furl

/fɜːrl//fɜːl/

معنی: پیچ، پیچیدگی، طومار، جمع کردن، پیچیدن، پیچیدن وبالا زدن، بدور چیزی پیچیدن، ورتابیدن
معانی دیگر: (به ویژه پرچم یا بادبان کشتی) دور چوب (یا دیرک یا دکل) پیچیدن (به طوری که در باد به اهتزاز در نیاید)، جمع شدن، بسته شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: furls, furling, furled
• : تعریف: to roll up (a flag or the like) around a central axis.
مشابه: roll
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become rolled into a bundle around an axis.
مشابه: roll

- The changing wind caused the flag to furl.
[ترجمه گوگل] تغییر باد باعث به اهتزاز درآمدن پرچم شد
[ترجمه ترگمان] باد در حال تغییر پرچم را به furl تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of furling.

(2) تعریف: something that is furled, or a single rolled section of it.
مشابه: roll

جمله های نمونه

1. She let down her umbrella and furled it.
[ترجمه گوگل]چترش را زمین گذاشت و آن را پر کرد
[ترجمه ترگمان]چترش را پایین گذاشت و جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. An attempt was made to furl the headsail.
[ترجمه گوگل]تلاشی برای پر کردن بالگرد انجام شد
[ترجمه ترگمان]تلاش برای جلوگیری از headsail بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He held a furled umbrella in one hand.
[ترجمه گوگل]در یک دستش چتر پشمی گرفته بود
[ترجمه ترگمان]چتر بزرگی را در یک دست نگه داشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This fan doesn't furl neatly.
[ترجمه گوگل]این پنکه به طور مرتب پر نمی شود
[ترجمه ترگمان]این پنکه خیلی منظم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In general, to furl a sail is to roll it up, such as to furl the mainsail on the boom (or into the boom or mast in some contemporary systems).
[ترجمه گوگل]به طور کلی، پر کردن بادبان به معنای پیچاندن آن است، مانند پر کردن بادبان اصلی روی بوم (یا در برخی از سیستم‌های امروزی به داخل بوم یا دکل)
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، برداشتن یک بادبان، بالا بردن آن است، از قبیل to کردن mainsail بر روی بوم (یا به سر دکل یا دکل در برخی از سیستم های معاصر)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was supposed to furl the side flaps in the morning.
[ترجمه گوگل]قرار بود صبح لبه های کناری را باز کند
[ترجمه ترگمان] قرار بود که فردا صبح حرکت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unripe: Furl the arm that arm shows bruise again and again: The lid is here.
[ترجمه گوگل]نارس: بازویی را که بازوی آن کبودی نشان می دهد، پر کنید: درب اینجاست
[ترجمه ترگمان]Unripe: بازو که بازو به بازوی خود می دهد دوباره و دوباره: در اینجا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The material receiving machine adopts furl mode, or case packing.
[ترجمه گوگل]دستگاه دریافت مواد از حالت فرل یا بسته بندی کیس استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]ماشین دریافت کننده، حالت furl را می پذیرد و یا بسته بندی را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My baseboard resembles the peacock tail of furl a place of strategic importance takes embroider shoe.
[ترجمه گوگل]تخته قرنیز من شبیه دم طاووس از کرک است، جایی که اهمیت استراتژیک کفش دوزی دارد
[ترجمه ترگمان]baseboard من شبیه دم طاووس است، جایی که اهمیت استراتژیک برای embroider کفش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This umbrella doesn't furl neatly.
[ترجمه گوگل]این چتر به خوبی پر نمی شود
[ترجمه ترگمان]این چتر خیلی منظم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Give it a neat furl.
[ترجمه گوگل]یک خز تمیز به آن بدهید
[ترجمه ترگمان] بهش یه \"furl\" خوش بگذره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. More humming, exasperation at locating the briefcase, hat and furled umbrella, and the front door made a closing sound.
[ترجمه گوگل]زمزمه های بیشتر، عصبانیت از پیدا کردن کیف، کلاه و چتر پشمی، و درب ورودی صدای بسته شدن را ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]صدای وزوز بیشتری به گوش رسید و کیف و کلاه و چتر را از دست داد و در جلویی صدای بسته شدن در را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was loaded with a crude concoction of ordinary items like fireworks, furl and fertilizer.
[ترجمه گوگل]آن را با یک معجون خام از اقلام معمولی مانند آتش بازی، کرک و کود بارگیری کردند
[ترجمه ترگمان]این معجون با ترکیبی از مواد معمولی مثل وسایل آتش بازی، کود شیمیایی و کود تهیه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیچ (اسم)
loop, turn, curve, ramp, vortex, knee, bolt, screw, twist, twine, buckle, convolution, furl, rick, wimple, crisping, embroglio, insinuation, involution, kink, meander, vis, whorl, winder

پیچیدگی (اسم)
crank, swathe, crankle, twist, labyrinth, warp, elaboration, clubfoot, complexity, complication, convolution, intricacy, complicacy, furl, contortion, crankiness, intorsion, plexus, knotting, refractile

طومار (اسم)
volume, roll, scroll, furl

جمع کردن (فعل)
gross, total, add, collect, stack up, aggregate, eke, roll up, gather, tot, sum, call up, agglomerate, convene, flock, cluster, floc, furl, constrict, purse, immobilize

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

پیچیدن و بالا زدن (فعل)
furl

بدور چیزی پیچیدن (فعل)
furl

ورتابیدن (فعل)
furl

انگلیسی به انگلیسی

• roll up tightly; be rolled up tightly
when you furl something such as an umbrella, sail, or flag, you roll or fold it up because it is not going to be used.

پیشنهاد کاربران

جمع کردن , رول کردن ( پرچم , چتر )
# The flag was tightly furled
# She let down her umbrella and furled it
# An attempt was made to furl the headsail

بپرس