fringe

/ˈfrɪndʒ//frɪndʒ/

معنی: چتر زلف، حاشیه، لبه، کناره، چین، حاشیه چیندار، سجاف، ریشه گذاشتن به، حاشیه دار کردن
معانی دیگر: دور، فر آویز، جنبی، فرعی، دست دوم، غیر اصلی، اقلیت، (نور شناسی) طوق، نوار تداخلی، فریز، فرانژ، فریزدار کردن، فریز سازی کردن، در حاشیه قرار گرفتن، حاشیه شدن، اضافی، بیشین، (جامه یا پرده یا فرش و غیره) حاشیه ی تزیینی (که از ریسمان یا قیطان آویزان یا قلمبه کرده درست شده است)، ریشه، شرابه، (زلف) چتری، چتر دار (در جلو)، رجوع شود به: fringe benefit، دارای حاشیه ی تزیینی کردن، شرابه دار کردن، ریشه دار کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an ornamental edging of hanging threads, yarn, strips of leather or the like, as on clothing or drapes.
مترادف: edge
مشابه: border, frill, frou-frou, furbelow, trim, trimming

- The fringe on the sleeves of his jacket fluttered as he rode off on his motorcycle.
[ترجمه گوگل] وقتی سوار موتور سیکلتش می‌شد، حاشیه‌های آستین‌های ژاکتش بال می‌زد
[ترجمه ترگمان] در حالی که داشت روی موتورش پرواز می کرد، چتر on در آستین داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The carpet fringe got caught in the vacuum cleaner.
[ترجمه foad bahmani] لبه های فرش در جارو برقی گیر کرد.
|
[ترجمه hannaneh] جاروبرقی حاشیه فرش و گرفتار کرده
|
[ترجمه گوگل] حاشیه فرش در جاروبرقی گیر کرد
[ترجمه ترگمان] حاشیه فرش در جاروبرقی گیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: anything resembling such edging.
مترادف: tassel
مشابه: bangs, ruff

- Her hairstyle included a very straight-cut fringe across her forehead.
[ترجمه گوگل] مدل موی او شامل یک حاشیه بسیار صاف بر روی پیشانی او بود
[ترجمه ترگمان] مدل موی او شامل یک حاشیه صاف و صاف روی پیشانی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a marginal or extreme part.
مترادف: margin, periphery
مشابه: border, edge, lunatic fringe, rim

- the fringes of society
[ترجمه گوگل] حاشیه های جامعه
[ترجمه ترگمان] و در حاشیه اجتماع،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- zealots forming a lunatic fringe
[ترجمه گوگل] متعصبانی که یک حاشیه دیوانه را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان] در این حال، در واقع، در این حال، در واقع، در این میان،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fringes, fringing, fringed
مشتقات: fringeless (adj.), fringelike (adj.)
(1) تعریف: to ornament with a fringe.
مشابه: embellish, ornament, trim

(2) تعریف: to edge or form a fringe around.
مترادف: edge, furbelow
مشابه: border, frill, margin

- Shrubs fringed the garden.
[ترجمه گوگل] درختچه ها حاشیه باغ را گرفته بودند
[ترجمه ترگمان] fringed از باغ آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fringe area
ناحیه ی فریز

2. fringe costs
هزینه های اضافی

3. fringe groups
گروه های فرعی

4. fringe value
ضریب طوق

5. fringe benefits
مزایا،مزایای اضافه بر مزد

6. a fringe of hair
باریکه ای از مو

7. the fringe of a forest
کناره ی جنگل

8. salary and fringe benefits
حقوق و مزایا

9. the lunatic fringe of a political party
اقلیت نابخرد (یا بسیار افراطی) یک حزب سیاسی

10. his house stood at the fringe of the slum
خانه ی او در حاشیه ی محله ی فقیرنشین قرار داشت.

11. The monarchists are a small fringe group who quarrel fiercely among themselves.
[ترجمه گوگل]سلطنت طلبان یک گروه کوچک حاشیه ای هستند که به شدت بین خود نزاع می کنند
[ترجمه ترگمان]The گروه کوچکی هستند که به شدت در میان خودشان دعوا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fringe benefits include free health insurance.
[ترجمه گوگل]مزایای جانبی شامل بیمه درمانی رایگان است
[ترجمه ترگمان]مزایای حاشیه ای شامل بیمه سلامت رایگان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was easier to move about on the fringe of the crowd.
[ترجمه گوگل]حرکت در حاشیه جمعیت راحت تر بود
[ترجمه ترگمان]حرکت در حاشیه جمعیت آسان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The party remained on the fringe of the political scene until last year.
[ترجمه گوگل]این حزب تا سال گذشته در حاشیه صحنه سیاسی باقی ماند
[ترجمه ترگمان]این حزب تا سال گذشته در حاشیه صحنه سیاسی باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The environment is no longer a fringe issue.
[ترجمه گوگل]محیط زیست دیگر یک موضوع حاشیه ای نیست
[ترجمه ترگمان]محیط زیست دیگر یک موضوع حاشیه ای نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They stressed that only the lunatic fringe of the movement was involved in the incident.
[ترجمه گوگل]آنها تاکید کردند که تنها حاشیه جنون جنبش در این حادثه دخیل بوده است
[ترجمه ترگمان]آن ها تاکید کردند که تنها ریشه های دیوانه این جنبش در این حادثه دست داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A fringe group was separated from the main political party.
[ترجمه گوگل]یک گروه حاشیه ای از حزب سیاسی اصلی جدا شد
[ترجمه ترگمان]گروه حاشیه ای از حزب اصلی سیاسی جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She stared at us from beneath her fringe.
[ترجمه گوگل]از زیر لبه اش به ما خیره شد
[ترجمه ترگمان]او از زیر چتر به ما خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چتر زلف (اسم)
bang, fringe

حاشیه (اسم)
border, margin, brink, gloss, braid, fringe, verge, margent, listel, purl, brim, fixing, outskirt, marge, rand, selvage, selvedge

لبه (اسم)
border, edge, margin, point, mouthpiece, track, fringe, verge, lip, hem, rim, edging, ledge, margent, brim, marge, ridge, spike, rand, selvage, selvedge, welt

کناره (اسم)
border, edge, side, fringe, margent, listel

چین (اسم)
flexure, offset, fold, fringe, frill, crispiness, chitlings, crease, wrinkle, fluting, crimp, chitlins, chitterlings, furbelow, lock, pucker, plication, plica, plait, tuck, pleat

حاشیه چین دار (اسم)
fringe, frill, chitlings, chitlins, chitterlings, furbelow

سجاف (اسم)
fringe, list, hem, edging, tuck

ریشه گذاشتن به (اسم)
fringe

حاشیه دار کردن (فعل)
margin, fringe, hem, marge

تخصصی

[زمین شناسی] حاشیه، سجاف، کناره ،گستره ای مسطح از سفالون در تریلوبیت ها که غالباً چالدار وگودمی شودتا ظاهری خالدار وتور مانند ایجاد نمایند
[نساجی] حاشیه - طوق - کناره - چین - لبه
[پلیمر] لبه، کناره، حاشیه

انگلیسی به انگلیسی

• ornamental border consisting of loose hanging threads; anything which resembles such a border; margin, periphery, edge; something considered marginal or extreme
decorate with a fringe, edge with a fringe; ring, surround, edge
a fringe is hair which is cut so that it hangs over your forehead.
a fringe is also a decoration attached to clothes and other objects, consisting of a row of hanging threads.
the fringes of a place are the parts farthest from the centre.
you can use fringe or the fringes to refer to the parts of an activity or organization that are the most unusual or extreme, or which are only loosely connected with it.

پیشنهاد کاربران

Extreme و unconventional هم معنی می ده.
جناح
مترادف
fringe = border
لبه، حاشیه
Fringe example
نمونه ی نادر
فرعی، کم اهمیت
اقلیت
✅مدل موی چتری
( یکجور مدل موی مردانه و زنانه )
موهای جلو سر بصورت چتر میفته رو پیشونی
Was there a time that you felt disappointed of your hairstyle?
Yes and that was so heartbreaking! I consider it as a nightmare. I remember I wanted to have a fringe since it was so trendy during my high school days but what I got was a hair disaster. I got an uneven fringe⭐ and it was shorter than what I wanted. I believe, that hairdresser was unprofessional
...
[مشاهده متن کامل]

Bangs
چتری مو - ریشه قالی - هر حاشیه ریشه ریشه
fringe ( فیزیک - اپتیک )
واژه مصوب: فَریز
تعریف: نوارهای متوالی تاریک و روشن که براثر تداخل یا پراش ایجاد می‏شود
حاشیه ( دورترین نقطه نسبت به مرکز )
on the fringes ( of something )
( در اجتماع ) اقلیت
( صنایع ) جنبی، فرعی
fringe group/event/issue
در حالت فعل: در حاشیه قرار گرفتن
ریشه شال
ریشه قالی
چتریِ مو
I'd like to keep my hair long with a fridge
خطوط منحنی
مرز
آویز تزیینی
adj : a group that is less important

حاشیه
non - conventional
مدل موی چتری ( بریتیش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس