fumigated

/ˈfjuːməˌɡet//ˈfjuːmɪɡeɪt/

بخاردادن، دود دادن، ضد عفونی کردن

جمله های نمونه

1. after the appearance of typhus, the whole house was fumigated
پس از پیدایش بیماری تیفوس همه ی خانه را با گاز دود گندزدایی کردند.

انگلیسی به انگلیسی

• exposed to smoke or steam for the purpose of disinfecting or exterminating pests

پیشنهاد کاربران

بپرس