اسم ( noun )
• (1) تعریف: a border between two countries, or the area close on either side.
• مترادف: border
• مشابه: bound, boundary
• مترادف: border
• مشابه: bound, boundary
- There have been reports of fighting along the frontier between the two countries.
[ترجمه گوگل] گزارش هایی مبنی بر درگیری در امتداد مرز بین دو کشور منتشر شده است
[ترجمه ترگمان] گزارش هایی از جنگ در امتداد مرز بین دو کشور وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گزارش هایی از جنگ در امتداد مرز بین دو کشور وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (sometimes pl.) the outer or furthest reaches, as of settlement, exploration, or knowledge.
• مترادف: border
• مشابه: bound, boundary, hinterland, limits, outpost, vanguard
• مترادف: border
• مشابه: bound, boundary, hinterland, limits, outpost, vanguard
- The frontier held out the promise of prosperity for many settlers.
[ترجمه گوگل] مرز نوید رفاه بسیاری از مهاجران را می داد
[ترجمه ترگمان] این مرز نوید کامیابی برای بسیاری از مهاجران را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مرز نوید کامیابی برای بسیاری از مهاجران را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These scientists are exploring the frontiers of biology.
[ترجمه گوگل] این دانشمندان در حال کاوش در مرزهای زیست شناسی هستند
[ترجمه ترگمان] این دانشمندان در حال بررسی مرزه ای زیست شناسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دانشمندان در حال بررسی مرزه ای زیست شناسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or typical of human settlements at the edge of the wilderness.
• مشابه: pioneer
• مشابه: pioneer
- This structure is typical of a frontier fort.
[ترجمه گوگل] این ساختار نمونه ای از یک قلعه مرزی است
[ترجمه ترگمان] این ساختار نمونه ای از یک دژ مرزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این ساختار نمونه ای از یک دژ مرزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید