frill

/ˈfrɪl//frɪl/

معنی: لذت، تزئینات، چین، حاشیه چیندار، پیرایه، افراط، زوائد، تجمل، چیز بیخود یا غیر ضروری، ریشه دار کردن، حاشیه دوختن بر
معانی دیگر: (حلقه ای از پر یا مو در دور گردن پرنده یا حیوان) طوقی، طوق پر، یال، (هر زینت غیرلازم، هر چیز غیرضروری و نمایشی) تجمل، زیب بیهوده، زلم زیمبو، حاشیه ی چین دار (جامه)، لبه ی خز (لباس)، سر آستین خز، والان، (عکاسی) چروک حاشیه های فیلم یا کلیشه، چروک شدن (در اثر جدا شدن امولسیون از فیلم پایه)، (لبه یا حاشیه ی جامه یا پرده و غیره را) چین دار کردن، خز دار کردن، (با طوقی یا حاشیه ی چین دار یا خز) آذین کردن، زواید، لرزیدن ازسرما

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an ornamental gathered or pleated trimming, esp. on the edge of a garment.
مشابه: border, ruffle

(2) تعریف: an unnecessary or superfluous ornament or luxury.
مشابه: superfluity

- He drove an expensive car with all the frills.
[ترجمه گوگل] او یک ماشین گرانقیمت را با همه ظرافت ها رانندگی کرد
[ترجمه ترگمان] با تمام the اتومبیل گران قیمتی اتومبیل را می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: frills, frilling, frilled
مشتقات: frilly (adj.)
(1) تعریف: to decorate with a gathered or pleated trimming; ruffle.
مشابه: border, ruffle

(2) تعریف: to form into a ruffle.
مشابه: ruffle

جمله های نمونه

1. You could always sew a frill or two around the bottom of the skirt if you think it's too plain.
[ترجمه گوگل]اگر فکر می‌کنید خیلی ساده است، همیشه می‌توانید یک یا دو تا دور پایین دامن بدوزید
[ترجمه ترگمان]اگر فکر می کنی خیلی واضح است، همیشه می توانی یک پارچه یا دو دور زیر دامن بدوزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Economise on fabric by only making the frill to cover the front of the chair.
[ترجمه گوگل]صرفه جویی در پارچه را فقط با ساختن فر برای پوشاندن قسمت جلوی صندلی انجام دهید
[ترجمه ترگمان]پارچه روی پارچه تنها با ایجاد توری برای پوشش دادن جلوی صندلی شروع به حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Optional trimmings For a gathered frill: lace or double-sided satin ribbon, measuring twice the perimeter of the cushion.
[ترجمه گوگل]تزیینات اختیاری برای یک روبان جمع شده: توری یا روبان ساتن دو طرفه، با اندازه دو برابر محیط کوسن
[ترجمه ترگمان]پارچه های توری برای تور دوزی شده بود: تورهای حریر یا دو طرفه ابریشم بود و دو برابر محوطه کو سن را اندازه می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The frill is obtained by sewing a channel through a double thickness of fabric below the top of the curtain.
[ترجمه گوگل]فرل با دوختن یک کانال از طریق دو ضخامت پارچه زیر بالای پرده به دست می آید
[ترجمه ترگمان]این گیاه از طریق دوخت یک کانال از طریق یک ضخامت دوگانه از پارچه زیر پرده به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Clumber has a good neck frill and on no condition should his throat be shaved.
[ترجمه گوگل]Clumber دارای فرچه گردن خوبی است و به هیچ عنوان نباید گلوی او را تراشید
[ترجمه ترگمان]Clumber دارای یک لبه گردن خوب است و هیچ شرطی نباید گلویش را اصلاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Its long postcranial frill not only serves as a display of aggression, but also protects the sensitive neck area from attacks.
[ترجمه گوگل]لبه های طولانی پس از جمجمه آن نه تنها به عنوان نمایش پرخاشگری عمل می کند، بلکه از ناحیه حساس گردن در برابر حملات محافظت می کند
[ترجمه ترگمان]frill بلند مدت آن نه تنها به عنوان نمایش پرخاشگری عمل می کند بلکه از ناحیه حساس گردن در برابر حملات محافظت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To make into a ruffle frill.
[ترجمه گوگل]برای تبدیل کردن به یک سوخاری
[ترجمه ترگمان] که برای همیشه از هم دور بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She sewed a frill on the bottom of her skirt.
[ترجمه گوگل]ته دامنش را دوخت
[ترجمه ترگمان]حاشیه دامنش را می دوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Protoceratops had a frill on its head. Males had a bigger frill than females.
[ترجمه گوگل]Protoceratops یک زواید روی سر خود داشت جنس نرها نسبت به ماده ها ضخامت بیشتری داشتند
[ترجمه ترگمان]The حاشیه دوزی بر سر داشت نرها حاشیه ای بزرگتری نسبت به ماده ها داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Now(sentence dictionary), here's the frill at half staff.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر (فرهنگ لغت جملات)، در اینجا زواید نیمی از کارکنان است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر (فرهنگ لغت (جمله لغت)، این مقاله در اینجا به اندازه نصف پرسنل مورد بررسی قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He pulled out his frill as far as his navel.
[ترجمه گوگل]سرش را تا نافش بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]سرش را تا ناف او بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When these flowers frill bloom they send forth a fragrance at once delicate and sweet.
[ترجمه گوگل]هنگامی که این گل ها شکوفا می شوند، عطری لطیف و شیرین می فرستند
[ترجمه ترگمان]وقتی این گل شکوفا می شود، رایحه خوش و شیرین به مشام می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The frill is that ruff - like collar it to bluff its enemies, like feral cats.
[ترجمه گوگل]ظرافت این است که یقه آن را ببندد تا دشمنانش را بلوف کند، مثل گربه های وحشی
[ترجمه ترگمان]حاشیه آن مثل یقه اسکی است که مثل گربه های وحشی آن را تیز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The neck has a well-marked frill in the coat.
[ترجمه گوگل]یقه ی کت به خوبی مشخص است
[ترجمه ترگمان]در این کت a به خوبی مشخص شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She took pleasure in prefectly goffering the frill on her father's shirts.
[ترجمه گوگل]او لذت می برد که به طور معمولی روی پیراهن های پدرش را به زیور می کشید
[ترجمه ترگمان]از این که حاشیه لباسش را بر پیراهن پدرش پوشانده بود لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لذت (اسم)
amusement, pleasure, delight, joy, enjoyment, gratification, titillation, frill, delectation, gusto

تزئینات (اسم)
bijouterie, frill, passementerie

چین (اسم)
flexure, offset, fold, fringe, frill, crispiness, chitlings, crease, wrinkle, fluting, crimp, chitlins, chitterlings, furbelow, lock, pucker, plication, plica, plait, tuck, pleat

حاشیه چین دار (اسم)
fringe, frill, chitlings, chitlins, chitterlings, furbelow

پیرایه (اسم)
ornament, decoration, frill

افراط (اسم)
excess, frill, self-indulgence, indulgence, extravagance, intemperance, overindulgence, plethora, superfluity, exorbitance, exorbitancy

زوائد (اسم)
excrement, frill

تجمل (اسم)
frill, pomp, luxe

چیز بیخود یا غیر ضروری (اسم)
frill

ریشه دار کردن (فعل)
root, frill

حاشیه دوختن بر (فعل)
frill

تخصصی

[زمین شناسی] غشای استراکد غشایی نسبتا بزرگ که در پشت برآمدگی کفه بازوپا شکل گرفته و توسط حاشیه گوشته فرورونده موجود، نهشته شده است. مقایسه شود با: growth lamella.
[نساجی] چین - حاشیه چین دار

انگلیسی به انگلیسی

• ruffle, lace edging, decorative trim; something which resembles a frill (i.e. a ruff of hair or tuft of feathers); luxury, something decorative or enjoyable but not necessary
decorate with a fringe, decorate with a ruffle
a frill is a long, narrow, folded strip of cloth which is attached to something as a decoration.
if something has no frills, it is simple and has no unnecessary or additional features.

پیشنهاد کاربران

- موارد یا اجزاء غیر ضروری
- حاشیه
- تزئینات و دکوراسیون غیر ضروری یا تجملاتی
- Non essential features

• I just need a comfortable apartment with no frills

بپرس