frying pan

/ˈfraɪɪŋˈpæn//ˈfraɪɪŋpæn/

معنی: ماهی تابه، تاوه، یغلا
معانی دیگر: تابه (frypan هم می گویند)، یغلا تابه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: out of the frying pan into the fire
• : تعریف: a shallow pan with a long handle, used for frying food.

جمله های نمونه

1. Brown the mince in a frying pan.
[ترجمه گوگل]گوشت چرخ کرده را در ماهیتابه سرخ کنید
[ترجمه ترگمان]Brown در ماهی تابه خرد کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Out of the frying pan into the fire.
[ترجمه گوگل]از ماهیتابه در آتش
[ترجمه ترگمان]از ماهی تابه سرخ شد و داخل آتش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Swirl a little oil around the frying pan.
[ترجمه گوگل]دور تابه را کمی روغن بچرخانید
[ترجمه ترگمان]کمی روغن اطراف ماهی تابه بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She fried the eggs in a frying pan.
[ترجمه گوگل]او تخم مرغ ها را در ماهیتابه سرخ کرد
[ترجمه ترگمان]او تخم مرغ ها را در ماهی تابه سرخ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Pour the oil into a frying pan and heat.
[ترجمه گوگل]روغن را در ماهیتابه بریزید و حرارت دهید
[ترجمه ترگمان]روغن را در ماهی تابه بریزید و گرما را بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He put the frying pan on the gas burner.
[ترجمه گوگل]ماهیتابه را روی گاز گذاشت
[ترجمه ترگمان]او ماهی تابه را بر روی شعله گاز گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He browned the chicken in a frying pan.
[ترجمه گوگل]مرغ را در ماهیتابه سرخ کرد
[ترجمه ترگمان]او جوجه را در ماهی تابه ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. First brown the meat in a frying pan.
[ترجمه گوگل]ابتدا گوشت را در ماهیتابه سرخ کنید
[ترجمه ترگمان]اول گوشت را در ماهی تابه سرخ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Put a knob of butter in the frying pan.
[ترجمه گوگل]یک دسته کره در ماهیتابه بریزید
[ترجمه ترگمان]یه دستگیره کره تو ماهی تابه بذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Melt the margarine in a frying pan.
[ترجمه گوگل]مارگارین را در ماهیتابه ذوب کنید
[ترجمه ترگمان]کره نباتی را در یک ماهی تابه ذوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pour 2 tablespoons olive oil into a small frying pan.
[ترجمه گوگل]2 قاشق غذاخوری روغن زیتون را در یک ماهیتابه کوچک بریزید
[ترجمه ترگمان]۲ قاشق سوپ خوری روغن زیتون را در یک ماهی تابه بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Heat oil in non-stick frying pan and cook sandwich for 3 mins, pressing down firmly with fish slice before turning over.
[ترجمه گوگل]روغن را در ماهیتابه نچسب گرم کنید و ساندویچ را به مدت 3 دقیقه بپزید و قبل از برگرداندن آن را با تکه های ماهی محکم فشار دهید
[ترجمه ترگمان]روغن حرارتی در ماهی تابه non و ساندویچ را به مدت ۳ دقیقه بپزید و قبل از اینکه به پایان برسد محکم به تکه ماهی فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Heat the oil in a frying pan and add the cardamom pods and cloves and fry for about 20 seconds.
[ترجمه گوگل]روغن را در ماهیتابه داغ کنید و غلاف هل و میخک را اضافه کنید و حدود 20 ثانیه تفت دهید
[ترجمه ترگمان]روغن را در یک ماهی تابه بریزید و pods هل و میخک و سرخ کردن را حدود ۲۰ ثانیه اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Brown the meat in a frying pan.
[ترجمه گوگل]گوشت را در ماهیتابه سرخ کنید
[ترجمه ترگمان]گوشت را در ماهی تابه سرخ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Bacon was sizzling in the frying pan.
[ترجمه گوگل]بیکن در ماهیتابه می جوشید
[ترجمه ترگمان]بیکن در ماهی تابه جلز و ولز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماهی تابه (اسم)
saucepan, pan, frier, frying pan, griddle, fryer

تاوه (اسم)
frying pan

یغلا (اسم)
frying pan

انگلیسی به انگلیسی

• pan in which food is fried
a frying pan is a flat, metal pan with a long handle, used for frying food.

پیشنهاد کاربران

ماهی تابه
مثال:
my brothers don't know a saucepan from a frying pan
برادران من قابلمه را از ماهی تابه تشخیص نمی دهند.
frying pan ( n ) ( also frypan, skillet ) =a large shallow pan with a long handle, used for frying food in
frying pan
تابه ی سرخ کردنی ( تابه )
Fry به معنی سرخ کردن هست
و در کل به معنی ماهیتابه ای برای سرخ کردن
frying pan ماهی تابه
skillet ماهی تابه در دار ( که عمیق تر هم هست )
ماهیتابه

بپرس