furniture

/ˈfɜːrnɪt͡ʃər//ˈfɜːnɪt͡ʃə/

معنی: سامان، اسباب، مبل، وسایل، اثاثه، اثای خانه، پایه مبل وصندلی
معانی دیگر: اثاثیه ی اتاق (یا خانه و غیره)، اسباب خانه، مانه، کاچال، (در اصل) فراهم سازی، در دسترس گذاری، مجهز سازی، (ابزار و ماشین آلات کشتی یا کارخانه یا هر حرفه و کار) اسباب و آلات، ابزار کار، ابزارگان، اثاک خانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: movable objects such as chairs, tables and beds with which a living space is equipped.

- There was very little furniture in the room other than the sofa and a small table.
[ترجمه گوگل] به جز مبل و یک میز کوچک، مبلمان بسیار کمی در اتاق وجود داشت
[ترجمه ترگمان] در اتاق، اثاثیه بسیار کوچکی وجود داشت که روی نیمکت و میز کوچکی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. furniture made of hardwood
مبل ساخته شده از چوب سخت

2. furniture of poor workmanship
مبل بدساخت

3. furniture that is not only beautiful but also functional
مبلی که نه تنها زیباست بلکه قابل استفاده هم هست

4. a furniture store
مغازه ی مبل فروشی

5. inferior furniture
مبل بنجل

6. modular furniture
مبل و صندلی که بهم می خورد (یا با سایر تزئینات اتاق جور درمی آید)

7. period furniture
مبل قدیمی (وابسته به سبک و دوران خاص)

8. sectional furniture
مبل چند تکه (که باید روی هم سوار کنند)

9. strong furniture
مبل محکم

10. sturdy furniture
مبل محکم

11. utility furniture
مبل ویژه ی کار (که به استحکام و راحتی آن بیشتر توجه شده تا به زیبایی آن)

12. to veneer furniture with mahogany
مبل را با چوب ماهون روکش کردن

13. mehri dusted the furniture and vacuumed the rugs
مهری مبل ها را گردگیری کرد و فرش ها را جاروبرقی زد.

14. several sticks of furniture
چندین تکه مبل

15. the disposal of furniture in a room
ترتیب مبل و صندلی در یک اتاق

16. we must buy furniture for our new house
ما باید برای خانه ی جدیدمان مبلمان بخریم.

17. a new piece of furniture
یک عدد مبل جدید

18. she died and her furniture was auctioned
او مرد و اثاثیه اش حراج شد.

19. be part of the furniture
(شخص) در جایی آنقدر ماندن یا کار کردن که مثل در و دیوار و اثاثیه آنجا شدن

20. the carpet tones with the furniture
فرش به مبلمان می خورد.

21. the disorder of the room's furniture was incredible
درهم ریختگی اسباب اتاق باورکردنی نبود!

22. a few pieces of rather plain furniture
چند تکه مبل نسبتا زشت

23. they stripped the room of all its furniture
همه ی اثاثیه ی اتاق را بردند.

24. a hallway that was encumbered by piles of furniture
راهرویی که انبوهی از اسباب خانه آن را بند آورده بود

25. After the fire, there wasn't much furniture left worth salvaging.
[ترجمه گوگل]پس از آتش سوزی، اثاثیه زیادی باقی نمانده بود که ارزش نجات دادن داشته باشد
[ترجمه ترگمان]بعد از آتش سوزی، اثاثیه زیادی برای نگه داشتن آن ها باقی نمانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Dust-sheets were draped over the furniture.
[ترجمه گوگل]صفحات گرد و غبار روی مبلمان کشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]ملافه ها را روی مبل ها پهن کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He bought the furniture on credit.
[ترجمه گوگل]اثاثیه را به اعتبار خرید
[ترجمه ترگمان]اثاثیه را به اعتبار خریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The furniture had been left by the previous occupants.
[ترجمه گوگل]اثاثیه را سرنشینان قبلی جا گذاشته بودند
[ترجمه ترگمان]ساکنان قبلی اتاق را ترک کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The orange curtains jar with the red furniture.
[ترجمه گوگل]شیشه پرده های نارنجی با مبلمان قرمز
[ترجمه ترگمان]کوزه نارنجی با اسباب و اثاث قرمز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He sprayed the furniture with paint yesterday.
[ترجمه گوگل]دیروز روی مبلمان رنگ پاشی کرد
[ترجمه ترگمان]او دیروز مبلمان را با رنگ اسپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سامان (اسم)
capability, skill, wealth, border, abutment, order, country, region, knowledge, rest, target, welfare, calmness, furniture, arms, mind, wit, repose, well-being

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

مبل (اسم)
furniture

وسایل (اسم)
utensil, furniture

اثاثه (اسم)
service, furniture, utensils, implements

اثای خانه (اسم)
furniture

پایه مبل و صندلی (اسم)
furniture

انگلیسی به انگلیسی

• movable articles for use in a home or office (i.e. chairs, tables, etc.); accessories, appliances
furniture consists of the large movable objects in a room such as tables or chairs.

پیشنهاد کاربران

اثاث خونه
مثل مبل ، صندلی ، میز چای خوری و. . .
اثاث منزل مثل کتابخانه، میز، مبل، لوستر، کابینت و. . .
اثاثیه
مثال: We need to buy some new furniture for the living room.
ما باید برای اتاق نشیمنی چند تکه اثاثیه جدید بخریم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
furniture ( n ) ( fərnɪtʃər ) =objects that can be moved, such as tables, chairs, and beds, that are put into a house or an office to make it suitable for living or working in
furniture
furniture: مبلمان
furnish: مبله کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : furnish
✅️ اسم ( noun ) : furniture / furnishings
✅️ صفت ( adjective ) : furnished
✅️ قید ( adverb ) : _
مبلمان
Tables , chairs, beds , etc .
یک اسم غیر قابل شمارش به معنی مبلمان
مبلمان🙏🙏🙏🙏
لوازم خانگی
لوازمی که یک اتاق یا مناطق دیگر را برای سکونت آماده می سازند،
همه دکوراسیون خانه
اسباب و اثاثیه
به هر چیز حجیم در خانه گفته می شود که منظور راحتی ساکنین استفاده می شود، مثل مبل، میز، تخت، کمد و. . .
* furniture یک اسم غیرقابل شمارش است و نمیتوانیم بگوییم furnitures, بلکه
a piece of/ an item of furniture
صحیح است
مبل
اثاثیه خانه
مبلمان
اسباب و وسایل غیر الکترونیکی خانه
سامان دهی
اثاثه

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس