fugacious

/fjuːˈɡeɪʃəs//fjuːˈɡeɪʃəs/

معنی: اواره، نا پایدار، فرار، بی دوام، زود گذر، زودریز
معانی دیگر: (گیاه شناسی - گلی که کم دوام است) ناپایدار، کم پای، گذرا، گریزگر، گریزپای

جمله های نمونه

1. a fugacious flower
گل کم پای

2. We apperceive joy and cheers, apperceive variance of fugacious years during the life long journey.
[ترجمه گوگل]ما شادی و هلهله را درک می کنیم، واریانس سال های فرار را در طول سفر طولانی زندگی درک می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از شادی و شادی و واریانس apperceive سال طول سفر طولانی لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Science and scholarship have become more fugacious .
[ترجمه گوگل]علم و دانش پژوهی تر شده اند
[ترجمه ترگمان]علوم و تحقیقات بیشتر مورد توجه قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The fugacious past destined to be my single vermilion mark.
[ترجمه گوگل]گذشته ی گریزان مقدر شده بود که نشانه ی سرخ رنگ من باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد گذشته \"fugacious\" تنها علامت قرمز من باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some patients appear cry laugh fugacious, depressed wait for a symptom alternately with excitement, call " disease of benzine sex hysteria " .
[ترجمه گوگل]برخی از بیماران به نظر می رسد گریه خنده فرار، افسرده منتظر یک علامت به طور متناوب با هیجان، به نام "بیماری بنزین جنس هیستری"
[ترجمه ترگمان]برخی از بیماران با گریه و خنده به سر می برند، و در انتظار نشانه هایی هستند که به طور متناوب همراه با هیجان، \"بیماری جنون آمیزش جنسی\" نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Described as " turn over Fu fugacious " negotiation square, say this company appears not to want to finish sincerely buy trade.
[ترجمه گوگل]این شرکت که به عنوان میدان مذاکره "تحول کردن فو فوگاسیوس" توصیف می شود، به نظر می رسد که این شرکت نمی خواهد تجارت را خالصانه به پایان برساند
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان \"دور زدن Fu fugacious\" توصیف کرده اند و می گویند که این شرکت قصد ندارد صادقانه تجارت را به اتمام برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Restless, shifting, fugacious as time itself is a certain vast bulk of the population of the red brick district of the lower West Side.
[ترجمه گوگل]بی‌قرار، متحرک، به‌اندازه زمان، بخش بزرگی از جمعیت منطقه آجر قرمز در سمت پایین غربی است
[ترجمه ترگمان]بی قرار (بی قرار)، مثل خود زمان، بخش عظیمی از جمعیت بخش آجری قرمز سمت غرب را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the fragile and fugacious extent of life, Li Ming has been trying to reach that eternity.
[ترجمه گوگل]در گستره شکننده و فراری زندگی، لی مینگ تلاش کرده است تا به آن ابدیت برسد
[ترجمه ترگمان]در مناطق آسیب پذیر و fugacious زندگی، لی مینگ در تلاش برای رسیدن به آن ابدیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In such joyful moment that everything resurge and thrives, our master Buddha exhibits his fugacious advent.
[ترجمه گوگل]در چنین لحظه شادی که همه چیز دوباره سر به راه می شود و رونق می گیرد، استاد ما بودا ظهور فراری خود را به نمایش می گذارد
[ترجمه ترگمان]در این لحظه شادی بخش، که همه چیز زنده و زنده است، بودای our ظهور fugacious را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some patients behave obstacle of spirit of appearance of the disease that it is hysteria, the happy to dance when fit, cry laugh fugacious, catch hair beat a bosom, call out is clamorous.
[ترجمه گوگل]برخی از بیماران مانع از روحیه ظاهر بیماری می شوند که هیستری است، از رقصیدن در هنگام تناسب خوشحالی می کنند، گریه می کنند و می خندند، موها را در سینه می گیرند، صدا می زنند غوغا می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از بیماران مانع از ظاهر شدن این بیماری هستند که هیستری است، لذت رقصیدن در هنگام مناسب بودن، گریه کردن، گریه کردن، گرفتن موی یک سینه، فریاد زدن و فریاد زدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But even though always accompanyed by many friends, after a period of fugacious excited time, still feel solitude.
[ترجمه گوگل]اما حتی با وجود همراهی بسیاری از دوستان، پس از مدتی هیجان انگیز، همچنان احساس تنهایی می کند
[ترجمه ترگمان]اما با وجود این که بسیاری از دوستان پس از مدتی به هیجان آمده بودند، هنوز احساس تنهایی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اواره (صفت)
adrift, arrant, excursive, homeless, errant, fugacious, straggly

نا پایدار (صفت)
fugacious, changeable, astable, unstable, labile, ramshackle, evanescent, transitory, astatic, transient, mutable, impermanent, vacillatory

فرار (صفت)
fugacious, volatile

بی دوام (صفت)
fugacious, flimsy, fugitive, brittle, ephemeral, horary, short-lived

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

زودریز (صفت)
fugacious

انگلیسی به انگلیسی

• shedding early, wilting early (botany); temporary, passing, fleeting

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fugacity
✅️ صفت ( adjective ) : fugacitious
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس