frontal

/ˈfrəntl̩//ˈfrʌntl̩/

معنی: پیشانی، وابسته به پیشانی، وابسته بجلو، قدامی
معانی دیگر: در جلو، در پیش، پیشاپیش، در راستای جبهه (ی جنگ)، (نواره ی زینتی که دور سر و پیشانی می بندند) پیشانی بند، (پارچه ی زینتی که روی محراب کلیسا می اندازند) رو محرابی، روانداز محراب، (معماری) نما، روکار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, related to, or located at the front.
مشابه: forward, front
اسم ( noun )
مشتقات: frontally (adv.)
• : تعریف: see frontal bone.

جمله های نمونه

1. frontal lobe
بخش قدامی مغز،لب پیشانی

2. to mount a frontal attack
از جلو مورد حمله قرار دادن

3. Military leaders are not expecting a frontal assault by the rebels.
[ترجمه گوگل]رهبران نظامی انتظار حمله پیش روی شورشیان را ندارند
[ترجمه ترگمان]رهبران نظامی انتظار حمله از سوی شورشیان را ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The minefields make an all-out frontal attack almost impossible.
[ترجمه گوگل]میدان های مین یک حمله تمام عیار از جلو را تقریبا غیرممکن می کند
[ترجمه ترگمان]میدان های مین یک حمله کامل را تقریبا غیرممکن انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After the election, the party launched into a frontal assault on the British media.
[ترجمه گوگل]پس از انتخابات، این حزب به رسانه های بریتانیا حمله کرد
[ترجمه ترگمان]پس از انتخابات، این حزب به حمله به رسانه های بریتانیایی وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The enemy made a frontal attack on our troops.
[ترجمه گوگل]دشمن به نیروهای ما حمله کرد
[ترجمه ترگمان]دشمن به قشون ما حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They launched a frontal attack on company directors.
[ترجمه گوگل]آنها به مدیران شرکت حمله کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها حمله frontal به مدیران شرکت را آغاز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Washington is launching a frontal attack on the enemy.
[ترجمه گوگل]واشنگتن در حال حمله از جبهه به دشمن است
[ترجمه ترگمان]واشنگتن حمله frontal به دشمن را آغاز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And the motor strip is part of the frontal lobe, forming its rear border with the parietal lobe.
[ترجمه گوگل]و نوار موتور بخشی از لوب جلویی است و مرز عقبی آن را با لوب جداری تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]و نوار موتور بخشی از بخش جلویی مغز است و مرز پشت خود را با بخش آهیانه ای ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A full frontal assault right in the snout.
[ترجمه گوگل]یک حمله کامل از جلو درست در پوزه
[ترجمه ترگمان]یک حمله کامل روی پوزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This occurs in extensive bilateral frontal lobe dysfunction and is usually due to vascular disease, hydrocephalus, or massive neoplasia.
[ترجمه گوگل]این در اختلال عملکرد دو طرفه لوب فرونتال گسترده رخ می دهد و معمولاً به دلیل بیماری عروقی، هیدروسفالی یا نئوپلازی عظیم است
[ترجمه ترگمان]این امر در عملکرد کلی پیشانی دو جانبه رخ می دهد و معمولا به علت بیماری عروقی، hydrocephalus، یا neoplasia بزرگ رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is a fine early 18C altar frontal and some arm reliquaries on the altar.
[ترجمه گوگل]در جلوی محراب اولیه 18 درجه سانتیگراد و تعدادی تکیه بازو روی محراب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک پیشانی نزدیک به محراب و چند بازو در محراب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A frontal lobotomy was of more use.
[ترجمه گوگل]لوبوتومی فرونتال کاربرد بیشتری داشت
[ترجمه ترگمان]فشار پیشانی بیشتر مورد استفاده قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dull frontal headache, occipital headache; pain in the jaws go to the head.
[ترجمه گوگل]سردرد مبهم پیشانی، سردرد پس سری؛ درد در فک به سر می رود
[ترجمه ترگمان]سردرد خفیفی، سردرد خوشه ای، سردرد، درد در آرواره هایش به سر می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Typically, a small triangular frontal ganglion lies above the oesophagus, a short distance in front of the brain.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، یک گانگلیون پیشانی مثلثی کوچک در بالای مری، در فاصله کوتاهی در جلوی مغز قرار دارد
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، یک غده عصبی مثلثی کوچک بالای سر مری و فاصله کمی در مقابل مغز قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشانی (اسم)
frontal, brow, forehead, sinciput

وابسته به پیشانی (صفت)
frontal

وابسته بجلو (صفت)
frontal

قدامی (صفت)
anterior, frontal

تخصصی

[عمران و معماری] تمامرخ - روبرو
[ریاضیات] پیشی، جلوئی

انگلیسی به انگلیسی

• at the front; forward; pertaining to the forehead; pertaining to a bone of the forehead
a frontal attack is direct and obvious.
frontal also means concerning the front of something.

پیشنهاد کاربران

frontal fight
جنگ های جبهه ای یا رو در رو
پیش روی
frontal impact on the structure and operational functioning
تاثیر پیش روی ( درمقابل ) ساختار و عملکرد عملیاتی

بپرس