frisk

/ˈfrɪsk//frɪsk/

معنی: جست و خیز، تفتیش و جستجو، حرکت تند و چالاک در رقص، تفتیش و جستجو کردن، از خوشی جست وخیز کردن
معانی دیگر: با شادی تکان دادن، (از روی خوشی) جنباندن، ورجه وورجه، بازیگوشی، جست و خیز کردن، (خودمانی) جستجوی بدنی کردن، بازرسی بدنی کردن، (مهجور) سر زنده، سر حال، شاد و خرم، تفتیش وجستجو خصوصا برای اسلحه و اموال دزدی، بانشاط، مسرور، فرز

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: frisks, frisking, frisked
• : تعریف: to leap or skip in a lively and happy manner; frolic (often fol. by about).
مشابه: antic, caper, cavort, frolic, gambol, romp, skip
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to search for something concealed on (someone) by passing one's hands quickly over the clothing.
مشابه: search

- The police frisked everyone entering the prison.
[ترجمه گوگل] پلیس هر کسی را که وارد زندان می‌شد، ترساند
[ترجمه ترگمان] پلیس همه افراد وارد زندان را بازرسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: friskingly (adv.), frisker (n.)
• : تعریف: a playful act; gambol.
مشابه: caper, romp

جمله های نمونه

1. Their lively puppy frisks all over the house.
[ترجمه گوگل]توله سگ پر جنب و جوش آن ها در تمام خانه هوس می کند
[ترجمه ترگمان]توله سگ lively در سراسر خانه پرسه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We were frisked at the airport - can you believe it?
[ترجمه عزیز ویسی] ما را در فرودگاه بازرسی بدنی کردند !!باورت میشه??
|
[ترجمه گوگل]ما در فرودگاه وحشت زده شدیم - باورت می شود؟
[ترجمه ترگمان]ما تو فرودگاه استراحت کردیم - باورت میشه؟ -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Everyone was frisked before getting on the plane.
[ترجمه گوگل]قبل از سوار شدن به هواپیما همه گیج شده بودند
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه سوار هواپیما بشن، همه بازرسی بدنی داشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Drago pushed him up against the wall and frisked him.
[ترجمه گوگل]دراگو او را به دیوار هل داد و او را هول داد
[ترجمه ترگمان]او را به طرف دیوار هل می دادند و به او فشار می اوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The pickpocket frisked him of his wallet.
[ترجمه گوگل]جیب بر او را از کیفش بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]جیب بر کیف پولش را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A pair of orioles alighted on the frisking branch of a weeping willow.
[ترجمه گوگل]یک جفت اوریول روی شاخه ی سرخ شده یک بید گریان فرود آمد
[ترجمه ترگمان]یک جفت گالش روی شاخه درخت بید مجنون فرود آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The puppy frisked its tail.
[ترجمه گوگل]توله سگ دمش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]توله سگ دمش را معاینه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The passengers were frisked before they were allowed to board the plane.
[ترجمه گوگل]مسافران قبل از اینکه به آنها اجازه سوار شدن به هواپیما داده شود، گیج شدند
[ترجمه ترگمان]مسافران قبل از اینکه اجازه سوار شدن به هواپیما را داشته باشند بازرسی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What a quiet but lively scene. Lambs frisked about in the pastures.
[ترجمه گوگل]چه صحنه آرام اما پر جنب و جوشی بره‌ها در مراتع می‌دویدند
[ترجمه ترگمان]چه صحنه ساکت اما نشاط انگیز لمب ها در چراگاه استراحت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The puppy frisked its tail when it saw its master.
[ترجمه گوگل]توله سگ وقتی اربابش را دید دمش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]توله سگ، وقتی اربابش را دید، دم به دم تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We were all frisked at the airport.
[ترجمه گوگل]همه ما در فرودگاه هول شده بودیم
[ترجمه ترگمان] ما توی فرودگاه استراحت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The lambs were frisking around the pen.
[ترجمه گوگل]بره ها دور قلم می چرخیدند
[ترجمه ترگمان]بره ها از دور قلم پرش می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then they frisk you and give you a dressing-gown and tell you to go into a cubicle and strip off and wait.
[ترجمه گوگل]سپس شما را هول می دهند و یک رختکن به شما می دهند و به شما می گویند که بروید داخل یک اتاقک و از تن بیرون بیایید و منتظر بمانید
[ترجمه ترگمان]بعد آن ها تو را تفتیش کردند و لباس پوشید و به تو گفت که به یک اتاقک و لخت بروی و صبر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They had been crazy not to frisk that boy.
[ترجمه گوگل]آنها دیوانه شده بودند که آن پسر را اخم نکنند
[ترجمه ترگمان]آن ها دیوانه شده بودند که این پسر را بگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جست و خیز (اسم)
bound, frolic, caper, gambol, saltation, frisk, spring, curvet, tittup, exultance

تفتیش و جستجو (اسم)
frisk

حرکت تند و چالاک در رقص (اسم)
frisk

تفتیش و جستجو کردن (فعل)
frisk

از خوشی جست وخیز کردن (فعل)
frisk

انگلیسی به انگلیسی

• skip, caper, lively movement
gambol, play, frolic; search a person for concealed weapons or goods, perform a body search
if someone frisks you, they search you quickly with their hands to see if you are hiding a weapon; an informal use.
when animals frisk, they run around in a happy, energetic way.

پیشنهاد کاربران

تفتیش بدنی کردن
بازرسی بدنی با دست
We were frisked at the airport

بپرس