صفت ( adjective )
• (1) تعریف: at peak bloom.
- full-blown roses
[ترجمه زهرا محرابیان] تمام و کمال|
[ترجمه گوگل] گل رز کامل[ترجمه ترگمان] رز ماری که پر از گل سرخ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: completely developed or matured.
• متضاد: incipient
• مشابه: full-fledged, mature
• متضاد: incipient
• مشابه: full-fledged, mature
- a full-blown woman
- a full-blown marketing strategy
[ترجمه گوگل] یک استراتژی بازاریابی تمام عیار
[ترجمه ترگمان] یک استراتژی بازاریابی تمام عیار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک استراتژی بازاریابی تمام عیار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید