fused

/ˈfjuːz//fjuːz/

معنی: ذوب شده
معانی دیگر: فیوز، گداختن، امیختن (نظامی) فتیله مواد منفجره، فتیله گذاشتن در، سیم گذاشتن، فیوزدارکردن، ترکیب کردن یاشدن، ذوب شدن

جمله های نمونه

1. atomic nuclei are fused to form a heavier nucleus
برای تشکیل هسته ی سنگین تر هسته های اتم را همجوش می کنند.

2. the fire had fused the gold coins into a solid, shapeless mass
آتش سوزی سکه های طلا را گداخته و تبدیل به یک توده ی سخت و بی شکل کرده بود.

3. the two parties fused and formed a new party
دو حزب به هم پیوستند و حزب جدیدی را تشکیل دادند.

4. the two wires are fused together
دو سیم به هم جوش خورده اند.

5. The end of the wire had become accidentally fused with the switch.
[ترجمه گوگل]انتهای سیم به طور تصادفی با کلید جوش خورده بود
[ترجمه ترگمان]سیم به طور تصادفی با سوئیچ ترکیب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The burning hearts of the revolutionaries fused into one.
[ترجمه گوگل]دلهای سوزان انقلابیون در هم آمیخت
[ترجمه ترگمان]قلب های سوزان انقلابیون به یکی وصل می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The wax from the two candles fused as they burned.
[ترجمه گوگل]موم حاصل از دو شمع در حین سوختن با هم ترکیب شدند
[ترجمه ترگمان]مومی روی دو شمع آن طور که سوزانده شده بودند، شعله می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Church and empire were fused in a single entity.
[ترجمه گوگل]کلیسا و امپراتوری در یک موجودیت واحد ادغام شدند
[ترجمه ترگمان]کلیسا و امپراطوری در واحد واحدی به هم پیوند خورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Copper and zinc are fused to make brass.
[ترجمه گوگل]مس و روی برای ساختن برنج ذوب می شوند
[ترجمه ترگمان]مس و روی برای ساختن برنج ترکیب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The heat of the fire fused many of the machine's parts together.
[ترجمه گوگل]گرمای آتش بسیاری از قطعات دستگاه را به هم جوش می‌داد
[ترجمه ترگمان]گرمای آتش بسیاری از قطعات ماشین را به هم وصل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The two companies are fused by their common interests.
[ترجمه گوگل]این دو شرکت به دلیل منافع مشترکشان در هم آمیخته شده اند
[ترجمه ترگمان]این دو شرکت با منافع مشترک خود ادغام شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His music fused the rhythms of jazz with classical forms.
[ترجمه گوگل]موسیقی او ریتم های جاز را با فرم های کلاسیک آمیخته بود
[ترجمه ترگمان]موسیقی او ریتم موسیقی جاز را با اشکال کلاسیک ترکیب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A photographer had fused the lights, engulfing the entire house darkness.
[ترجمه گوگل]یک عکاس نورها را در هم آمیخته بود و تمام تاریکی خانه را فرا گرفته بود
[ترجمه ترگمان]یک عکاس چراغ ها را روشن کرده بود و تمام تاریکی خانه را به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The various groups eventually fused into a single brotherhood.
[ترجمه گوگل]گروه‌های مختلف سرانجام در یک برادری واحد ادغام شدند
[ترجمه ترگمان]گروه های مختلف در نهایت به یک برادری تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bottom of the candle is fused with its holder.
[ترجمه گوگل]قسمت پایین شمع با نگهدارنده آن ذوب شده است
[ترجمه ترگمان]پایین شمع با دارنده آن ترکیب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ذوب شده (صفت)
molten, fused

انگلیسی به انگلیسی

• welded, soldered; blended, combined, united

پیشنهاد کاربران

درهم آمیخته. درهم سرشته. ممزوج
آشنا شدن
ادغام شده با
ترکیب شدن، متصل شدن، به هم پیوستن
در ترکیب بودن
محل اتصال ( آناتومی )

بپرس