functionary

/ˈfəŋkʃəˌneri//ˈfʌŋkʃənəri/

معنی: مامور، کارگذار
معانی دیگر: کارمند، صاحب منصب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: functionaries
• : تعریف: a person having specific duties in an organization; official; bureaucrat.
مشابه: official

جمله های نمونه

1. At work, she was a cipher, a functionary, nothing more.
[ترجمه احمد قربانی] در محل کار، او یک رمزگذار بود، یک کارمند، نه چیزی بیشتر.
|
[ترجمه گوگل]در محل کار، او یک رمزگذار بود، یک کارمند، نه چیزی بیشتر
[ترجمه ترگمان]در این کار، او یک کارمند بود، یک کارمند، نه بیشتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The visitors were met by a functionary who escorted them to the director's office.
[ترجمه گوگل]بازدیدکنندگان با یک کارمند ملاقات کردند که آنها را تا دفتر مدیر همراهی کرد
[ترجمه ترگمان]مهمانان با یک مامور که آن ها را تا دفتر مدیر مشایعت می کرد، ملاقات کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Instrumentalists regard administrative elites as simply functionaries who make policy according to the rational interests of the capitalist class.
[ترجمه گوگل]ابزارگرایان، نخبگان اداری را صرفاً کارگزارانی می دانند که بر اساس منافع عقلانی طبقه سرمایه دار سیاست گذاری می کنند
[ترجمه ترگمان]instrumentalists نخبگان اجرایی را به عنوان مامورانی که سیاست را مطابق با منافع منطقی طبقه سرمایه دار انجام می دهند، مورد توجه قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On Dec. 8 the State Council abolished a regulation which required public functionaries to be subjected to a security investigation.
[ترجمه گوگل]در 8 دسامبر، شورای ایالتی مقرراتی را لغو کرد که بر اساس آن کارمندان عمومی باید تحت بازرسی امنیتی قرار گیرند
[ترجمه ترگمان]در روز هشتم دسامبر، شورای دولتی مقرراتی را که برای ماموران دولتی لازم بود تا در معرض یک تحقیق امنیتی قرار گیرند، لغو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The senior functionary on boards was Amir Aslan Afshar, the grand master of ceremonies.
[ترجمه گوگل]کارگزار ارشد هیئت ها امیر اصلان افشار، مجری بزرگ تشریفات بود
[ترجمه ترگمان]کارمند ارشد، امیر جان Afshar بود که رئیس تشریفات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Elected governments and administrative elites are passive functionaries who simply facilitate the bargains struck by the functional elites.
[ترجمه گوگل]دولت‌های منتخب و نخبگان اداری کارگزاران منفعل هستند که صرفاً معامله‌های نخبگان کارکردی را تسهیل می‌کنند
[ترجمه ترگمان]دولت های منتخب و نخبگان اجرایی مامورانی غیر فعال هستند که به سادگی این خریداران را تسهیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was a town of magistrates and lawyers, of government functionaries and landed nobles.
[ترجمه گوگل]این شهر شهری از قضات و وکلا، کارگزاران دولتی و اشراف زمین بود
[ترجمه ترگمان]این شهر، شهر قضات، وکلای دادگستری، کارمندان دولت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The bourgeoisie became a source of state functionaries as the sale of offices increased to pay for the ever-growing cost of armies.
[ترجمه گوگل]بورژوازی به منبعی برای کارگزاران دولتی تبدیل شد، زیرا فروش دفاتر برای پرداخت هزینه های روزافزون ارتش افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]بورژوازی به منبعی از کارمندان دولت تبدیل شد، زیرا فروش دفاتر افزایش یافت تا هزینه روزافزون ارتش را بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Below this top crust was a growing group which included teachers, notaries, minor government functionaries and moderately successful traders.
[ترجمه گوگل]در زیر این قشر بالا گروهی در حال رشد وجود داشت که شامل معلمان، سردفتران اسناد رسمی، کارمندان کوچک دولتی و تاجران نسبتاً موفق بود
[ترجمه ترگمان]در زیر این پوسته بالا یک گروه رو به رشد بود که شامل معلمان، notaries، کارمندان کوچک دولتی و تاجران نسبتا موفق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Until well into the sixteenth century the royal court and its functionaries were peripatetic.
[ترجمه گوگل]تا قرن شانزدهم، دربار سلطنتی و کارگزاران آن مشاء بودند
[ترجمه ترگمان]تا این که در قرن شانزدهم، دربار سلطنتی و ماموران آن به شدت تحت تاثیر قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Even some Party functionaries were heard to say that it would be better if Goebbels stopped writing and speaking altogether.
[ترجمه گوگل]حتی برخی از کارگزاران حزب شنیده می‌شدند که می‌گفتند بهتر است گوبلز کلاً نوشتن و صحبت کردن را متوقف کند
[ترجمه ترگمان]حتی در functionaries حزب هم شنیده می شد که بهتر است دست از نوشتن و حرف زدن باز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In this interpretation, information specialists were functionaries who merely implemented the decisions of top management.
[ترجمه گوگل]در این تفسیر، متخصصان اطلاعات کارمندانی بودند که صرفاً تصمیمات مدیریت ارشد را اجرا می کردند
[ترجمه ترگمان]در این تفسیر، متخصصان اطلاعات مامورانی بودند که صرفا تصمیمات مدیریت ارشد را پیاده کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There were very few functionaries, however mean, who would stoop to inquire into the maintenance of toilets.
[ترجمه گوگل]تعداد بسیار کمی از کارمندان، هر چند ضعیف، وجود داشتند که برای تحقیق در مورد تعمیر و نگهداری توالت ها خم می شدند
[ترجمه ترگمان]با این همه، در این کار، چند نفر مامور بودند که خم شوند تا از در نگهداری و نگهداری توالت خودداری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lenin accepted that socialism would be a form of state, but with a different mode of organizing state functionaries.
[ترجمه گوگل]لنین پذیرفت که سوسیالیسم شکلی از دولت خواهد بود، اما با شیوه‌ای متفاوت از سازماندهی کارگزاران دولتی
[ترجمه ترگمان]لنین قبول کرد که سوسیالیسم شکلی از دولت خواهد بود، اما شیوه متفاوتی برای سازماندهی کارمندان دولت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They furnished the Temple with its dignitaries and functionaries.
[ترجمه گوگل]آنها معبد را با مقامات و کارگزاران آن تجهیز کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها پل را با مقامات عالی رتبه و مقامات رسمی تزیین کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مامور (اسم)
agent, envoy, officer, functionary, assignee, envoi, pursuivant

کارگذار (صفت)
functionary

تخصصی

[ریاضیات] تابعی

انگلیسی به انگلیسی

• official, one who holds a certain office (especially in government)
a functionary is a person who has an official administrative job in an organization, especially in a government or a political party; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: An official or bureaucrat who carries out administrative tasks; official 🏢
🔍 مترادف: Bureaucrat
✅ مثال: The functionary processed the paperwork quickly, ensuring everything was in order.
گروه تشریفات
لطفا کارگذار به کارگزار تغییر یابد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : function
✅️ اسم ( noun ) : function / functionality / functionalism / functionalist / functionary
✅️ صفت ( adjective ) : functional / functionalist
✅️ قید ( adverb ) : functionally
کارمند اداری
کارمند دولتی
کارمند

بپرس