fudge

/ˈfədʒ//fʌdʒ/

معنی: سخن بی معنی وبیهوده، جفنگ، اهسته حرکت کردن، پنهان شدن، فریفتن، سرهم بندی کردن
معانی دیگر: تقلب کردن، دستکاری کردن، از خود در آوردن، طفره رفتن، (عمدا) پاسخ مبهم دادن، این دست و آن دست کردن، سر دواندن، حرف چرند، چرت و پرت، یاوه، فاج (آب نبات نرم از کره و شیر و شکر و شکلات و غیره)، (چاپ - روزنامه) خلاصه ی آخرین خبرها (که در آخرین لحظه به کلیشه ی صفحه افزوده می شود)، غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد، نوعی رنگ قهوه ای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a soft, dense candy or frosting made by cooking sugar with other ingredients, such as butter, chocolate, milk, nuts, and flavorings.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fudges, fudging, fudged
• : تعریف: to tamper with, so as to obtain a desired result.
مشابه: doctor, manipulate

- The researcher fudged the experimental data.
[ترجمه گوگل] محقق داده های تجربی را رد کرد
[ترجمه ترگمان] محقق داده های تجربی را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to resort to tampering or cheating so as to obtain a desired result.

- I could only get the right answer by fudging.
[ترجمه گوگل] من فقط با فحاشی توانستم پاسخ درست را دریافت کنم
[ترجمه ترگمان] من فقط می تونستم جواب درست رو از \"fudging\" بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to avoid a question or an issue; be evasive.
مشابه: lie

- These politicians are good at fudging when asked the difficult questions.
[ترجمه گوگل] این سیاستمداران در هنگام پرسیدن سؤالات دشوار به خوبی می توانند از آنها حرف بزنند
[ترجمه ترگمان] این سیاستمداران در fudging در هنگام پرسش از سوالات دشوار خوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he had to fudge an excuse for his absence
او مجبور شد برای غیبت خودش بهانه ای بتراشد.

2. He tried to fudge the issue by saying that he did not want to specify periods.
[ترجمه گوگل]او با بیان اینکه نمی‌خواهد دوره‌هایی را مشخص کند، سعی کرد این موضوع را حل کند
[ترجمه ترگمان]او با گفتن اینکه نمی خواهد دوره های مشخصی را مشخص کند، سعی کرد این مساله را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The government continues to fudge the issue by refusing to give exact figures.
[ترجمه گوگل]دولت همچنان با امتناع از ارائه ارقام دقیق، این موضوع را حل می کند
[ترجمه ترگمان]دولت با امتناع از دادن آمار دقیق به این مساله ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He had to fudge a reply because he didn't know the right answer.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد جوابش را بدرد بخورد زیرا جواب درست را نمی دانست
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود جوابی بدهد چون جواب درست را نمی دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This solution is a fudge rushed in to win cheers at the party conference.
[ترجمه گوگل]این راه حل یک فاج است که برای جلب تشویق در کنفرانس حزب هجوم آورده است
[ترجمه ترگمان]این راه حل یک fudge است که برای برنده شدن در کنفرانس حزب عجله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I've got a good recipe for fudge.
[ترجمه گوگل]من یک دستور پخت خوب برای فاج دارم
[ترجمه ترگمان]یه دستورالعمل خوب برای فاج دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chocolate and chocolate sauces, toffees, fudge, butterscotch, carob chocolate.
[ترجمه گوگل]سس شکلات و شکلات، تافی، فاج، کره، شکلات خرنوب
[ترجمه ترگمان]شکلات، شکلات شکلاتی، تافی، تافی، تافی، به carob شکلات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even more surprising is Glenny's attempt to fudge the fundamental issues of the Balkan conflict.
[ترجمه گوگل]حتی شگفت‌انگیزتر تلاش گلنی برای حل مشکلات اساسی درگیری بالکان است
[ترجمه ترگمان]حتی جالب تر از این، تلاش Glenny برای اصلاح مسائل اساسی مناقشه بالکان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sprinkle the spices over the hot fudge.
[ترجمه گوگل]ادویه ها را روی فاج داغ بپاشید
[ترجمه ترگمان] ادویه جات رو از اون شکلات داغ استفاده کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He made a fudge of one of her feet.
[ترجمه گوگل]او از یکی از پاهای او فج درست کرد
[ترجمه ترگمان]فاج از یکی از پاهایش فاج درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There are a couple of fudge options at hand, but neither entirely bridges the divide.
[ترجمه گوگل]چند گزینه فاج در دسترس است، اما هیچ کدام به طور کامل این شکاف را پر نمی کند
[ترجمه ترگمان]چند تا از این گزینه ها را در دست داریم، اما نه کاملا شکاف را تقسیم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Vicky stole piece of fudge from kitchen.
[ترجمه گوگل]ویکی تکه فاج را از آشپزخانه دزدید
[ترجمه ترگمان] ویکی از آشپزخونه یه تیکه شکلات دزدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. With Thornton's final refusal the comrades could not fudge the Chair issue any longer.
[ترجمه گوگل]با امتناع نهایی تورنتون، رفقا نمی‌توانستند بیش از این در مورد کرسی غلبه کنند
[ترجمه ترگمان]با جواب نهایی تور نتن لیسی دیگر نتوانست جلوی این کار را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Brownies are a hybrid, part fudge, part cake.
[ترجمه گوگل]براونی ها ترکیبی هستند، قسمتی فاج و قسمتی کیک
[ترجمه ترگمان]Brownies \"یه دورگه، یه تیکه کیک\" و یه تیکه کیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Pour the hot fudge over the marshmallows.
[ترجمه گوگل]فاج داغ را روی مارشمالوها بریزید
[ترجمه ترگمان]اون شکلات داغ رو بریز روی شیرینی ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخن بی معنی وبیهوده (اسم)
fudge

جفنگ (اسم)
fudge, trash, rigmarole

اهسته حرکت کردن (فعل)
fudge

پنهان شدن (فعل)
abscond, hide, burrow, fudge, ensconce

فریفتن (فعل)
fudge, cheat, hustle, wile, lure, decoy, charm, inveigle, entice, deceive, bewitch, delude, enchant, seduce, skunk, captivate, diddle, tempt, euchre, fob, jilt, mesmerize

سرهم بندی کردن (فعل)
fudge, slubber, bollix, tinker, vamp, bumble, bungle, botch, foozle, jerry-build

تخصصی

[صنایع غذایی] شکلات نرم : نوعی شکلات که اساس آن تافی یا کارامل است. این شکلات شکر زیاد دارد به طوری که در فرآیند کریستاله میگردد.

انگلیسی به انگلیسی

• type of candy; nonsense, foolishness
forge, falsify; cheat; talk nonsense; dodge, evade
fudge is a soft, brown sweet made from butter, milk, and sugar.
if you fudge something, you avoid making clear or definite decisions about it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the resolution has been described as a classic fudge.

پیشنهاد کاربران

A mild expression of frustration or surprise, often used when something unexpected or frustrating happens. It is a toned - down alternative to stronger expletives.
بیان خفیف ناامیدی یا تعجب، که اغلب زمانی استفاده می شود که اتفاقی غیر منتظره یا ناامیدکننده می افتد.
...
[مشاهده متن کامل]

این یک جایگزین کمرنگ برای افعال قوی تر است.
لعنتی، گندش بزنه، تو روحش
مثال؛
For example, if someone accidentally spills a drink, they might say, “Fudge, now I have to clean it up. ”
Another example would be, “Fudge, I forgot to buy milk at the grocery store. ”
In a frustrating situation, someone might exclaim, “Fudge, I can’t believe I locked myself out of the house!”

fudge ( n ) ( fʌdʒ ) =a type of soft brown candy made from sugar, butter, and milk, e. g. chocolate fudge.
fudge
همان toffee یا نرمنبات خودمان مثل ریس تبریز است، که گاهی اوقات میتواند سطحی صاف مانند نرمنبات نداشته باشد و مقداری شکر روی آن بریزند، ولی تفاوتی نمیتوان واقعاً بین آنها پیدا کرد.
toffee, taffy
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مصوب : نرم نبات
نوعی آب نبات که از کره و شیر و شکر تهیه و با مکیدن یا جویدن نرم می شود
[علوم و فناوری غذا]

بعضی جاها معنی همون کلمه "f*ck" رو میده، ولی مودبانه تره.
لعنتی، گندش بزنن و. . .
جعل کردن، دستکاری کردن
مخدوش کردن
تغییر و دستکاری اعداد و ارقام و حقایق به طوری که نتیجه دلخواه ما را نتیجه دهد یا واقعیت را طوری دیگری نشان دهد ( یا آن را پنهان کند )
دستکاری کردن
Fudge brownie
fudged the numbers
عمداً اعداد و ارقام را اشتباه آمار دادن
hot fudge = سس شکلات
نوعی اب نبات قهوه ای نرم که از کره و شیر و شکر به دست می اید.
The box was full of homemade fudge.
تافی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس