furor

/ˈfjʊrɒr//ˈfjʊrɒr/

معنی: دیوانگی، عشق مفرط، خشم زیاد
معانی دیگر: جوش و خروش، غوغا، آشفتگی، جنجال، هیاهو، غضب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: turmoil or commotion.
مترادف: tumult, turbulence, turmoil, unrest, uproar
مشابه: convulsion, delirium, fever, hoopla, hubbub, hurly-burly, storm

- The election results caused such furor that some saw a threat to the stability of the nation.
[ترجمه گوگل] نتایج انتخابات چنان غوغایی به پا کرد که برخی ثبات کشور را تهدیدی دیدند
[ترجمه ترگمان] نتایج انتخابات چنان جنجالی را برانگیخت که برخی تهدید به ثبات کشور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a specific uproar or state of unrest, such as that caused by a scandal or incident of injustice.
مترادف: commotion, hoopla, storm, tempest, upheaval, uproar
مشابه: ado, brouhaha, controversy, fuss, scandal, squall, to-do, tumult

- Tempers flared in the furor that ensued over the firing of the teacher.
[ترجمه گوگل] عصبانیت هایی که در پی اخراج معلم ایجاد شد، خشمگین شد
[ترجمه ترگمان] خشم و خروش ناشی از اخراج معلم زبانه کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: violent anger; fury; rage.
مترادف: fury, madness, rage, wrath
مشابه: anger, frenzy, hysteria, mania, tumult

- In their furor, the men overturned the vehicle, poured gasoline over it, and set it ablaze.
[ترجمه گوگل] در خشم خود، مردان خودرو را واژگون کردند، روی آن بنزین ریختند و آن را به آتش کشیدند
[ترجمه ترگمان] در خشم آن ها، مردان وسیله نقلیه را واژگون کردند، بنزین را روی آن ریختند و آن را به آتش کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a state of general excitement or intense enthusiasm.
مترادف: excitement, frenzy, mania

- The new product caused a furor among consumers.
[ترجمه گوگل] محصول جدید باعث خشم در میان مصرف کنندگان شد
[ترجمه ترگمان] این محصول جدید جنجالی در میان مصرف کنندگان ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. their divorce created a furor
طلاق آن دو غوغا به پا کرد.

2. His choice of words created quite a furor.
[ترجمه گوگل]انتخاب کلمات او خشم زیادی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]انتخاب کلمات بسیار جنجالی به شمار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The half hour lecture caused an enormous furor.
[ترجمه گوگل]این سخنرانی نیم ساعته باعث خشم شدیدی شد
[ترجمه ترگمان]سخنرانی نیم ساعت موجب جنجال بزرگی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His resignation passed almost unnoticed amid the furor of the elections.
[ترجمه گوگل]استعفای او در میان هیاهوی انتخابات تقریباً بی توجه بود
[ترجمه ترگمان]در میان جنجال و جنجال این انتخابات، استعفای او تقریبا نادیده گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And so when a furor arose as the press began reporting on Teen Shuttle-like operations, advocates considered filing suit.
[ترجمه گوگل]و به این ترتیب وقتی که مطبوعات شروع به گزارش در مورد عملیات شبه شاتل نوجوان کردند، خشم به پا شد، مدافعان به فکر طرح شکایت افتادند
[ترجمه ترگمان]و بنابراین هنگامی که مطبوعات شروع به گزارش دهی در مورد عملیات شاتل کردند، طرفداران پرونده پر شکایت را مد نظر قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In spite of the furor the codicil caused, life went on much as before.
[ترجمه گوگل]علیرغم غوغایی که کدیکول ایجاد کرد، زندگی مانند گذشته ادامه داشت
[ترجمه ترگمان]با وجود هیاهویی که کرد، زندگی مثل سابق ادامه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. AIG furor puts spotlight on retention bonuses.
[ترجمه گوگل]خشم AIG بر پاداش های نگهداری تمرکز می کند
[ترجمه ترگمان]بازرس ذخیره با خشم و هیاهو بر حفظ پاداش تاکید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All this furor over a book?
[ترجمه گوگل]این همه عصبانیت بر سر یک کتاب؟
[ترجمه ترگمان]همه اینا همش سر یه کتاب بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What is all the furor of new implicated in breast cancer risk?
[ترجمه گوگل]این همه غوغای جدید در خطر ابتلا به سرطان سینه چیست؟
[ترجمه ترگمان]همه خشم و جنجالی که در مورد سرطان سینه در دست دارند، چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sarkozy earlier played down the furor, saying, " There's no need to dramatize things. "
[ترجمه گوگل]سارکوزی پیشتر این خشم را کم اهمیت جلوه داد و گفت: "نیازی به نمایش چیزها نیست "
[ترجمه ترگمان]سارکوزی قبل از این سخنرانی جنجالی را به اجرا در آورد و گفت: \" نیازی به dramatize چیزها نیست \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is hard now to recall the furor his remarks caused.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر به یاد آوردن خشم ناشی از سخنان او سخت است
[ترجمه ترگمان]اکنون سخت است که سخنان او را به خاطر آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jackson surrendered himself to police a media furor.
[ترجمه گوگل]جکسون خود را به پلیس تسلیم کرد و جنجال رسانه ای شد
[ترجمه ترگمان]با این وجود، جکسون خود را تسلیم پلیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Furor: This talent now works correctly with Cat Form again.
[ترجمه گوگل]Furor: این استعداد اکنون دوباره با Cat Form به درستی کار می کند
[ترجمه ترگمان]furor: این استعداد در حال حاضر دوباره با فرم گربه کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But it is Azima who is the direct link between Thompson and the current fund-raising furor.
[ترجمه گوگل]اما این عظیما است که رابط مستقیم بین تامپسون و خشم فعلی جمع آوری سرمایه است
[ترجمه ترگمان]اما این Azima است که ارتباط مستقیمی بین تامسون و جنجالی که در جریان است وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The effort to win quick approval of the so-called supermajority tax limitation amendment has raised a furor among some Democrats.
[ترجمه گوگل]تلاش برای به دست آوردن تصویب سریع اصلاحیه به اصطلاح محدودیت مالیاتی بر اکثریت، خشم برخی از دموکرات ها را برانگیخته است
[ترجمه ترگمان]تلاش برای جلب موافقت سریع قانون محدودیت مالیاتی called، جنجالی در میان برخی از دموکرات ها به وجود آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیوانگی (اسم)
derangement, frenzy, insanity, dementia, amok, madness, craziness, mania, amuck, distraction, rage, craze, rave, lunacy, delirium, furor, phrensy

عشق مفرط (اسم)
excessive love, furor

خشم زیاد (اسم)
furor

انگلیسی به انگلیسی

• outburst of emotion; mania; fury, anger; craziness; enthusiasm, excitement (also furore)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fury / furor / furore
✅️ صفت ( adjective ) : furious
✅️ قید ( adverb ) : furiously

بپرس