صفت ( adjective )
مشتقات: fulgently (adv.), fulgentness (n.)
مشتقات: fulgently (adv.), fulgentness (n.)
• : تعریف: remarkably bright and shining; dazzling; radiant.
• مشابه: alight, radiant
• مشابه: alight, radiant
- The fulgent dome of the cathedral stood out from all other things.
[ترجمه گوگل] گنبد کامل کلیسای جامع از همه چیز متمایز بود
[ترجمه ترگمان] گنبد کلیسای جامع از همه چیز بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گنبد کلیسای جامع از همه چیز بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید