furbish

/ˈfɜːrˌbɪʃ//ˈfɜːbɪʃ/

معنی: پاک کردن، پرداخت کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در
معانی دیگر: (با مالیدن) برق انداختن، براق کردن، صیقل دادن، (معمولا با: up) دوباره قابل استفاده کردن، دوباره جذاب کردن، نوسازی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: furbishes, furbishing, furbished
مشتقات: furbisher (n.)
• : تعریف: to restore to original or good condition, esp. by cleaning or polishing.

جمله های نمونه

1. to furbish a ghajar silver tray
سینی نقره ی عهد قاجار را برق انداختن

2. If you furbish up these old chairs, you'll have a better chance of selling them.
[ترجمه گوگل]اگر این صندلی های قدیمی را تزئین کنید، شانس بیشتری برای فروش آنها خواهید داشت
[ترجمه ترگمان]اگر شما این صندلی های قدیمی را تمیز کنید، فرصت بهتری برای فروش آن ها خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You need to furbish up your French before you go to France.
[ترجمه گوگل]شما باید قبل از رفتن به فرانسه، زبان فرانسه خود را تقویت کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از رفتن به فرانسه باید از فرانسه استفاده کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We're furbishing up our house.
[ترجمه گوگل]خانه مان را مرتب می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما داریم میریم خونه مون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I wish to furbish up the Russian I learnt at college.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم زبان روسی را که در کالج یاد گرفتم، تقویت کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم به روسی که در دانشگاه یاد گرفتم، تجدید نظر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He wants to furbish up his French.
[ترجمه گوگل]او می‌خواهد فرانسوی‌اش را اصلاح کند
[ترجمه ترگمان]می خواهد زبان فرانسه را تجدید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I wish to furbish up the French I learned at collage.
[ترجمه گوگل]من می خواهم فرانسوی را که در کلاژ یاد گرفتم تقویت کنم
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم به فرانسوی که توی collage یاد گرفتم، تجدید نظر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A married woman returning to teaching needs to furbish up her old skills.
[ترجمه گوگل]یک زن متاهل که به تدریس بازمی گردد باید مهارت های قدیمی خود را تقویت کند
[ترجمه ترگمان]یه زن متاهل که داره به درس دادن نیاز داره تا مهارت قدیمیش رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

پرداخت کردن (فعل)
scour, pay, pay off, give money, buff, polish, burnish, disburse, furbish, spend money

جلا دادن (فعل)
surface, polish, varnish, burnish, furbish, japan

تجدید کردن (فعل)
furbish, renew, redintegrate, renovate, re-edify

صورت تازه دادن به (فعل)
furbish

تجدید نظر کردن در (فعل)
furbish

انگلیسی به انگلیسی

• polish, remove rust from; refurbish, renovate, renew
if you furbish something, you make it look better, for example by painting or repairing it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس