fulgent

/ˈfʌldʒənt//ˈfʌldʒənt/

معنی: درخشان، تابان، درخشنده
معانی دیگر: (ادبی) رخشان، خیره کننده، آذرخشین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fulgently (adv.), fulgentness (n.)
• : تعریف: remarkably bright and shining; dazzling; radiant.
مشابه: alight, radiant

- The fulgent dome of the cathedral stood out from all other things.
[ترجمه گوگل] گنبد کامل کلیسای جامع از همه چیز متمایز بود
[ترجمه ترگمان] گنبد کلیسای جامع از همه چیز بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درخشان (صفت)
ablaze, bright, shining, luminous, shiny, stellar, phosphorescent, refulgent, beaming, starry, beamy, illustrious, luminescent, luminiferous, lucid, fulgent, glittery, luciferous, lightsome

تابان (صفت)
light, bright, shining, luminous, brilliant, hot, agleam, incandescent, aglow, fulgent, perfervid

درخشنده (صفت)
radiant, refulgent, golden, resplendent, effulgent, fulgent

انگلیسی به انگلیسی

• shiny, glittery, dazzling

پیشنهاد کاربران

Fulgent /ˈfʌldʒənt/ OR fulgid /ˈfʌldʒɪd/ ( adj - poetic ) shining brilliantly; resplendent; gleaming; dazzlingly.
رخشنده؛ ساطع؛ فروزنده؛ مشعشع؛ منور؛ نورانی؛ براق؛ تابنده؛ فروزان؛ خیره کننده؛ پر فروغ
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
The golden moon seemed as fulgent as the sun.
ماه طلایی مانند خورشید منور به نظر می رسید.
Example 2: 👇
The artist’s fulgent imagination shone through in every brushstroke, creating vibrant, evocative landscapes.
تخیل خیره کننده ی هنرمند در هر ضربه قلم مو می درخشید و مناظر پر جنب و جوش و خاطره انگیزی را خلق می کرد.
Example 3: 👇
The fulgent February sun replaced the more sunless isolation of January.
خورشید فروزنده ی فوریه جایگزین خورشید گوشه گیر و کم نورِ ژانویه شد.
Example 4: 👇
Hwandan Gogi says that the Korean race established the fulgent civilization and flourished around the vast continent.
هواندان گوگی می گوید که نژاد کره ای تمدن پر فروغی را ایجاد کرد و در سراسر قاره وسیع شکوفا شد.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/fulgent

بپرس