frontier

/frənˈtɪr//ˈfrʌntɪə/

معنی: مرز، سرحد، خط سرحدی، خط فاصل، صف جلو لشکر
معانی دیگر: (میان دو کشور یاناحیه) مرز، (مجازی - معمولا جمع) حد (حدود)، مرز (مرزها)، وابسته به مرز، مرزی، سر حدی، ناحیه ی سر حدی، سرزمین مرزی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a border between two countries, or the area close on either side.
مترادف: border
مشابه: bound, boundary

- There have been reports of fighting along the frontier between the two countries.
[ترجمه گوگل] گزارش هایی مبنی بر درگیری در امتداد مرز بین دو کشور منتشر شده است
[ترجمه ترگمان] گزارش هایی از جنگ در امتداد مرز بین دو کشور وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (sometimes pl.) the outer or furthest reaches, as of settlement, exploration, or knowledge.
مترادف: border
مشابه: bound, boundary, hinterland, limits, outpost, vanguard

- The frontier held out the promise of prosperity for many settlers.
[ترجمه گوگل] مرز نوید رفاه بسیاری از مهاجران را می داد
[ترجمه ترگمان] این مرز نوید کامیابی برای بسیاری از مهاجران را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These scientists are exploring the frontiers of biology.
[ترجمه گوگل] این دانشمندان در حال کاوش در مرزهای زیست شناسی هستند
[ترجمه ترگمان] این دانشمندان در حال بررسی مرزه ای زیست شناسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or typical of human settlements at the edge of the wilderness.
مشابه: pioneer

- This structure is typical of a frontier fort.
[ترجمه گوگل] این ساختار نمونه ای از یک قلعه مرزی است
[ترجمه ترگمان] این ساختار نمونه ای از یک دژ مرزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. frontier areas are usually bicultural
نواحی مرزی معمولا دو فرهنگی هستند.

2. frontier mentality
(طرز تفکر وابسته به نواحی سر حدی و دور افتاده) طرز تفکر مرزی

3. frontier songs
آوازهای مرزی

4. a frontier town
شهر مرزی

5. the frontier between iran and afghanistan
مرز بین ایران و افغانستان

6. to incarnate the frontier spirit
نماد روح مرزنشینی بودن

7. he reached manhood in a frontier town
در یک شهر مرزی پا به دوران بلوغ گذاشت.

8. we drove to the furthermost point of the frontier
ما تا دورترین نقطه ی مرز راندیم.

9. He wrote a book descriptive of the frontier provinces.
[ترجمه گوگل]او کتابی در توصیف استان های مرزی نوشت
[ترجمه ترگمان]او کتابی از ایالات مرزی نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Troops established a road block on the frontier.
[ترجمه گوگل]سربازان یک بلوک جاده در مرز ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی یک بلوک جاده ای را در مرز ایجاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There's a lot of smuggling across this frontier.
[ترجمه فرشته ابوالفتح زاده] ازاین مرز قاچاق زیادی انجام می شود
|
[ترجمه گوگل]قاچاق در این مرز زیاد است
[ترجمه ترگمان]یه عالمه قاچاق در این مرز هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They massed well - equipped troops on the frontier.
[ترجمه گوگل]آنها نیروهای مجهزی را در مرز جمع کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها سربازان مجهز به خوبی را در مرز جمع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The frontier has worked him over inside.
[ترجمه گوگل]مرز او را در داخل کار کرده است
[ترجمه ترگمان]مرز او را از داخل به کار برده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Troops are massing on the frontier.
[ترجمه گوگل]نیروها در مرز جمع می شوند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی در مرز تجمع کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Many people travelling across the frontier were illegal immigrants.
[ترجمه گوگل]بسیاری از افرادی که از مرز عبور می کردند، مهاجران غیرقانونی بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم که از مرز عبور می کردند مهاجران غیر قانونی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They were forced to retreat back over the frontier.
[ترجمه گوگل]آنها مجبور به عقب نشینی از مرز شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور بودند عقب نشینی کنند و از مرز عقب نشینی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرز (اسم)
border, bound, abutment, abuttals, edge, brink, boundary, frontier, mark, precinct, balk, rubicon, bourn, bourne, outskirt, ridge, purlieus, rand, selvage, selvedge

سرحد (اسم)
border, bound, abutment, boundary, frontier, butting, demarcation line, borderline, boundary line, bourn, bourne

خط سرحدی (اسم)
border, boundary, frontier

خط فاصل (اسم)
frontier, demarcation line

صف جلو لشکر (اسم)
frontier

تخصصی

[زمین شناسی] مرز سرحد، خط فاصل، مرزی، صف جلو لشکر
[ریاضیات] مرز

انگلیسی به انگلیسی

• border; settled land bordering unexplored territory
a frontier is a border between two countries.
the frontiers of a subject are the limits to which it can be known or done.

پیشنهاد کاربران

جبهه
مثلا key gaps and frontiers
1. مرز 2. مرزی. سر حدی
مثال:
the frontier posts remained in government hands
پستهای مرزی در اختیار دولت باقی ماندند.
syn of opponent
A new frontier
یک مکان ناشناخته ، یک مکان کشف نشده
پیشرو
طلایه دار
frontier ( جغرافیای سیاسی )
واژه مصوب: سرحد
تعریف: ← منطقۀ مرزی
مرز - مرزها - سرحد
1 ) The Montenegrin President decided to open the frontier with Albania
2 ) The Trans - Siberian Railroad opened vast frontiers to development in the late 19th century
3 ) Poland has said Belarus has changed tactics in the border crisis by now directing smaller groups of people to multiple points along the European Union’s eastern ☑️frontier
...
[مشاهده متن کامل]


سرزمین های که انسان هنوز کشف نکرده
جاهای که انسان هنوز پاش رو اونجا نگذاشته
سرزمین های ناشناخته . . .
سرزمین های بکر و دست نخورده و وحشی و دور افتاده !
مخصوصا در رابطه با تاریخ آمریکایِ وسترن قبل قرن بیستم. ( قرن ۱۷ و ۱۸ - از زمانی که کشف شد و کم کم مناطق اش اشغال شد و پای انسان به جاهای جدید رسید.
...
[مشاهده متن کامل]

- -
شهرهای آمریکای وسترن قبل قرن بیستم که هنوز دعوا بر سر مالکیتشان ادامه داشت.

Also The Frontier
An area where people have never lived before, that not much is known about, especially in the western US before the 20th century
سرزمین ناشناخته . . .
جایِ ناشناخته . . .
...
[مشاهده متن کامل]

( مخصوصا در رابطه با آمریکای وسترن قبل قرن ببستم )
The extreme limit of settled land beyond which lies wilderness, especially in reference to the western US before Pacific settlement
An American frontier town, circa 1880.
Space, the final frontier.
Star Trek TOS

pioneer
مرز، سرحد، منطقه مرزی
۱. پیشتاز ، پیش قراول
۲. مرزی، منتهی الیه چیزی مثلا
frontier region که یعنی منطقه مرزی
a line or border separating two countries
خط مرزی یا مرز مشترک ( فاصل ) دو کشور

پیشتاز
در نفت و گاز: مناطق اکتشاف نشده
خط مقدم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس