friendliness

/ˈfren.dli.nəs//ˈfren.dli.nəs/

معنی: خودمانی
معانی دیگر: یاری، رفاقت، مساعدت

جمله های نمونه

1. her friendliness and charm is the secret of her success
راز موفقیت او مهربانی و جذابیت اوست.

2. the old man's look expressed friendliness and bonhomie
نگاه پیرمرد حاکی از دوستی و حسن نیت بود.

3. Her friendliness soon overcame the prejudice of her stepchildren.
[ترجمه گوگل]دوستی او خیلی زود بر تعصب فرزندان ناتنی اش غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار دوستانه او به زودی بر جای stepchildren قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His kind smile soon generated friendliness.
[ترجمه گوگل]لبخند مهربان او به زودی دوستی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]لبخند مهربان او به زودی دوستانه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wishing you glad days filled with friendliness,bright days filled with cheer,warm days filled with happiness to last throughout the year!Have a wonderful brithday
[ترجمه گوگل]با آرزوی روزهای شاد پر از صمیمیت، روزهای روشن پر از شادی، روزهای گرم پر از شادی که در طول سال ادامه داشته باشند! تولدی فوق العاده داشته باشید
[ترجمه ترگمان]آرزو می کنم که ای کاش روزه ای خوش با حالت دوستانه و روزه ای روشن پر از شادی و شادی سرشار از شادی بود که در طول سال پر از شادی بود! یه \"brithday\" شگفت انگیز داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wishing you glad days filled with friendliness, bright days filled with cheer, warm days filled with happiness to last throughout the year! Have a wonderful brithday!
[ترجمه گوگل]با آرزوی روزهای شاد پر از صمیمیت، روزهای روشن پر از شادی، روزهای گرم پر از شادی برای ماندگاری در طول سال! تولد فوق العاده ای داشته باشید!
[ترجمه ترگمان]آرزو می کنم که ای کاش روزه ای خوش با حالت دوستانه و روزه ای روشن پر از شادی و شادی سرشار از شادی بود که در طول سال پر از شادی بود! ! یه \"brithday\" شگفت انگیز داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Despite his outward display of friendliness, I sensed he was concealing something.
[ترجمه گوگل]علیرغم نمایش ظاهری دوستانه اش، احساس کردم او چیزی را پنهان می کند
[ترجمه ترگمان]علی رغم ظاهر ظاهری او، حس کردم چیزی را پنهان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We were greeted with warmth and friendliness.
[ترجمه گوگل]با گرمی و صمیمیت از ما استقبال شد
[ترجمه ترگمان]از گرمی و صمیمیت استقبال کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He wondered what was behind his neighbour's sudden friendliness.
[ترجمه گوگل]او تعجب کرد که چه چیزی پشت دوستی ناگهانی همسایه اش وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که چه چیزی پشت روابط دوستانه neighbour است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He treated me with friendliness.
[ترجمه گوگل]او با من رفتار دوستانه ای داشت
[ترجمه ترگمان]با من دوستانه رفتار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He read love into her casual friendliness.
[ترجمه گوگل]او عشق را در دوستی معمولی او خواند
[ترجمه ترگمان]در حالت دوستانه او عشق را خوانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The friendliness was gone from his voice.
[ترجمه گوگل]دوستی از صدایش رفته بود
[ترجمه ترگمان]حالت دوستانه از صدایش بیرون رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their friendliness was only pretence.
[ترجمه گوگل]دوستی آنها فقط تظاهر بود
[ترجمه ترگمان]رفتار دوستانه آن ها فقط بهانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We were charmed by the friendliness of the local people.
[ترجمه گوگل]ما از رفتار دوستانه مردم محلی مجذوب شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از رفتار دوستانه مردم محلی لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His pretence at friendliness fooled no one.
[ترجمه گوگل]تظاهر او به دوستی هیچ کس را فریب نمی داد
[ترجمه ترگمان]تظاهر به دوستی و مهربانی او را گول زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خودمانی (اسم)
familiarity, intimacy, particularity, friendliness

تخصصی

[کامپیوتر] میزان آسان بودن کار با کامپیوتر یا برنامه

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being friendly; kindliness, amiability, helpfulness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : befriend
✅️ اسم ( noun ) : friend / friendship / friendliness / friendly / friendlessness
✅️ صفت ( adjective ) : friendly / friendless
✅️ قید ( adverb ) : friendlily
اگر اشتباه نکنم معنی سازگاری میده مثلاً: سازگاری با محیط زیست environmental friendliness
رفاقت. . دوستی ( اسم ) . . خودمانی نمیشه چون خودمانی صفت هست
خودمانی و رفاقتانه
مثال:
He wondered what was behind his neighborhoods sudden friendliness
خودمانی

موانست، شفقت، صمیمیت، الفت، موافقت
عطوفت
خودمونی
رضایت مندی ( مثل درجه رضایت مندی از بکاربردن یک محصول ) - علاقه مندی ناشی از رضایت استفاده
کاربرپسند بودن
مهربانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس