معنی: بادگیر، دودکش، قیف، عضو یا اندام قیفی شکل، شکل قیفی داشتن، باریک شدنمعانی دیگر: بتو، تگاب، (هر چیز قیف شکل) قیف سان، با قیف ریختن، در مرکز جمع شدن، به یک نقطه ی مرکزی رفتن یا رساندن، دودکش فلزی (مانند دودکش کشتی)، دودکش استوانه ای، به صورت قیف در آوردن یا در آمدن
• (1)تعریف: a conical utensil with a narrow tube at the small end, used to pour a liquid or other flowing substance into a container with a small opening.
- Using a funnel, he poured the wine from the small carafe back into the bottle.
[ترجمه گوگل] با استفاده از یک قیف، شراب را از قفسه کوچک دوباره داخل بطری ریخت [ترجمه ترگمان] با استفاده از قیف بطری را از دهانه بطری کوچک داخل بطری ریخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: a flue or shaft used for ventilation, esp. a smokestack on a ship. • مشابه: stack
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: funnels, funneling, funneled
• : تعریف: to concentrate or focus, as if pouring through a funnel.
- You'll need to funnel your attention toward your school work now.
[ترجمه گوگل] اکنون باید توجه خود را به سمت کارهای مدرسه خود معطوف کنید [ترجمه ترگمان] حالا باید به کاره ای مدرسه ت توجه کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to take the shape of or move as if through a funnel.
- The traffic funneled through a narrow detour route.
[ترجمه گوگل] ترافیک از یک مسیر انحرافی باریک عبور می کرد [ترجمه ترگمان] ترافیک از مسیر انحرافی باریک عبور می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a funnel cloud
ابر قیف سان
2. pour the kerosene into the bottle with a funnel
با قیف نفت را در بطری بریز.
3. I need a funnel to pour petrol into the tank.
[ترجمه گوگل]من به یک قیف برای ریختن بنزین در باک نیاز دارم [ترجمه ترگمان]من به یک قیف برای ریختن بنزین در باک نیاز دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. When you've ground the coffee, use a funnel to pour it into the jar.
[ترجمه Cr7] وقتی قهوه آسیاب شده داری از یک قیف برای ریختنش داخل شیشه نگهداری استفاده کن
|
[ترجمه گوگل]وقتی قهوه را آسیاب کردید، از یک قیف برای ریختن آن در شیشه استفاده کنید [ترجمه ترگمان]وقتی قهوه را زمین خوردی، از یک قیف برای آن استفاده کن تا آن را درون ظرف بریزد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I like the ship with a yellow funnel.
[ترجمه گوگل]من کشتی با قیف زرد را دوست دارم [ترجمه ترگمان]من کشتی را با قیف زرد دوست دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Incoming tides funnel up the channel with enormous power.
[ترجمه گوگل]جزر و مد ورودی کانال را با قدرت فوق العاده بالا می برد [ترجمه ترگمان]جزر و مده ای جدید، کانال را با قدرت زیاد بالا می برند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In Escondido, a pilot reported seeing a funnel cloud, which would have become a tornado had it touched down.
[ترجمه گوگل]در اسکوندیدو، خلبانی گزارش داد که یک ابر قیفی دیده است که اگر فرود می آمد تبدیل به گردباد می شد [ترجمه ترگمان]در Escondido، یک خلبان گزارش داد که یک ابر قیف را می بیند که ممکن است تبدیل به یک طوفان شده باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Method: Funnel the grapeseed oil into a dark glass bottle, add the essential oils and shake well.
[ترجمه گوگل]روش: روغن هسته انگور را در یک بطری شیشه ای تیره ریخته، اسانس ها را اضافه کرده و خوب تکان دهید [ترجمه ترگمان]روش: قیف the را به درون یک بطری شیشه ای تاریک وارد کنید، روغن های اسانس را اضافه کنید و خوب تکان دهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You should regularly filter and funnel your information into a single set of notes.
[ترجمه گوگل]شما باید مرتباً اطلاعات خود را در یک مجموعه یادداشت فیلتر کرده و قیف کنید [ترجمه ترگمان]شما باید به طور منظم اطلاعات خود را وارد یک مجموعه از یادداشت ها کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The choices funnel down and you go where the funnel goes.
[ترجمه گوگل]انتخاب ها پایین می آیند و شما به جایی می روید که قیف می رود [ترجمه ترگمان]انتخاب قیف پایین می رود و شما به جایی می روید که قیف می رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Method: Funnel the distilled water and cider vinegar into a dark glass bottle, add the essences and shake well.
[ترجمه گوگل]طرز تهیه: آب مقطر و سرکه سیب را در یک بطری شیشه ای تیره ریخته، اسانس ها را اضافه کرده و خوب تکان دهید [ترجمه ترگمان]روش: قیف آب مقطر و سرکه را در یک بطری شیشه ای تاریک قرار دهید، essences را اضافه کرده و خوب تکان دهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The outer part of the funnel serves to catch the sound-vibration while the tube carries it directly to the eardrum.
[ترجمه گوگل]قسمت بیرونی قیف برای گرفتن ارتعاش صدا در حالی که لوله آن را مستقیماً به پرده گوش می برد عمل می کند [ترجمه ترگمان]قسمت بیرونی قیف که برای گرفتن ارتعاشات صوتی بکار می رود در حالی که لوله آن را مستقیما به پرده گوش حمل می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Use a filter funnel when filling your liquid fuel pressure stove.
[ترجمه گوگل]هنگام پر کردن اجاق گاز با فشار سوخت مایع از قیف فیلتر استفاده کنید [ترجمه ترگمان]هنگام پر کردن اجاق فشار سوخت مایع از یک قیف فیلتر استفاده کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Made a funnel of the waxed paper, and tipped it into my wide-open mouth.
[ترجمه گوگل]یک قیف از کاغذ موم شده درست کردم و آن را به دهان باز کردم [ترجمه ترگمان]یک قیف از کاغذ روغنی ساخت و آن را در دهان باز من گذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
بادگیر (اسم)
air pocket, louver, funnel, ventilator, airhole, louvre
• device with a wide opening at the top which narrows as it reaches the bottom (used to conduct liquids into a small opening) channel, centralize; send through a funnel a funnel is an object with a wide top and a tube at the bottom, which is used to pour substances into a container. a funnel is also a chimney on a ship or railway engine. if something funnels or is funnelled somewhere, it is directed through a narrow space or through a limited number of places. if you funnel money or resources somewhere, you send them there from several sources.
پیشنهاد کاربران
دودکش ناو، قیف، دودکش، بادگیر، شکل قیفی داشتن، ( مج ) . باریک شدن، ( تش ) . عضو یا اندام قیفی شکل، علوم مهندسی: قیف، شیمی: قیف، علوم نظامی: دودکش، علوم دریایی: دودکش
پول، منابع و. . . در اختیار /در دسترس/ قرار/اختصاص دادن Don t worry about the devices, they aren t widely used, because there hasn t been a lot of money funneled into their progression نگران دستگاه ها نباش، ازشون زیاد استفاده نمی شه؛ چون پول زیادی صرف توسعشون نشده.
دودکش
معنای دوستمون: [اصطلاح دریانوردی] "دودکش کشتی" تلفظ: [فانِل] Iranian navy reported to have fired shots at laden Chevron VLCC off Oman Bahamas - flag ship increased speed and adjusted course during incident on Wednesday ... [مشاهده متن کامل]
. . . Chevron confirmed the incident to TradeWinds: “Chevron is aware of the situation in the Gulf of Oman involving the Richmond Voyager. ” “There is no loss of life, injury, or loss of containment. The vessel is operating normally. The safety of our crew is our top priority, ” it added “Shots were fired at the merchant vessel. She abruptly increase speed and adjusted course, ” Ambrey added The tanker increased speed from 12. 4 knots to 14. 8 knots and changed direction by 93 degrees to starboard Ambrey told TradeWinds the ship was raised on VHF by the Iranian navy and asked to stop When the vessel continued, shots were aimed at the ⭐funnel
Collect direct = funell
افراد، جمعیت، پول، اطلاعات. . ) در یکجا جمع کردن The crowd funneled into the theater. جمیت جمع شدند در سالن تیاتر [ T ] We’ve been funneling our money into renovations. ما پولهایمان داریم جمع می کنیم توکار نوسازی
جمع آوری اطلاعات یا وسایل یا پول و غیره از جاهای مختلف و انتقال آنها به یک نقطه یا منطقه ( متمرکزسازی ) we managed to funnel funds and materials from across Europe into this war zone ما موفق شدیم پولها و وسایل را از سراسر اروپا به این منطقه جنگی انتقال بدیم.
کانالیزه کردن
funnel ( حملونقل دریایی ) واژه مصوب: دودکش 1 تعریف: لوله یا مجرای بالا رفتن دود در ناو
Funnel cake is a regional sweet food popular in North America, found mainly at carnivals and amusement parks. Funnel cakes are made by pouring batter into hot cooking oil in a circular pattern . . . The batter is commonly poured through a funnel, creating its texture and giving its name. ... [مشاهده متن کامل]
Wikipedia
در تحقیق پیمایشی ودر طراحی پرسشنامه به معنی از سوالات کلی و عام به سوالات خاص رفتن است
کانال
گرداب کوچکی که هنگام خالی شدن وان حمام ایجاد می شود
( Funnel ) [اصطلاح دریانوردی]دودکش کشتی
گلوگاه
هدایت کردن یا کانال زدن به چیزی ( قیفی وار )
( پول، کالا، اطلاعات ) در اختیار . . . قرار دادن، برای . . . فرستادن، به . . . منتقل کردن