front line

جمله های نمونه

1. they were bombing and rocketing the enemy's frontline troops
آنها قشون دشمن در خط مقدم را بمباران و موشک باران می کردند.

2. We charged and the enemy's front line fell back.
[ترجمه گوگل]حمله کردیم و خط مقدم دشمن عقب افتاد
[ترجمه ترگمان]ما حمله کردیم و خط جبهه دشمن عقب افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tens of thousands of soldiers died at the front line.
[ترجمه گوگل]ده ها هزار سرباز در خط مقدم کشته شدند
[ترجمه ترگمان]ده ها هزار سرباز در خط مقدم کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The captain was recalled from the front line.
[ترجمه گوگل]کاپیتان از خط مقدم فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]ناخدا از خط جبهه به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Journalists had insisted on getting to the front line of the battle, heedless of the risks.
[ترجمه گوگل]خبرنگاران اصرار داشتند که بدون توجه به خطرات وارد خط مقدم نبرد شوند
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاران اصرار داشتند که به خط مقدم نبرد، بی اعتنا به خطرات، وارد جبهه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The marines were dug in on the front line.
[ترجمه گوگل]تفنگداران دریایی در خط مقدم حفاری شدند
[ترجمه ترگمان]نیروهای دریایی در خط مقدم حفر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Those on the front line make regular forays into occupied territory.
[ترجمه گوگل]کسانی که در خط مقدم هستند به طور منظم به سرزمین های اشغالی حمله می کنند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که در خط مقدم هستند تاخت و تاز خود را به سرزمین های اشغال شده تبدیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Tanks have been deployed all along the front line.
[ترجمه گوگل]تانک ها در تمام طول خط مقدم مستقر شده اند
[ترجمه ترگمان]تانک ها در تمام طول خط مقدم مستقر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many social workers are in the front line of racial tension.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مددکاران اجتماعی در خط مقدم تنش نژادی قرار دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مددکاران اجتماعی در خط مقدم تنش نژادی قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Information officers are in the front line of putting across government policies.
[ترجمه گوگل]افسران اطلاعات در خط مقدم اجرای سیاست های دولت هستند
[ترجمه ترگمان]افسران اطلاعاتی در خط مقدم قرار دادن سیاست های دولت قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The regiment was sent to fight in the front line .
[ترجمه گوگل]هنگ برای جنگ در خط مقدم اعزام شد
[ترجمه ترگمان]هنگ برای جنگ در صف مقدم فرستاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two companies were moved up to reinforce the front line.
[ترجمه گوگل]دو شرکت برای تقویت خط مقدم حرکت کردند
[ترجمه ترگمان]دو شرکت برای تقویت خط مقدم حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We really were in the front line.
[ترجمه گوگل]ما واقعاً در خط مقدم بودیم
[ترجمه ترگمان] ما واقعا تو صف مقدم بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sharing front line duties with trumpeter Antoine Drye, and with Ellis Marsalis on piano in the larger-ensemble tracks.
[ترجمه گوگل]به اشتراک گذاشتن وظایف خط مقدم با آنتوان درای، نوازنده ترومپت، و با الیس مارسالیس در پیانو در مسیرهای گروه بزرگتر
[ترجمه ترگمان]به اشتراک گذاشتن وظایف خط مقدم با نوازنده ترومپت انتونی Drye و با الیس Marsalis بر روی پیانو در مسیرهای بزرگ تر - گروهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Then they started on the front line of police.
[ترجمه گوگل]سپس در خط مقدم پلیس راه افتادند
[ترجمه ترگمان]سپس از خط مقدم پلیس شروع به حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] خط جبهه، خط مقدم

انگلیسی به انگلیسی

• boundary between two different positions (in a war, politics, etc.)
the front line is the place where two armies are fighting each other.
someone who is in the front line has to play a very important part in defending or achieving something.
boundary between two different positions (in a war, politics, etc.); (football) linemen of a team; (sports) players who play farthest to the front

پیشنهاد کاربران

مواجهه و سر و کار داشتن مستقیم با مشتری
خط مقدم
مثال:
Now, put this example next to a teenager who alters his age on his birth certificate so that he can go to the front lines, or he cries and begs his parents to allow him to go to the front.
...
[مشاهده متن کامل]

حالا این مثال را قرار بدهید کنار نوجوانی که سن خودش را در شناسنامه اش اصلاح می کند برای اینکه بتواند به �خطوط مقدم� برود یا گریه و التماس والدینش را می کند که به او اجازه بدهند به جبهه برود.

To commitment to ring - fence frontline services was welcomed by campaigners and opposition leaders
تعهد به" خدمات درمعرض دید و قضاوت مردم" تفکیک دارایی ها مورد استقبال رهبران مخالف قرار گرفت
Frontline services
خدمات شفاف
خدمات در اتاق شیشه ای
پایین ترین سطح، عملیاتی ترین سطح که با مشتری، مراجعه کننده، پول. . . سر و کار دارد
ویترین کار : مثل افسر اخطاریه نویس که ویترین کار ناجا می باشد نسبت به یک افسر اداری که در اتاق کارش نشسته و با مردم سر و کار نداره و توی چشم نیست
⁦✔️⁩ ( اعتراضات و تظاهرات ) صف اول، پیشگام
Eyewitness
COP26: climate crisis 👉frontline👈 comes to Glasgow as thousands march from around the world
Skynews. com@
اولیه، در عبارتی مثل: ( front line healthcare supplies )
خَطِ مُقَدَّم
فَراکِشب ( کِشب = خَط )
پَسوَندِ " ب" بَرایِ آسانیِ گویِش اَفزوده گَشته اَست.
نِمونه : کِشوَر : کِش - وَر
کِش: بُن یا سِتاکِ کِشیدَن وَ پَسوَندِ " وَر" کُنَنده یِ نام ساز
کِشوَر سَرزَمینی که گِرداگِردَش را کِشب کِشیده اَند.
( نیروی کار ) حاضر در خط تولید
🤓 frontline worker
used to describe an employee who deals directly with customers, or who is directly involved in making a product:
خط مقدم، عملیاتی، سرپرست اصلی، ارشد ( مدیریت )
خط مقدم
خط مقدم معنای لغوی هستش. در مباحث بازاریابی و فروش، به پرمسئولیت ترین پست شغلی ای که بیشتر از همه توی چشمه، front line گفته میشه.

خط مقدم
پیشگام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس