fugitive

/ˈfjuːdʒətɪv//ˈfjuːdʒətɪv/

معنی: فراری، فرار، مهاجر، پناهنده، فانی، تبعیدی، بی دوام، زود گذر
معانی دیگر: گذرا، مربوط به موضوعات روز، وابسته به مطالب زود گذر، متغیر، عیار، سرگردان، سیار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: someone who is escaping or running away, as from the police, persecution, responsibilities, or the like.
مترادف: escapee, runaway
مشابه: outlaw, refugee, renegade, vagabond
صفت ( adjective )
مشتقات: fugitively (adv.), fugitiveness (n.)
(1) تعریف: running away; fleeing.
مترادف: runaway
مشابه: escaped, flying, loose

- a fugitive killer
[ترجمه گوگل] یک قاتل فراری
[ترجمه ترگمان] یه قاتل فراری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not permanent or lasting; transitory or ephemeral.
مترادف: brief, ephemeral, fleeting, passing, short-lived, temporal, transient, transitory
مشابه: evanescent, momentary, temporary

- fugitive pleasures
[ترجمه گنج جو] لذات گذرا
|
[ترجمه گوگل] لذت های فراری
[ترجمه ترگمان] pleasures که فراری است،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not easy to grasp or retain.
مترادف: elusive
مشابه: evasive, illusory, insubstantial, phantom, slippery, volatile

- fugitive ideas
[ترجمه گنج جو] نقشه های بی پایه و اساس
|
[ترجمه گوگل] ایده های فراری
[ترجمه ترگمان] افکار فراری،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: inclined to wander; vagabond.
مترادف: errant, itinerant, roaming, roving, vagabond, wandering
مشابه: nomadic

جمله های نمونه

1. fugitive thoughts
اندیشه های زود گذر

2. a fugitive essay
مقاله ای که زود تازگی خود را از دست می دهد

3. a fugitive from justice
فراری از (چنگ) عدالت

4. the fugitive gasped out his name
فراری با نفس بریده نام خود را گفت.

5. two of the fugitive criminals were captured
دو تا از تبهکاران فراری را دستگیر کردند.

6. the officer glared at the fugitive soldier
افسر با خشم به سرباز فراری خیره شد.

7. the police beat the countryside for the fugitive
برای یافتن فراری پلیس دهات را گشت.

8. The police were able to deduce where the fugitive was hiding.
[ترجمه mohammad] پلیس توانست محل پنهان شدن فراری را پیدا کند.
|
[ترجمه گوگل]پلیس توانست متوجه شود فرد فراری در کجا مخفی شده است
[ترجمه ترگمان]پلیس تونست نتیجه بگیره که فراری کجا قایم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fugitive is believed to be headed for the Canadian border.
[ترجمه گوگل]گفته می شود که فرد فراری به سمت مرز کانادا می رود
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که فراری به سمت مرز کانادا حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Further, the Fugitive Slave Act specifically provided for the rendition of runaways in the northwestern and southwestern territories.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، قانون برده فراری به طور خاص برای بازگرداندن فراریان در قلمروهای شمال غربی و جنوب غربی ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، قانون بردگان فراری به طور خاص برای انتقال کودکان فراری در مناطق شمال غربی و جنوب غربی فراهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But it is fugitive and becomes absorbed into the infinite like vapour.
[ترجمه گوگل]اما فراری است و مانند بخار در بی نهایت جذب می شود
[ترجمه ترگمان]اما این فراری است و همچون بخار در لایتناهی فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This makes the meaning of Mynd even more fugitive.
[ترجمه گوگل]این امر معنای میند را بیشتر فراری می کند
[ترجمه ترگمان] این معنی \"Mynd\" رو بیشتر میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fugitive slaves continued to seek asylum in Florida, even after the First Seminole War.
[ترجمه گوگل]بردگان فراری حتی پس از اولین جنگ سمینول به جستجوی پناهندگی در فلوریدا ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]بردگان فراری همچنان به دنبال پناهندگی در فلوریدا بودند، حتی پس از جنگ اول Seminole
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Maze fugitive Jim Smyth, 3 was released in San Francisco after being held for passport offences.
[ترجمه گوگل]جیم اسمیت 3 ساله فراری ماز در سانفرانسیسکو پس از بازداشت به دلیل تخلفات گذرنامه آزاد شد
[ترجمه ترگمان]بعد از بازداشت جیم اسمیت، فراری میز، ۳ نفر پس از نگهداری برای جرایم گذرنامه در سان فرانسیسکو آزاد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As the story goes, Pigneau hid the fugitive prince and became his adviser.
[ترجمه گوگل]طبق داستان، پیگنو شاهزاده فراری را پنهان کرد و مشاور او شد
[ترجمه ترگمان]همچنان که داستان ادامه دارد، Pigneau پرنس فراری را مخفی کرد و مشاور او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The fugitive slave problem on the southeastern frontier dated back to the colonial period.
[ترجمه گوگل]مشکل بردگان فراری در مرزهای جنوب شرقی به دوره استعمار برمی گردد
[ترجمه ترگمان]مشکل برده فراری در جنوب شرقی تاریخ به تاریخ استعماری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Why is the fugitive slave, the fiery orator, the political activist, the abolitionist always represented as a black man?
[ترجمه گوگل]چرا برده فراری، سخنور آتشین، فعال سیاسی، لغو لغو همیشه به عنوان یک مرد سیاهپوست معرفی می شود؟
[ترجمه ترگمان]چرا این غلام فراری، خطیب آتشین، فعال سیاسی، the همیشه مظهر یک مرد سیاه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The Fugitive Slave Act of 1850 generated a w ve of violence inundating those who persisted in helping slaves to gain freedom.
[ترجمه گوگل]قانون برده فراری در سال 1850 موجی از خشونت را ایجاد کرد که بر کسانی که در کمک به بردگان برای به دست آوردن آزادی اصرار داشتند، هجوم آورد
[ترجمه ترگمان]قانون بردگان فراری در سال ۱۸۵۰، موجی از خشونت ایجاد کرد که آن هایی را که در کمک به بردگان برای به دست آوردن آزادی پافشاری می کردند، زیر آب برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The fugitive leader was captured last night.
[ترجمه گوگل]رهبر فراری شب گذشته دستگیر شد
[ترجمه ترگمان] رهبر فراری دیشب دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراری (اسم)
hideaway, bolter, runaway, fugitive, defector, escapee, deserter, refugee, flyaway, lamster

فرار (اسم)
defection, breakaway, escape, getaway, hideaway, guy, bolter, runaway, fugitive, defector, deserter, escapement, desertion, scape, flyaway, lam

مهاجر (اسم)
expatriate, fugitive, colonist, refugee, emigrant, emigre, evacuee, out-migrant, remittance man

پناهنده (اسم)
fugitive

فانی (صفت)
finite, transitory, mortal, fugitive, transient, passing, deathly, ephemera, inconstant, perishable

تبعیدی (صفت)
expatriate, fugitive

بی دوام (صفت)
fugacious, flimsy, fugitive, brittle, ephemeral, horary, short-lived

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

تخصصی

[زمین شناسی] فرار در مباحث مربوط به بوم شناسی، این عنوان برای موجود زنده، خصوصا گونه ای گیاهی که دوام نداشته و به سرعت از بین می رود، بکار برده می شود.
[حقوق] فراری، ناپایدار

انگلیسی به انگلیسی

• one who runs away from a difficult or dangerous situation
runaway, fleeing, escaped; transitory, fleeting, passing
a fugitive is someone who is avoiding their enemies or an unpleasant situation.

پیشنهاد کاربران

fugitive 2 ( n ) ( fyudʒət̮ɪv ) =a person who has escaped or is running away from somewhere and is trying to avoid being caught, e. g. a fugitive from justice.
fugitive
fugitive 1 ( adj ) ( fyudʒət̮ɪv ) =trying to avoid being caught, e. g. a fugitive criminal. =lasting only for a very short time, e. g. a fugitive thought.
fugitive
فراری، متواری
Wanted
فراری n
زودگذر و فراری adj
ظاهرا به معنی ( تبعید و تبعیدی ) نیست.
فراری، سرگردان
And I shall be a fugitive and vagabond in the earth
A runaway
برای انسان ( فراری و تبعیدی و پناهنده )
برای غیر انسان ( زودگذر و فانی )

بپرس