fruition

/fruːˈɪʃn̩//fruːˈɪʃn̩/

معنی: استنتاج، برخورداری، باروری، تمتع، میوه اوری
معانی دیگر: میوه آوری، پر باری، ثمره، محصول، پیامد، نتیجه، (لذت استفاده یا داشتن چیزی) بهره وری، باز دهی، پایان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the realization of something desired, usually through effort.
مترادف: realization
مشابه: accomplishment, attainment

- Many people have good ideas for inventions, but few actually bring them to fruition.
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم ایده های خوبی برای اختراعات دارند، اما تعداد کمی از آنها در واقع به نتیجه می رسند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم ایده های خوبی برای اختراعات دارند، اما در واقع تعداد کمی از افراد آن را به ثمر رساندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She lived long enough to see her dream come to fruition.
[ترجمه مرتضی مسرور] او به اندازه کافی عمر کرد تا ببیند رویایش به ثمر نشسته است
|
[ترجمه گوگل] او آنقدر زندگی کرد که رویای خود را محقق کرد
[ترجمه ترگمان] او به اندازه کافی زندگی می کرد تا رویای او به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the production of fruit by a plant.

جمله های نمونه

1. to come to fruition
میوه دادن،به ثمر رسیدن

2. this book is the fruition of years of hard work
این کتاب ثمره ی سال ها سخت کوشی است.

3. His proposals only came to fruition after the war.
[ترجمه گوگل]پیشنهادات او تنها پس از جنگ به نتیجه رسید
[ترجمه ترگمان]پیشنهادهای او تنها پس از جنگ به ثمر رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their efforts came to fruition many years later.
[ترجمه گوگل]تلاش های آنها سال ها بعد به نتیجه رسید
[ترجمه ترگمان]تلاش های آن ها سال ها بعد به ثمر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These plans take time to come to fruition.
[ترجمه گوگل]این برنامه ها زمان می برد تا به نتیجه برسند
[ترجمه ترگمان]این برنامه ها زمان برای به ثمر رساندن زمان صرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His extravagant ideas were never brought to fruition.
[ترجمه گوگل]ایده های ولخرجی او هرگز به نتیجه نرسید
[ترجمه ترگمان]عقاید عجیب و غریب او هرگز به ثمر نرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The technical difficulty in bringing the changes to fruition says something about how dramatic they are.
[ترجمه گوگل]دشواری فنی در به ثمر رساندن تغییرات چیزی در مورد چشمگیر بودن آنها می گوید
[ترجمه ترگمان]مشکل فنی در آوردن تغییراتی که به بار می آورد، چیزی در مورد این که آن ها چقدر دراماتیک هستند، می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Neither came to fruition, and I shall never know why.
[ترجمه گوگل]هیچ کدام به نتیجه نرسیدند و من هرگز نخواهم دانست چرا
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها به حقیقت پی نبرده و من هرگز نخواهم فهمید چرا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Witch King's long plan had come to fruition.
[ترجمه گوگل]نقشه طولانی پادشاه جادوگر به نتیجه رسیده بود
[ترجمه ترگمان]نقشه طولانی پادشاه به ثمر رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He discussed how he brought his idea to fruition.
[ترجمه گوگل]او در مورد اینکه چگونه ایده خود را به نتیجه رساند بحث کرد
[ترجمه ترگمان]او در مورد این که چگونه ایده خود را به ثمر رساند، بحث و تبادل نظر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Seeing my work come to fruition gives me a strong sense of fulfilment.
[ترجمه گوگل]دیدن به ثمر نشستن کارم به من احساس قوی انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]می بینم که کار من به پایان می رسد و به من احساس قدرت می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many people have worked together to bring this scheme to fruition.
[ترجمه گوگل]افراد زیادی با هم همکاری کرده اند تا این طرح را به سرانجام برسانند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم با هم کار کرده اند تا این طرح را به ثمر برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was left to her successor to bring the plan to its full fruition.
[ترجمه گوگل]این به جانشین او واگذار شد تا این طرح را به ثمر برساند
[ترجمه ترگمان]این مساله به جانشین او محول شده بود تا این طرح را به ثمر برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After months of hard work, our plans finally came to fruition .
[ترجمه گوگل]پس از ماه‌ها تلاش، بالاخره برنامه‌های ما به نتیجه رسید
[ترجمه ترگمان]بعد از ماه ها کار سخت، برنامه های ما سرانجام به نتیجه رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استنتاج (اسم)
deduction, induction, conclusion, derivation, inference, fruition, evolvement

برخورداری (اسم)
enjoyment, fruition

باروری (اسم)
fruition, productivity, fecundity, fertility

تمتع (اسم)
fruition

میوه اوری (اسم)
fruition

انگلیسی به انگلیسی

• fulfillment, realization, accomplishment; satisfaction achieved through realization of a dream or goal; bearing of fruit
when something comes to fruition, it starts to produce the intended results; a formal expression.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The realization or fulfillment of a plan or goal 🌟
🔍 مترادف: Fulfillment
✅ مثال: Her years of hard work finally came to fruition with the publication of her novel.
ثمربخشی
تحقق. ثمر. نتیجه
To bring this ambitious plan to fruition, Washington initiated a series of invasions and lent support to insurgencies in countries perceived as disagreeable.
برای تحققِ این طرح جاه طلبانه، واشنگتن یک سری تهاجم هایی را آغاز کرد و از شورشها در کشورهایی که به عنوان ناسازگار محسوب می شدند حمایت کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

به سود دهی رسیدن
Noun :
"Come to fuitition"
realization
actualization
واقعیت ( به . . . پیوستن )
حقیقت
تحقق
achievement
attainment
accomplishment
resolution
success
موفقیت ( به. . . رسیدن )
...
[مشاهده متن کامل]

( به دست آمدن )

completion
conclusion
پایان
نتیجه
اتمام
close
finish
effecting
اثر - ثمر
بهره وری و بازدهی
implementation
execution
performance
اجرا ( به . . . در آمدن )
اعمال
مرحله ی عمل / اجرا

fertility
enjoyment
میوه دهی.
به حاصل رسی
If a plan, project etc comes to fruition, it is successfully put into action and completed, often after a long process.

بپرس