fullness

/ˈfʊlnəs//ˈfʊlnəs/

معنی: سیری، پری، سرشاری
معانی دیگر: پر بودن، آکندگی (رجوع شود به: full)

جمله های نمونه

1. Do you have a feeling of fullness after even a small meal?
[ترجمه شهین] ایا بعد از این وعده غذای کوچک احساس سیری میکنید
|
[ترجمه شادی حامدی] آیا حتی بعد از وعده ای کوچک احساس سیری ( پُری ) می کنید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا بعد از یک وعده غذایی کوچک هم احساس سیری دارید؟
[ترجمه ترگمان]پس از یک وعده غذایی کوچک، احساس کامل بودن دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Everything will become clear in the fullness of time.
[ترجمه حسین عظیمی] همه چیز در وقت معین خود آشکار خواهد شد
|
[ترجمه شادی حامدی] همه چیز سرانجام روشن خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل]همه چیز در زمان کامل روشن خواهد شد
[ترجمه ترگمان]در اوج زمان همه چیز روشن خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This recording has a fullness and warmth that brings out the brilliance of the piece.
[ترجمه گوگل]این ضبط پر و گرمی دارد که درخشندگی قطعه را به رخ می کشد
[ترجمه ترگمان]این ثبت، سرشار از حرارت و گرمی است که درخشندگی این قطعه را به ارمغان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. High fibre diets give the feeling of fullness.
[ترجمه شادی حامدی] رژیم های غذایی دارای فیبر بالا احساس سیری به فرد می دهند.
|
[ترجمه گوگل]رژیم غذایی با فیبر بالا احساس سیری را به شما می دهد
[ترجمه ترگمان]رژیم غذایی با فیبر بالا این احساس را به اوج خود می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the fullness of time they married and had children.
[ترجمه شادی حامدی] سرانجام، ازدواج کردند و بچه دار شدند.
|
[ترجمه گوگل]در کمال زمان ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند
[ترجمه ترگمان]در اوج زمانی که ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This recording has a fullness and warmth that brings out the orchestration.
[ترجمه گوگل]این ضبط پر و گرمی دارد که ارکستراسیون را به رخ می کشد
[ترجمه ترگمان]این ثبت، سرشار از حرارت و گرمی است که از هماهنگ کننده خارج می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But the fullness of the material makes possible qualitative study with particularly interesting insights into popular opinions and activities.
[ترجمه گوگل]اما کامل بودن مطالب، مطالعه کیفی را با بینش‌های جالب توجه نسبت به نظرات و فعالیت‌های عمومی ممکن می‌سازد
[ترجمه ترگمان]اما کامل بودن مواد، مطالعات کیفی را با بینش های جالب توجه به ایده ها و فعالیت های عمومی میسر می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the fullness of time our positions widened.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان موقعیت های ما گسترده تر شد
[ترجمه ترگمان]در اوج زمان، مواضع ما پهن تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm sure he'll tell us everything in the fullness of time.
[ترجمه شادی حامدی] مطمئنم که سرانجام همه چیز را به ما خواهد گفت.
|
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که او همه چیز را در زمان کامل به ما خواهد گفت
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که او همه چیز را در اوج زمان به ما خواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But as particular truths do not embody the fullness of Truth so particular religions do not embody the fullness of Religion.
[ترجمه گوگل]اما همانطور که حقایق خاص کامل بودن حقیقت را مجسم نمی کنند، ادیان خاص نیز کمال دین را مجسم نمی کنند
[ترجمه ترگمان]اما به عنوان حقایق خاص، کامل بودن صداقت ادیان را تجسم نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Generally, it requires fabric fullness of exactly twice the track length, depending on the variety.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، بسته به تنوع، نیاز به پر بودن پارچه دقیقاً دو برابر طول مسیر دارد
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، به اندازه دو برابر طول مسیر، بسته به تنوع نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Luke's stamp lay on her; in the swollen fullness of her lips and the unnatural brightness of her eyes.
[ترجمه گوگل]مهر لوک روی او گذاشته شد در پری متورم لب هایش و درخشندگی غیر طبیعی چشمانش
[ترجمه ترگمان]مهر لوک بر او افتاده بود، در حالی که بر لبان باد کرده و برق غیرطبیعی چشمانش دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm sure he'll tell us what's bothering him in the fullness of time.
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که او به ما خواهد گفت که چه چیزی او را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که او به ما خواهد گفت که چه چیزی او را در این زمان به وجود اورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Use a red gloss on your bottom lip to give it fullness.
[ترجمه گوگل]از یک براق قرمز بر روی لب پایینی خود استفاده کنید تا آن را پر کنید
[ترجمه ترگمان]از رژلب قرمز در مورد لب زیرین خود برای کامل کردن کامل آن استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The coat has raglan sleeves, and is cut to give fullness at the back.
[ترجمه گوگل]این کت آستین‌های رگلان دارد و برای پر شدن در پشت برش خورده است
[ترجمه ترگمان]این کت آستین های گشاد دارد و در پشت بریده می شود تا کامل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیری (اسم)
intensity, density, bellyful, satiety, fullness, satiation, intension, depth, tint

پری (اسم)
full, repletion, glut, fullness, elf, fairy, day before yesterday, peri, pixie, suffusion, fay, pixy

سرشاری (اسم)
profusion, fullness, plenitude

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being full or filled to capacity; satiation; completeness; being of large proportions (also fulness)
if you talk about the fullness of something, you mean that it is very intense, or full of many things; a literary use.
if something will happen in the fullness of time, it will eventually happen after a long time.

پیشنهاد کاربران

اشباع
fullnessدر سیستم پیلوکالیسیل و ابتدای حالب راست رویت شد
Such rebellion will inhibit our growth into the fullness of humanity.
چنین سرکشی مانع از رشد ما به کمال انسانیت می شود.
معنی عبارت fullness of time :
سرانجام، بعد از مدت زمانی بسیار طولانی، بعد از سلسله ای از وقایع
غنا
سرشار
کمال، تمامیت
کامل بودن

بپرس