• : تعریف: a person having specific duties in an organization; official; bureaucrat. • مشابه: official
جمله های نمونه
1. At work, she was a cipher, a functionary, nothing more.
[ترجمه احمد قربانی] در محل کار، او یک رمزگذار بود، یک کارمند، نه چیزی بیشتر.
|
[ترجمه گوگل]در محل کار، او یک رمزگذار بود، یک کارمند، نه چیزی بیشتر [ترجمه ترگمان]در این کار، او یک کارمند بود، یک کارمند، نه بیشتر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The visitors were met by a functionary who escorted them to the director's office.
[ترجمه گوگل]بازدیدکنندگان با یک کارمند ملاقات کردند که آنها را تا دفتر مدیر همراهی کرد [ترجمه ترگمان]مهمانان با یک مامور که آن ها را تا دفتر مدیر مشایعت می کرد، ملاقات کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Instrumentalists regard administrative elites as simply functionaries who make policy according to the rational interests of the capitalist class.
[ترجمه گوگل]ابزارگرایان، نخبگان اداری را صرفاً کارگزارانی می دانند که بر اساس منافع عقلانی طبقه سرمایه دار سیاست گذاری می کنند [ترجمه ترگمان]instrumentalists نخبگان اجرایی را به عنوان مامورانی که سیاست را مطابق با منافع منطقی طبقه سرمایه دار انجام می دهند، مورد توجه قرار می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. On Dec. 8 the State Council abolished a regulation which required public functionaries to be subjected to a security investigation.
[ترجمه گوگل]در 8 دسامبر، شورای ایالتی مقرراتی را لغو کرد که بر اساس آن کارمندان عمومی باید تحت بازرسی امنیتی قرار گیرند [ترجمه ترگمان]در روز هشتم دسامبر، شورای دولتی مقرراتی را که برای ماموران دولتی لازم بود تا در معرض یک تحقیق امنیتی قرار گیرند، لغو کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The senior functionary on boards was Amir Aslan Afshar, the grand master of ceremonies.
[ترجمه گوگل]کارگزار ارشد هیئت ها امیر اصلان افشار، مجری بزرگ تشریفات بود [ترجمه ترگمان]کارمند ارشد، امیر جان Afshar بود که رئیس تشریفات بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Elected governments and administrative elites are passive functionaries who simply facilitate the bargains struck by the functional elites.
[ترجمه گوگل]دولتهای منتخب و نخبگان اداری کارگزاران منفعل هستند که صرفاً معاملههای نخبگان کارکردی را تسهیل میکنند [ترجمه ترگمان]دولت های منتخب و نخبگان اجرایی مامورانی غیر فعال هستند که به سادگی این خریداران را تسهیل می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It was a town of magistrates and lawyers, of government functionaries and landed nobles.
[ترجمه گوگل]این شهر شهری از قضات و وکلا، کارگزاران دولتی و اشراف زمین بود [ترجمه ترگمان]این شهر، شهر قضات، وکلای دادگستری، کارمندان دولت بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The bourgeoisie became a source of state functionaries as the sale of offices increased to pay for the ever-growing cost of armies.
[ترجمه گوگل]بورژوازی به منبعی برای کارگزاران دولتی تبدیل شد، زیرا فروش دفاتر برای پرداخت هزینه های روزافزون ارتش افزایش یافت [ترجمه ترگمان]بورژوازی به منبعی از کارمندان دولت تبدیل شد، زیرا فروش دفاتر افزایش یافت تا هزینه روزافزون ارتش را بپردازد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Below this top crust was a growing group which included teachers, notaries, minor government functionaries and moderately successful traders.
[ترجمه گوگل]در زیر این قشر بالا گروهی در حال رشد وجود داشت که شامل معلمان، سردفتران اسناد رسمی، کارمندان کوچک دولتی و تاجران نسبتاً موفق بود [ترجمه ترگمان]در زیر این پوسته بالا یک گروه رو به رشد بود که شامل معلمان، notaries، کارمندان کوچک دولتی و تاجران نسبتا موفق بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Until well into the sixteenth century the royal court and its functionaries were peripatetic.
[ترجمه گوگل]تا قرن شانزدهم، دربار سلطنتی و کارگزاران آن مشاء بودند [ترجمه ترگمان]تا این که در قرن شانزدهم، دربار سلطنتی و ماموران آن به شدت تحت تاثیر قرار گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Even some Party functionaries were heard to say that it would be better if Goebbels stopped writing and speaking altogether.
[ترجمه گوگل]حتی برخی از کارگزاران حزب شنیده میشدند که میگفتند بهتر است گوبلز کلاً نوشتن و صحبت کردن را متوقف کند [ترجمه ترگمان]حتی در functionaries حزب هم شنیده می شد که بهتر است دست از نوشتن و حرف زدن باز دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. In this interpretation, information specialists were functionaries who merely implemented the decisions of top management.
[ترجمه گوگل]در این تفسیر، متخصصان اطلاعات کارمندانی بودند که صرفاً تصمیمات مدیریت ارشد را اجرا می کردند [ترجمه ترگمان]در این تفسیر، متخصصان اطلاعات مامورانی بودند که صرفا تصمیمات مدیریت ارشد را پیاده کرده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. There were very few functionaries, however mean, who would stoop to inquire into the maintenance of toilets.
[ترجمه گوگل]تعداد بسیار کمی از کارمندان، هر چند ضعیف، وجود داشتند که برای تحقیق در مورد تعمیر و نگهداری توالت ها خم می شدند [ترجمه ترگمان]با این همه، در این کار، چند نفر مامور بودند که خم شوند تا از در نگهداری و نگهداری توالت خودداری کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Lenin accepted that socialism would be a form of state, but with a different mode of organizing state functionaries.
[ترجمه گوگل]لنین پذیرفت که سوسیالیسم شکلی از دولت خواهد بود، اما با شیوهای متفاوت از سازماندهی کارگزاران دولتی [ترجمه ترگمان]لنین قبول کرد که سوسیالیسم شکلی از دولت خواهد بود، اما شیوه متفاوتی برای سازماندهی کارمندان دولت وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. They furnished the Temple with its dignitaries and functionaries.
[ترجمه گوگل]آنها معبد را با مقامات و کارگزاران آن تجهیز کردند [ترجمه ترگمان]آن ها پل را با مقامات عالی رتبه و مقامات رسمی تزیین کرده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• official, one who holds a certain office (especially in government) a functionary is a person who has an official administrative job in an organization, especially in a government or a political party; a formal word.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: An official or bureaucrat who carries out administrative tasks; official 🏢 🔍 مترادف: Bureaucrat ✅ مثال: The functionary processed the paperwork quickly, ensuring everything was in order.
گروه تشریفات
لطفا کارگذار به کارگزار تغییر یابد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند: ✅ فعل ( verb ) : function ✅️ اسم ( noun ) : function / functionality / functionalism / functionalist / functionary ✅️ صفت ( adjective ) : functional / functionalist ✅️ قید ( adverb ) : functionally