وقت تلف کردن / مسخره بازی درآوردن / بی مسئولیتی کردن - فعل عبارتی Stop fucking around and get back to work هرز پریدن / خیانت کردن ( جنسی ) - فعل عبارتی He was fucking around with someone else while he was married ... [مشاهده متن کامل]
ور رفتن / دستکاری کردن ( معمولاً بی دقت یا نادرست ) - فعل عبارتی Dont fuck around with the settings if you dont understand them کسی را اذیت کردن / سر کار گذاشتن / بدرفتاری کردن / فریب دادن - فعل عبارتی Stop fucking around with me and tell me the truth
دخالت کردن در یک موضوع یا مسئله
بی بند و بار بودن
کس چرخ زدن
( خودمونی ) سر به سر کسی گذشتن ، کسی را اسکل کردن یا سرکار گذشتن