- I'm perfectly capable of making this decision myself, so please don't fuss.
[ترجمه گوگل] من کاملاً می توانم این تصمیم را بگیرم، پس لطفاً سر و صدا نکنید
[ترجمه ترگمان] من کاملا توانایی انجام این تصمیم را دارم، پس خواهش می کنم شلوغش نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من کاملا توانایی انجام این تصمیم را دارم، پس خواهش می کنم شلوغش نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید