fuddle

/ˈfʌdl̩//ˈfʌdl̩/

معنی: گیج کردن، سردرگم وهاج وواج کردن، دائم الخمر بودن
معانی دیگر: از خود بی خود کردن (مثلا با مشروب الکلی)، هوش از سر بردن، لایعقل کردن، مسحور و مبهوت کردن، (نادر) بد مستی کردن، (زیاده) میگساری کردن، سردرگم وهاج وواج شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fuddles, fuddling, fuddled
• : تعریف: to confuse or bewilder, as with intoxicating drink; befuddle.
مشابه: befuddle, muddle
اسم ( noun )
• : تعریف: a confused situation or state of mind; muddle.
مشابه: jumble

جمله های نمونه

1. She forced her weary fuddled brain to work.
[ترجمه گوگل]او مغز خسته‌اش را مجبور به کار کرد
[ترجمه ترگمان]به زور مغزش را خسته می کرد و کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The heat had fuddled my brain.
[ترجمه گوگل]گرما مغزم را به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]حرارت مغز مرا خرد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fuddled by brandy, her brain fumbled over the events of the night.
[ترجمه گوگل]مغزش که با براندی به هم ریخته بود، در مورد وقایع شب به هم می خورد
[ترجمه ترگمان]مغزش به وسیله براندی، تمام وقایع شب را جستجو می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My brain's in a fuddle.
[ترجمه گوگل]مغزم به هم ریخته است
[ترجمه ترگمان]مغز من در fuddle است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was lucky to be spared a long fuddled decline into the garbage heap.
[ترجمه گوگل]او خوش شانس بود که از سقوط طولانی مدت در انبوه زباله در امان ماند
[ترجمه ترگمان]خیلی خوش شانسه که از این که توی آشغال ها رو رد می کنه زنده می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Do remember you are there to fuddle him.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که شما آنجا هستید تا او را نادیده بگیرید
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باش که در آنجا هستی که او را به کشتن بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fuddle spent together with you the rest of the spring, the hottest, I where to go.
[ترجمه گوگل]فال با تو گذراند بقیه بهار، داغ ترین، من کجا بروم
[ترجمه ترگمان]fuddle با تو بقیه بهار را با هم می گذراندند، داغ ترین، جایی که باید می رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I felt rather fuddle - headed when I got up this morning.
[ترجمه گوگل]امروز صبح که از خواب بیدار شدم، بیشتر احساس می کردم که گیج کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی امروز صبح بیدار شدم احساس بدی داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Allegedly outstanding investor Lei Jun once fuddle one's cap is celebrated 3 days with showing.
[ترجمه گوگل]لی جون، سرمایه‌گذار برجسته ظاهراً به مدت 3 روز جشن گرفته می‌شود
[ترجمه ترگمان]\"لی جون\"، سرمایه گذار برجسته \"لی جون\"، زمانی که کلاه یک fuddle را به نمایش گذاشت، ۳ روز با نمایش آن جشن گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The former might confuse the readers and fuddle their comprehension, while the latter might neglect the author's intention and lower the translation's class. sentence dictionary
[ترجمه گوگل]اولی ممکن است خوانندگان را گیج کند و درک آنها را مخدوش کند، در حالی که دومی ممکن است قصد نویسنده را نادیده بگیرد و کلاس ترجمه را پایین بیاورد فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]اولی ممکن است خوانندگان را گیج کرده و درک آن ها را درک کند، در حالی که دومی ممکن است قصد نویسنده را نادیده بگیرد و طبقه ترجمه را پایین بیاورد فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Macaque is drunk fuddle one's cap, doff garment hat with nothing left, full ground rolls about.
[ترجمه گوگل]ماکاک می نوشند کلاه، کلاه لباسی که چیزی باقی نمانده است، رول های کامل آسیاب شده است
[ترجمه ترگمان]macaque مست، کلاه لبه کلاه، کلاه توری با هیچ چیز دیگر، گرد و خاک یک سان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jaq similarly drew the line at wine, which could fuddle the senses and put a person in needless peril.
[ترجمه گوگل]جاق به همین ترتیب خط مشی را بر شراب کشید، که می‌توانست حواس را مختل کند و شخص را در خطر بیهوده قرار دهد
[ترجمه ترگمان]Jaq نیز به همین ترتیب این خط را به شراب کشید که می توانست حواس را پرت کند و فرد را به خطر بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I think that I have never want Chinese elderships to take great care of me, but Chinese elderships should not bother me in a fuddle .
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم هیچ‌وقت نمی‌خواهم بزرگان چینی مراقب من باشند، اما بزرگ‌های چینی نباید من را در غوغا اذیت کنند
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که هرگز دلم نمی خواهد غذای چینی لازم باشد که از من مراقبت کند، اما elderships چینی نباید مرا به دردسر می انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The depression comes cannot from already when, I am met oneself burst into tears after fuddle .
[ترجمه گوگل]افسردگی از همین الان ناشی نمی شود که من بعد از غوغا گریه می کنم
[ترجمه ترگمان]این افسردگی از قبل هم میسر نیست، چون بعد از fuddle، خودم را می بینم که به گریه می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If a person lacks a beacon light - ideal, his life will be fuddle.
[ترجمه گوگل]اگر شخصی فاقد نور فانوس دریایی باشد - ایده آل، زندگی او درهم و برهم خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر یک فرد فاقد نور چراغ راهنما باشد، زندگی او خالی از نور خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

سردرگم و هاج و واج کردن (فعل)
fuddle

دائم الخمر بودن (فعل)
tipple, fuddle

انگلیسی به انگلیسی

• confusion, muddled state
intoxicate; confuse, muddle; drink until intoxicated, get drunk

پیشنهاد کاربران

در دیکشنری Urban بسیاری از مردم چنین ترجمه کرده اند:
ترکیب واژه های fuck و cuddle ( یعنی در آغوش گرفتن )
پس fuddle پوزیشنی است که آلت مرد در واژن زن است و آنها همدیگر را در آغوش گرفته اند. برخی معنا کرده بودند این پوزیشن بدون تحرک زن و مرد است، و برخی هم اشاره ای به این موضوع نکرده بودند.
...
[مشاهده متن کامل]

ولی به صورت کلی معنای این واژه دو چیز است:
مست کردن/شدن توسط الکل
گیج کردن/شدن

گوگل ترنسلیت در جایی �غوغا کردن� معنا کرده بود.

بپرس