اسم ( noun )
• (1) تعریف: a tube or the like, filled with a combustible substance used to detonate an explosive.
• (2) تعریف: any mechanical or electronic device used for detonation.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fuses, fusing, fused
حالات: fuses, fusing, fused
• : تعریف: to attach a detonation device to.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fuses, fusing, fused
حالات: fuses, fusing, fused
• (1) تعریف: to cause to become liquid by using heat; melt.
- Iron workers use extreme heat to fuse the iron ore.
[ترجمه فاطمه] آهنگران از حرارت بسیار بالایی برای ذوب کردن سنگ آهن استفاده می کنند.|
[ترجمه گوگل] کارگران آهن از گرمای شدید برای ذوب سنگ آهن استفاده می کنند[ترجمه ترگمان] کارگران آهنی از گرمای شدید برای ترکیب سنگ آهن خود استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cause to merge, coalesce, or combine, esp. by or as if by melting together.
• متضاد: disconnect, separate
• مشابه: alloy, amalgamate, coalesce, conflate, unify
• متضاد: disconnect, separate
• مشابه: alloy, amalgamate, coalesce, conflate, unify
- The foundry fuses zinc and copper to make brass.
[ترجمه گوگل] ریخته گری روی و مس را برای ساخت برنج ترکیب می کند
[ترجمه ترگمان] ریخته گری با روی و مس اکسید می شوند تا برنج تولید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ریخته گری با روی و مس اکسید می شوند تا برنج تولید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new play fuses some of the themes from the playwright's earlier works.
[ترجمه گوگل] نمایشنامه جدید برخی از مضامین آثار قبلی این نمایشنامه نویس را در هم آمیخته است
[ترجمه ترگمان] این نمایشنامه جدید برخی از موضوعات مربوط به آثار قبلی نمایش نامه نویس را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این نمایشنامه جدید برخی از موضوعات مربوط به آثار قبلی نمایش نامه نویس را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to become liquid after being heated; melt.
- Some synthetic fibers will fuse if subjected to high heat.
[ترجمه گوگل] برخی از الیاف مصنوعی در صورت قرار گرفتن در معرض حرارت بالا ذوب می شوند
[ترجمه ترگمان] برخی الیاف مصنوعی در صورتی که در معرض گرما قرار بگیرند، به هم جوش می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی الیاف مصنوعی در صورتی که در معرض گرما قرار بگیرند، به هم جوش می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to become merged by or as if by melting together; amalgamate; coalesce.
• مشابه: amalgamate, blend, coalesce
• مشابه: amalgamate, blend, coalesce
- The copper and zinc fused and became brass.
[ترجمه گوگل] مس و روی ذوب شدند و به برنج تبدیل شدند
[ترجمه ترگمان] مس و روی با هم ترکیب شدند و برنج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مس و روی با هم ترکیب شدند و برنج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The flavors fuse as the dish cooks, and the result is extraordinary.
[ترجمه گوگل] طعم ها با پختن غذا با هم ترکیب می شوند و نتیجه فوق العاده است
[ترجمه ترگمان] طعم ها به عنوان آشپز غذا جوش می خورند و نتیجه فوق العاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طعم ها به عنوان آشپز غذا جوش می خورند و نتیجه فوق العاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: fused (adj.)
مشتقات: fused (adj.)
• : تعریف: a protective electrical device consisting of a connection that melts if excess heat is generated by too much current through the circuit, thereby breaking the circuit.
- We blew a fuse when we used the microwave oven while the clothes dryer was running.
[ترجمه گوگل] هنگامی که از مایکروویو استفاده می کردیم در حالی که خشک کن لباس کار می کرد، فیوز را منفجر کردیم
[ترجمه ترگمان] وقتی از اجاق مایکروویو استفاده کردیم، یک فیوز را منفجر کردیم، در حالی که خشک کن لباس در حال اجراست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی از اجاق مایکروویو استفاده کردیم، یک فیوز را منفجر کردیم، در حالی که خشک کن لباس در حال اجراست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید