full grown


رشدکامل کرده، بالغ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having attained full physical size and maturation; adult; mature.

- a full-grown horse
[ترجمه گوگل] یک اسب کامل
[ترجمه ترگمان] یه اسب کاملا بالغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- from a boy to a full-grown man
[ترجمه گوگل] از یک پسر به یک مرد بالغ
[ترجمه ترگمان] از پسری به یه مرد بالغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- full-grown elm trees
[ترجمه گوگل] درختان نارون کامل
[ترجمه ترگمان] درخت های نارون بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• an animal or plant that is full-grown has reached its natural size and has stopped growing.

پیشنهاد کاربران

بپرس